بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود

بریده‌هایی از کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود

نویسنده:فردریک بکمن
انتشارات:نشر نون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۹۲ رأی
۴٫۳
(۹۲)
«فقط زمانی شکست‌خورده محسوب می‌شی که دست از تلاش برداری.»
ژنرالیسم
بزرگترین ترس من این است که تخیلم را قبل از بدنم از دست بدهم.
دختر آفتاب
«ما زندگی معمولی خارق‌العاده‌ای داشتیم.» «یه زندگی خارق‌العادۀ معمولی.» دختر می‌خندد. چشمان پیر، آفتاب جوان، و او هنوز به خاطر می‌آورد عاشق‌شدن چه حسی دارد. هنوز باران از راه نرسیده.
دختر آفتاب
پسرک می‌پرسد: «روی اون کاغذپاره‌ها چی نوشته؟» بابابزرگ پاسخ می‌دهد: «همۀ ایده‌های من.» «به باد رفتن که!» «خیلی وقته که به باد رفتن.»
رها
نژاد انسان به شکلی عجیب از پیرشدن بیشتر می‌هراسد تا از مردن.
booklover
یه‌بار معلم ازمون خواست دربارۀ این‌که معنی زندگی چیه انشا بنویسیم.» «تو چی نوشتی؟» «همراهی.»
Hossein shiravand
«کسی که برای زندگی شتاب داره در واقع برای مرگ عجله می‌کنه.»
Mary gholami
وقتی بابابزرگ جوان بود گروهی از آدم‌ها نشستند و محاسبه‌کردند که چطور سه نفر را به ماه بفرستند و ریاضیات آنها را برد و برگرداند. اعداد همیشه آدم را برمی‌گردانند.
Mersana
من که ترجیح می‌دم پیر باشم تا آدم‌بزرگ. همۀ آدم‌بزرگا عصبانین، فقط بچه‌ها و پیرها می‌خندن.»
سماء راد
«فقط زمانی شکست‌خورده محسوب می‌شی که دست از تلاش برداری.»
hasti alaee
خیلی دردناکه که دلتنگِ کسی بشی که هنوز اینجاست
Roya
عاشقِ آن دختر شدن مثل این است که در خودت نگنجی.
کاربر۰۰۰۰۰۰
اعداد همیشه آدم را برمی‌گردانند.
کاربر۰۰۰۰۰۰
بیشتر از همۀ آسمونا دوستت دارم.
مرضیه
اصلاً دلیل اینکه ما این شانس رو داریم که نوه‌هامون رو لوس کنیم همینه! با این کار از بچه‌هامون عذرخواهی می‌کنیم.
مرضیه
«فقط زمانی شکست‌خورده محسوب می‌شی که دست از تلاش برداری.»
آوا
«کسی که برای زندگی شتاب داره در واقع برای مرگ عجله می‌کنه.»
آوا
پسرک می‌پرسد: «روی اون کاغذپاره‌ها چی نوشته؟» بابابزرگ پاسخ می‌دهد: «همۀ ایده‌های من.» «به باد رفتن که!» «خیلی وقته که به باد رفتن.»
آوا
«کسی که برای زندگی شتاب داره در واقع برای مرگ عجله می‌کنه.»
Mizuki
زن خیلی آرام دست‌های او را در تاریکی رها می‌کند، اما صدایش همچنان در گوش‌های مرد می‌پیچد. «یادت نره باز هم سنگ زیر لنگر بذاری. دربارۀ گیتار هم از تد بپرس.» «دیگه خیلی دیر شده.» زن در ذهن او می‌خندد. «عزیزکِ لجباز، هیچ‌وقت برای اینکه از پسرت دربارۀ چیزایی بپرسی که دوست‌داره دیر نیست.» و باران شروع می‌شود. آخرین چیزی که رو به زن فریاد می‌زند این است که از تهِ تهِ تهِ قلبش امیدوار است که اشتباه کرده باشد و زن در بهشت با او دعوا کند.
MANSOUR 1239

حجم

۶۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۶۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان