بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب داستان بریده بریده | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب داستان بریده بریده

بریده‌هایی از کتاب داستان بریده بریده

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۸۳ رأی
۳٫۸
(۱۸۳)
گفتم: بِشر! تو که این حال‌وروز رو داری چرا از حسین و قافلهٔ عشق جاموندی؟! بِشر که اشک از چشم‌هاش جاری بود به سختی در جوابم گفت: راه رو گم کردم! عبدالله می‌گه با تعجب به جناب بشر گفتم: راه‌بلدی چون تو که راه رو گم کنه نابلدان را چه گناه! بشر گفت: اون‌جایی که باید می‌فهمیدم نفهمیدم و به بی‌راهه رفتم. از بخت و اقبالِ بدم وقتی حقیقت رو فهمیدم که خورشید بر نیزه بود. شرطِ عشق، جنونه! اینکه می‌بینی من الان این‌جا هستم چون مجنون نبودم.
sarina
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهٔ من، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است!
M.gh
کثیر که دو تا پاهاش هم می‌لنگید انگاری که داره دنبال ارث باباش می‌ره لنگون‌لنگون با پای چَپَرچُلاقش، به‌سرعت دنبال مأموریتش رفت. می‌گن این بابا، اِنقده خسیس بوده که وقتی می‌خواسته چیزی کوفت کنه اگه یه موقع آدم ننه‌مُرده‌ای خیلی اتفاقی از راه می‌رسید به‌جای اینکه مثلاً تعارف کنه که بفرما غذا میل کن! بهش می‌گفته: فلانی! مگه دَمِ خونمون جاسوس گذاشته بودی که فهمیدی کِی غذا می‌خورم؟!
هدی✌
خدایا من رو از دست قوم ظالم نجات بده!
هدی✌
امامِ مظلوم همین جور که کوچه‌پس‌کوچه‌های مدینه رو پشت‌سر می‌گذاشت مدام آیهٔ بیست و یکم سورهٔ قصص رو زیر لب زمزمه می‌کرد: رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ! یعنی خدایا من رو از دست قوم ظالم نجات بده!
هدی✌
غم‌وغصّهٔ آدم‌هایی رو می‌خورد که دنیا فریبشون داده و بهرهٔ آخرت رو به متاع ناچیز دنیا فروخته بودند.
هدی✌
بزرگ طایفهٔ جنّیان با شنیدن این حرف، نگاهی به چهرهٔ امام انداخت و گفت: به خدا قسم اگه دستورات شما برای ما لازم‌الاجرا نبود و چاره‌ای جز فرمانبری از شما داشتیم، حتما در این مورد با شما مخالفت می‌کردیم و همهٔ دشمنانتون رو پیش از اونکه دستشون بهتون برسه تیکه‌تیکه می‌کردیم. اما صد حیف و افسوس! حضرت نگاه محبت‌آمیزی به انبوهِ اَجِنّه که سراسرِ دشت رو گرفته بودند انداخت و گفت: به خدا قسم که ما خودمون به انجام این کار از شما تواناتریم، اما این مردم باید امتحان بشند. این اتفاق، فی‌الواقع یه آزمون برای آدم‌هاست تا راه برای اون‌هایی که دنبال حقیقت و سعادت ابدی هستند نمایان بشه و خواستهٔ خدا اینه که من، وسیلهٔ این امتحان باشم!
جواد
کسی جایگاه ما رو پیش خدا و پیغمبر بشناسه، خیلی راحت متوجه می‌شه که وقتی من می‌گم یزید شایستهٔ خلافت نیست، این حرف یعنی چی؟!
هدی✌
قلمی برداشت و نامهٔ کوتاهی برای برادرش محمدحنفیه نوشت. متنِ نامه این بود: به نام خداوند بخشنده مهربان! از حسین‌بن‌علی، به محمدبن‌علی و خویشاوندان هاشمی‌ام! گویی که دنیا، هیچ‌گاه نبوده و آخرت، همیشه هست. والسّلام!
ᶠᵃᵗᵉᵐ ˢʰ
ای روزگار! اُف بر این رفاقت و دوستیِ ناپایدارِ تو! چه بد رفیقی هستی که صبح‌وشام بسیاری از دوستدارانِت رو به کشتن می‌دی و بااین‌حال غمگین نیستی! از بدیِ رفاقت با تو همین بس که به جایگزینی برای مرگ هواداران خود راضی نمی‌شی. اما چه می‌توان کرد؟! این راه رو به‌ناچار همهٔ آدم‌های زنده باید به‌نوبت طی کنند.
کاربر ۱۳۶۲۷۶۴
تو رو به خدا ببینید بابت چه حرف مُزخرفی، آب به حسین و بچه‌هاش نمی‌دند!!
s.latifi
حالا اگه نمی‌خوایید حسین رو کمک کنید اشکالی نداره! اما چرا می‌خواهید ننگ کشتن حسین رو توی تاریخ به اسم خودتون ثبت کنید؟ حداقلّش اینه که توی دعوای یزید و حسین خودتون رو کنار بکشید! بگذارید این دوعموزاده خودشون مشکلشون رو حل کنند.
s.latifi
خدایا به حقّ یاسین و قرآن حکیم و به حقّ طاها و قرآن عظیم! ای که بر حاجت‌های درخواست‌کنندگان توانایی! ای که از درون همه آگاهی! ای که رنج جان‌ها رو می‌زدایی! ای که غم گرفتاران رو می‌گشایی! ای که بر پیرمرد فرتوت، رحم می‌کنی! ای روزی‌رسان کودک خردسال! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و برایم چنین‌وچنان کن. سپس خواستهٔ خودت رو از خدا بخواه!
کاربر ۴۷۷۰۹۰۸
آیا اصلاً اگه یزید من رو توی مخمصه و فشارِ بیعت‌گیریِ اجباری قرار نمی‌داد من با او کاری داشتم؟
s.latifi
تاریخ‌شناسی یه سرگرمیِ علمی نیست. بلکه تجربه‌آموزی و عبرت‌اندوزی و افزودن عمر گذشتگان به عمر خویشه
فقیر
اتفاقاً همهٔ مصیبت‌ها و بدبختی‌ها در طولِ تاریخ، بابت همینه که آدم‌ها به وقتش نمی‌فهمند که چی درسته و چی غلط. چه کاری باید بکنند و چه کاری نباید.
فقیر
عمّه‌جان! شهادت مظلومانهٔ اون بندهٔ خدا توی غربت، نه فقط قریش بلکه همهٔ مسلمون‌ها رو سرافکنده و شرمسار می‌کنه. اما دیگه چه فایده؟! آدم‌ها باید به‌وقت، تکلیفشون رو بفهمند و پیِ انجامش بروند. انجامِ تکلیف از وقت که گذشت، دیگه چه فایده؟! به‌هرحال هرچی خدا بخواد همون می‌شه!
عاطفه
تو باید با نثار خونِ خود وجدان‌های خفته رو بیدار کنی! خونِ قلبِ تو در راه خدا بر روی خاک ریخته می‌شه تا بندگان خدا رو از جهالت و حسرت و گمراهی نجات بده!
عاطفه
ما سورپرایز دوم! ببین ابن‌نصر! حقیقت اینه که از این قایم‌موشک‌بازی‌ها خسته شدم. می‌خوام دستور بدم توی همهٔ گسترهٔ خلافتم، محل‌هایی برای عیش و عشرت افتتاح بشه! همه آزاد باشند! هر کی هر جور که دلش می‌خواد زندگی کنه! اونی که می‌خواد بره مسجد خُب بره! اونی هم که اهل مِی و مُطربه، اونم آزاد باشه و بره دنبالِ خواستهٔ دلش! اصلاً به کسی چه مربوطه که کی چی کار می‌کنه؟!
محمدرضا
زهیر چشم به دیدهٔ اشکبارِ همسرش دوخت و گفت: دُلهم! خدا می‌دونه که این طلاق، یه طلاقِ عاشقانه است. غیر از این اگه فکر کنی مدیونِ من هستی. زهیر این حرف رو زد و دست دُلهم رو رها کرد و از جا بلند شد. از چادر خارج شد و به‌سمت رفقا و خدمتکارهاش رفت و گفت: اگه دل‌وجیگرِ کشته‌شدن در راه حسین رو دارید بسم‌الله! اگر هم نه که به‌سلامت.
panah

حجم

۵۳۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۰۲ صفحه

حجم

۵۳۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۰۲ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۷۰%
تومان