بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آن بیست‌و‌سه نفر | طاقچه
کتاب آن بیست‌و‌سه نفر اثر احمد یوسف‌زاده

بریده‌هایی از کتاب آن بیست‌و‌سه نفر

۴٫۵
(۲۸۶)
ببین برادر من، اشتباه دیگران مجوزی برای اشتباه تو نیست.
باران
منصور، در حالی که می‌‌خندید، آمد داخل. دوره‌‌اش کردیم و همه با هم پرسیدیم: «چی شد منصور؟» گفت: «هیچی بابا! یه خانواده عراقی رو کُمپلت آوردن زندان. پسر بزرگشون ترسیده بود. هی می‌‌لرزید و گریه می‌‌کرد. سرباز عراقی من رو برد و نشونش داد. یکی زد توی سرش و بهش گفت: گاو گنده! این بچه ایرانی دوازده سالشه. نه ماه هم هست که اسیره. همیشه هم داره می‌‌خنده. اون‌‌وقت تو با این هیکل خجالت نمی‌‌کشی؟ بدون اینکه کسی کتکت بزنه داری گریه می‌‌کنی؟ پسره وقتی این رو شنید گریه‌‌ش بند اومد!»
مهدی
اگه با هم باشین، موفق می‌‌شین. اما اگه میون شما تفرقه بیفته، فاتحه همه‌‌تون خونده‌ست!
باران
با لباس نوی بسیجی می‌‌ایستادند جلویم و سفارش کار می‌‌دادند. ـ بنویس یا زیارت یا شهادت. ـ بنویس مسافر کربلا. ـ بنویس برخورد هر گونه تیر و ترکش بدون اذن خداوند ممنوع!
باران
مسیر زندگی آدم‌‌ها گاه با اتفاقی کوچک به‌کلی تغییر می‌‌کند.
باران
پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد بر گردن او بماند و بر ما بگذشت!
باران
زمستان در دشت‌‌های خیس خوزستان همان‌‌‌قدر سرد است که تابستان در رمل‌‌های تشنه آنجا گرم.
پاییز جان
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد بر گردن او بماند و بر ما بگذشت!
z.gh
ساعت‌‌های متوالی در سنگر شناسایی به سکوت نیزار گوش می‌‌دادیم تا اگر خش‌‌خش بلم دشمن را شنیدیم یا گمان کردیم شنیده‌‌ایم، زمین و زمان را از صدای رگبار مسلسل پر کنیم.
باران
پیکرتراش پیرم و با تیشه خیال یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده‌‌ام تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم ناز هزار چشم سیه را خریده‌‌ام
مهدی

حجم

۳٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۴۰۶ صفحه

حجم

۳٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۴۰۶ صفحه

قیمت:
۱۶۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۱۱صفحه بعد