هیچوقت برای اینکه از پسرت دربارۀ چیزایی بپرسی که دوستداره دیر نیست.»
2018
تقریباً همۀ آدمبزرگا پر از حسرت خداحافظیهایی هستن که آرزو میکنن کاش میتونستن برگردن و بهتر اداش کنن
Mersana
همۀ آدمبزرگا عصبانین، فقط بچهها و پیرها میخندن
Mersana
سنبلها دارند زیر نیمکت شکوفه میدهند. یک میلیون بازوی بنفش ظریف، خود را از ساقهها بالا میکشند تا نور خورشید را در آغوش بگیرند. پسرک گلها را میشناسد. مال مامانبزرگند، بوی کریسمس میدهند. شاید برای خیلی از بچهها بوی بیسکویت زنجبیلی و شراب بوی کریسمس باشد، اما وقتی مامانبزرگی داشتهباشی که عاشق رستنیها باشد، آنوقت کریسمس همیشه بوی سنبل میدهد.
بین گلها پر از شیشهخورده و کلیدهایی است که برق میزنند، انگار کسی آنها را یک جای امن مثلاً توی یک گلدان مخفی کرده اما گلدان شکسته و آنها ریخته باشند.
bookwormnoushin
یهبار معلم ازمون خواست دربارۀ اینکه معنی زندگی چیه انشا بنویسیم.»
«تو چی نوشتی؟»
«همراهی.»
faezeh