بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب داستان بریده بریده | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب داستان بریده بریده اثر علیرضا نظری خرم

بریده‌هایی از کتاب داستان بریده بریده

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۶۳ رأی
۳٫۹
(۱۶۳)
تا سه هفته هر سنگی رو که از زمین برمی‌داشتی از زیرش خون بالا می‌زده! توی صحن بیت‌المقدّس هم همین طور. هر سنگی رو که از زمین برمی‌داشتی می‌دیدی که از زیرش خون می‌زنه بالا.
🍃🌷🍃
یزید به من دستور داده که برای گرامیداشتِ شما کوفی‌ها چهار هزار سکهٔ طلا و دویست‌هزار سکهٔ نقره بینِ شما تقسیم کنم. شماها هم معرفت به خرج بدید و برای جنگ با دشمنِ خلیفه یعنی حسین‌بن‌علی آماده بشید. ابن‌زیاد بعد از گفتن این حرف‌ها به کیسه‌های طلا و نقره که پایین منبر روی هم چیده شده بود اشاره کرد و ادامه داد: رؤسای طوایف کوفه! بیایید جلو! بیایید و سهم طایفهٔ خودتون رو از این پول‌ها بگیرید و ببرید. این حقّ شماست. ابن‌زیاد دستور داد تا پول‌هایی رو که وعده‌اش رو داده بود همون جا بین بزرگانِ طوایف کوفه تقسیم کنند. برق سکه‌های سیم و زر چشم‌های مردم رو بدجوری گرفته بود. اهالی کوفه پشتِ‌سرِهم توی صف ایستاده بودند تا سهم خود رو از بزرگِ قبیله بگیرند. بعد از اینکه سکه‌های طلا و نقره تقسیم شد و به دهنِ کوفی‌ها مزّه کرد، طولی نکشید که مردهای کوفی از توی سوراخ‌سُنبه‌های خونه‌هاشون برای جنگ با امام خارج شدند.
🍃🌷🍃
دلسوزی‌های بی‌مورد و عجیبِ تو من رو یاد حکایتی از زمان پیغمبر می‌اندازه! حُر با کنجکاوی پرسید: کدوم حکایت؟ حضرت گفت: یادمه که اوایل اسلام یکی از اهالی مدینه از قبیلهٔ اوس می‌خواست به یاری پیغمبر بره که پسرعموش جلوش رو گرفت و برای اینکه اون رو از این کار پشیمون کنه بهش گفت: کجا داری می‌ری مرد حسابی؟! می‌گیرن می‌کُشَنِت. مردِ اُوسی در جواب دلسوزی‌های نابه‌جای پسرعمو گفت: من به یاری پیغمبرخدا می‌رم. مرگ برای مسلمونی که نیّت دُرستی داره و توی راهِ آدم‌های صالح، جان‌فشانی می‌کنه اصلاً ننگ‌وعار نیست. توی این مبارزه اگه زنده موندم که هیچ! اگه هم کشته شدم مطمئن باش که بعدها بابت این کارم کسی سرزنشم نمی‌کنه. اما اگه آدم به هر قیمتی بخواد زنده بمونه شک نکن که خوار می‌شه و همه او رو سرزنش می‌کنند!
🍃🌷🍃
هوا دیگه تاریک شده بود. پیکرهای پاک و بی‌جان این سه مرد بزرگ، تویِ شهر نامردها بدون غسل و کفن، کنار زباله‌ها افتاده بود. کسی جرأت نداشت که اون‌ها رو دفن کنه. همسر میثم‌تمّار که شوهرش، میثم به جرم علی‌دوستی توی زندان کوفه بود، تحمل دیدن این صحنه رو نداشت. نقشه‌ای توی ذهنش بود. شبانه به دیدار همسر داغدار هانی رفت و نقشه‌ای رو با او درمیون گذاشت. دوتایی، نصف شبی وقتی که همه خواب بودند به کمک یه گاری، هر سه پیکر رو برداشتند و با خودشون بردند و اطراف مسجد کوفه دفنشون کردند.
🍃🌷🍃
دیگه این آدم، اون آدمِ عافیت‌طلبِ قبلی نبود که یکی به میخ بزنه و یکی به نعل. رنگ‌وبوی خدایی گرفته بود. برگزیده شده بود. حقیقتاً حال‌وهواش عوض شده بود. در احوال این آدم هرچی لابه‌لای کِتاب‌ها دست‌وپا بِزنی، عمراً بتونی چیزی پیدا کنی و بفهمی که صفر تا صدِ آدم‌شدن رو چطوری تونست توی این زمان کوتاه با این سرعتِ بالا طی کنه. ابوشعثا به‌سرعت نور، خودش رو به قُلّهٔ یقین رسوند. این، از عجایب مدرسهٔ کربلاست! نهایتاً هم در رکاب فرزند پیامبر به شهادت رسید.
طلائی
ابن‌حَجّاج که دریده‌تر و بی‌حیاتر از عبدالله بود به حضرت نگاهی انداخت و گفت: حسین! آب فرات رو می‌بینی چه گواراست؟! سگ‌های بیابان و خَرهای روستا و خوکان در بینِ نخلستان‌ها از این آب، سیراب می‌شند اما به خدا سوگند که جُرعه‌ای از اون رو به تو نخواهیم داد تا که از آبِ جهنّم سیراب بشی!! شنیدن این حرف‌ها برای آقای جوانان بهشت، ناگوارتر از تحمل تشنگیِ زن‌وبچه بود اما چه می‌شد کرد؟! مردم باید امتحان می‌شدند.
طلائی
مسلم که خون زیادی ازش رفته بود زیر لب زمزمه کرد: خدایا! عطش، بی‌تابم کرده! ابن‌اشعث این حرف رو از مسلم شنید و رو کرد به سربازهاش و گفت: وای به شماها! این براتون ننگ و عاره که توی نبرد با یک نفر این‌جوری، ناتوان و درمانده شدید. همه با هم به مسلم حمله کنید!
هدی✌
ای پسر عزیزم! مبادا به کسی که در برابر تو، هیچ یاوری جز خدا نداره ظلم کنی! در راه حق، شکیبایی کن، هرچند که تلخ باشه! ای پسر عزیزم! دعایی رو می‌خوام بهت یاد بدم که از مادرم فاطمۀ‌زهرا آموختم. مادرم این دعا رو از پدرش، رسول‌خدا و پیامبر از جبرئیل یاد گرفته. این دعا در برآوردن خواسته‌های تو و برطرف‌ساختن نگرانی و اندوه از پیشامدهای روزگار بسیار مؤثره! هروقت که توی گرفتاری قرار گرفتی یه خلوتی با خدا داشته باش و بگو: خدایا به حقّ یاسین و قرآن حکیم و به حقّ طاها و قرآن عظیم! ای که بر حاجت‌های درخواست‌کنندگان توانایی! ای که از درون همه آگاهی! ای که رنج جان‌ها رو می‌زدایی! ای که غم گرفتاران رو می‌گشایی! ای که بر پیرمرد فرتوت، رحم می‌کنی! ای روزی‌رسان کودک خردسال! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و برایم چنین‌وچنان کن. سپس خواستهٔ خودت رو از خدا بخواه!
fatima_eb
حتی آدمی مثل شَبث‌بن‌رِبعی که از فرماندهان حاضر در کربلا بود بعدها می‌گفته: آیا تعجب نمی‌کنید که ما همراه علی‌بن‌ابی‌طالب و پس از او همراه پسرش حسن، پنج سال با خاندان ابوسفیان جنگیدیم و اون‌وقت به پسرش حسین که بهترین فرد روی زمین بود همراه خاندان معاویه و پسر سمیّهٔ زناکار به او تاختیم و با او جنگیدیم؟!! عجب گمراهی بزرگی؟!!
کاربر ۲۷۳۱۴۴۴
اما چه فایده! همیشه این‌جور نیست که ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه باشه! بعضی کارها رو باید به‌وقتش انجام داد. عینهو بعضی عبادت‌ها که قضا نداره!
کاربر ۲۷۳۱۴۴۴

حجم

۵۳۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۰۲ صفحه

حجم

۵۳۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۰۲ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان