بریدههایی از کتاب نگران نباش داستایفسکی
۳٫۶
(۲۷)
بعضی سگها که شبها میخوابند
حتما خواب استخوان میبینند
من استخوانهای تو را خواب میبینم
Maryam
من شبیه آدمهای دیگر
نیستم.
من در جهنم میسوزم.
جهنمِ خودم.
r.
بهترین قسمت این بود
که پردهها را کشیدم
و زنگ در را با پارچههای کهنه پوشاندم،
تلفن را توی یخچال گذاشتم
و سه چهار روز تمام
در تختخواب ماندم.
و بهتر از همه این بود
که کسی اصلا
دلش برایم تنگ نشد.
فاطمه
بهترین قسمت این بود
که پردهها را کشیدم
و زنگ در را با پارچههای کهنه پوشاندم،
تلفن را توی یخچال گذاشتم
و سه چهار روز تمام
در تختخواب ماندم.
و بهتر از همه این بود
که کسی اصلا
دلش برایم تنگ نشد.
optarm94
بهترین قسمت این بود
که پردهها را کشیدم
و زنگ در را با پارچههای کهنه پوشاندم،
تلفن را توی یخچال گذاشتم
و سه چهار روز تمام
در تختخواب ماندم.
و بهتر از همه این بود
که کسی اصلا
دلش برایم تنگ نشد.
Smrldo
چیزهایی هستند
که از تنها بودن هم بدترند
اما سالها طول میکشد
تا این را بفهمی
و غالباً وقتی میفهمی
که خیلی دیر شده
و هیچ چیز
بدتر از خیلی دیر نیست.
fatemeh:)b
قلبم هزار ساله است.
من شبیه آدمهای دیگر نیستم.
پرچمهایشان خفهام میکند
آوازهایشان کتکم میزند
سربازهایشان دوستم ندارند
خوشمزگیشان پارهام میکند
دلواپسیشان مرا میکُشد
روی زمینهای پیکنیکشان میمیرم.
من شبیه آدمهای دیگر
نیستم.
من در جهنم میسوزم.
جهنمِ خودم.
Maryam
عشق
حقهای بود برای کاهش خونریزیمان.
soniya
گوش به زنگ مرگِ کوچک باش
وقتی که دوان دوان میآید
اما مثل میلیونها مرگ کوچک دیگر
هیچ چیز نیست و همه چیز هست
soniya
من در جهنم میسوزم.
جهنمِ خودم.
soniya
فرار
بهترین قسمت این بود
که پردهها را کشیدم
و زنگ در را با پارچههای کهنه پوشاندم،
تلفن را توی یخچال گذاشتم
و سه چهار روز تمام
در تختخواب ماندم.
و بهتر از همه این بود
که کسی اصلا
دلش برایم تنگ نشد.
soniya
اما گاهی
نگاهی به گذشته خوب نیست؟
به فنجانهای قهوه
که باهم نوشیدهایم
فکر کن.
soniya
«دوسِت دارم»
گفت و تُف کرد
وسط کاسۀ ژله
گذاشتش توی یخچال
و گفت
«اینُ بذار واسه شامت.»
بعد، مثل گردباد
از در بیرون زد
میان تلاطمِ
دامن عصبانیاش.
" یک تکه تنهایی "
از این که میروم، کسی غمگین نیست.
حتی من؛
Atena
اما گاهی
نگاهی به گذشته خوب نیست؟
به فنجانهای قهوه
که باهم نوشیدهایم
فکر کن.
Atena
من نمیتوانم آدمها را تصور کنم.
تصور آدمها برایم سخت است.
شاید الان حالِ آنها هم مثل من خراب باشد
شاید به همین خرابی.
نمیدانم وقتی حالشان خراب میشود چه کار میکنند؟
شاید حرفش را هم نمیزنند.
میگویند:
«ببین، بارون میآد.
حرف نداره.»
Atena
وقتی به مردن خودم فکر میکنم
یاد کسی میافتم که وقتی من کنارت نیستم
عاشقت میشود
Atena
کسی یا چیزی همیشه منتظر توست
یک چیز قویتر، باهوشتر، بدجنستر، مهربانتر
بادوامتر، بزرگتر، بهتر
یک چیز بدتر، چیزی که چشمهایش شبیه ببر است
آروارههایش شبیه کوسهماهی، چیزی دیوانهتر از دیوانه
عاقلتر از عاقل
کسی یا چیزی همیشه منتظر توست
Atena
برای گریه گریه کن
Atena
پدر گفت، از من اطاعت کن.
وطن گفت، وفادار باش.
Atena
حجم
۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه
حجم
۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان