بریدههایی از کتاب داستان بریده بریده
۳٫۹
(۱۶۳)
در همین حین، عدّهای دیگه از اهالی کوفه بالای یه بلندی، مُشرِف به صحنهٔ نبرد ایستاده بودند و دستهاشون رو بهسمت آسمون گرفته بودند و برای پیروزی امام دعا میکردند و میگفتند: خدایا حسین رو یاری بفرما!! یکی از اهالی ساکن در کربلا با دیدن این صحنهٔ عجیب به کنایه به دعاکنندهها گفت: فلانفلانشدهها! بهجای گفتن این مُزخرفات برید به حسینبنعلی کمک کنید.
طلائی
یزید که از آدمهای بیمایهای چون عبداللهبنعمر واهمهای نداشت در جوابِ نامهٔ فرزند خلیفهٔ دوم با نیشوکنایهای پرمغز و معنادار نوشت: ما برای حفظ تاجوتخت با حسین جنگیدیم. برای قصرها، فرشها و بالشهایی که در اون قصرها چیدهایم جنگیدیم. اگه حق با ما بود که برای حقّ خود جنگیدیم و اگر حق با حسین بود که پدرت عمربنخطّاب، پیش از ما، نخستین کسی بود که بنای این کار رو گذاشت و حقّ اهل حق رو زیرپا گذاشت!
سیدباقر
همینکه چشمان حضرت به بدن بریدهبریده و پیکرِ برهنهٔ عباس افتاد ناگهان همهٔ توان خودش رو یکجا از دست داد. ناخودآگاه از شدت غمواندوه، دست مبارکش رو گذاشت روی کمر و با سوزِ دل گفت: الان کمرم شکست و بیچاره شدم!
امام بالای نعش عباس بهطور بیسابقهای گریه کرد. چراکه عبّاس، جلوهٔ عشق و ایثار، تبلور رادمردی، صفا و وقار، تجسّم شجاعت، شهامت و کرامت بود.
🍃🌷🍃
راپورتچیها برام خبر اُوردند که تشنگی به حسین و بچههاش فشار اُورده و اون هم با یه تیشه و کُلنگ، پشت خیمهها نوزده قدم بهسمت قبله برداشته و اونجا رو کنده! جاسوسها میگفتند که خودشون دیدند که آب شیرین و گوارایی از توی چاله بیرون زده! حسین و همراهاش هم از اون آب نوشیدند و مَشکهاشون رو پر کردند. نهایتاً هم، چشمهٔ آب با اشارهٔ حسین توی زمین فرو رفته و ناپدید شده! ابنزیاد با تأکید به سربازِ نامهرسان گفت: به ابنسعد بگو فیالفور به حسین سخت بگیر و نگذار حتی یه قطره آب از فرات برداره! در ضمن، زود باش تا اینجور کرامتها از حسین، اینور و اونور پخش نشده زودتر کارش رو تموم کن!
🍃🌷🍃
سوگند خوردهام که جز با آزادگی کشته نشم. اما گریههای من برای حسین و زن و بچههاشه که به امیدِ نوشتههای من، در راه کوفه هستند.
هدی✌
حسین!
حضرت دیگه توانی برای نشستن روی زانوهاش نداشت. آروم با گونهٔ مبارک چپ به زمین افتاد. سِنانبنانَس و شمر بههمراه چند سرباز که از اهالی شام بودند به بالای سر حضرت اومدند. اولش کمی به همدیگه نگاه کردند. این به اون میگفت تو راحتش کن! اون به این میگفت خودت راحتش کن! بقیهٔ سپاه کوفه هم جلو اومده بودند. امام هنوز زنده بود و نفس میکشید. توی اون بزنگاه یکی شمشیر بهطرف حضرت پرتاب میکرد، یکی سنگ، یکی چوب و یکی عصا! هرکس با هرچی که دَمِ دستش بود! لابد زینالعابدین این صحنهها رو میدیده که بعدها گفته: پدرم حسین رو بهگونهای کشتند که رسولخدا از کشتن سگها به اون صورت نهی کرده بود!
آدم خبیثی از قبیلهٔ کِنْده به نام مالکبننُسَیر آروم و بیصدا به حضرت نزدیک شد و بزدلانه
کاربر ۴۲۲۶۱۷۸
وقتی از زینالعابدین پرسیدند که گریهٔ آسمون برای حسین یعنی چی و چهشکلی بوده، پاسخ داد که وقتی یه تیکّه پارچهٔ سفید مقابل خورشید میگرفتی لکّههای کوچیکِ خون، شبیه آثار گزیدن کَک، روی پارچه ظاهر میشد!
عجیبتر اینکه توی اون لحظات اولیهٔ شهادت حضرت، بارون قابلِتوجهی به کربلا بارید که وقتی قطرههاش روی لباسها میافتاد رنگ خون بود. اصلاً انگاری خون تازه بود. مردم اسمش رو بارون خون گذاشته بودند! شدت این بارون اِنقده زیاد بود که خیمهها و همهچیز رو خونی کرد! بعدها معلوم شد دقیقاً توی عصر عاشورای سال شصتویک هجری، این بارونِ خون، توی جاهای دیگه مثل بصره، کوفه، شام و خراسان هم باریده
🍃🌷🍃
امام فرمود: مادرت اسمِ بامُسَمّایی برات انتخاب کرده! تو بهمعنای واقعیِ کلمه، حرّ و آزادهای. اگه خدا بخواد توی همین دنیا به آزادگی، شهرت پیدا میکنی. توی آخرت هم، از هرچی که دیگران رو اندوهگین و نگران میکنه آزاد خواهی بود.
ᶠᵃᵗᵉᵐ ˢʰ
آری! مردمی که از یاریرسوندن به آدمهایی چون علی، حسن و حسین امتناع میورزند بدون شک، سزاوار سلطهٔ حَجّاجبنیوسفها خواهند شد و این قانون همیشگی دنیاست. حجّاج در طول حکومتش صدوبیستهزار نفر از اهالی عراق رو کشت و هشتادهزار نفر که سیهزار نفر از اونها زن بودند رو به زندانهای مخوف و بیبازگشت فرستاد. این عقوبت دنیایی اون آدمهای بیوفا بود. اما وعدهٔ پیغمبر به عقوبتهای اُخروی بهمراتب وحشتناکتر خواهد بود. اینجور که پیغمبر فرموده توی جهنّم جایگاهی وجود داره که بر کسی روا نیست به اونجا بره! اونجا فقط برای قاتلان حسین آماده و تجهیز شده! اونها رو یهجور بیسابقهای عذاب میکنند که احدی رو اونجوری عذاب نمیکنند. قاتلان امام مظلوم، سراسیمه و هراسناک از طبقات آتش دوزخ، بالا و پایین میدوند و این در حالیه که از درونشون صدای قُلقُل و جوشیدن به گوش میاد.
🍃🌷🍃
گفت: این، سر فرزند دختر محمد، پیغمبر مسلمونهاست! مرد، این رو گفت و سپس از سُوِیدای دل آهی کشید و درحالیکه روی سر خَم شده بود و اشک میریخت گفت: افسوس و هزار افسوس که جدّت محمد رو پیدا نکردم تا بهش ایمان بیارم و مسلمون بشم! ای صاحب سر بریده! افسوس که تا زنده بودی پیدات نکردم تا به دست خودت مسلمون بشم و برات بجنگم!
بقیهٔ یهودیها که از گفتههای صاحب مهمانسرا، کلافه و عصبانی شده بودند چپچپ بهش نگاه میکردند. یکیشون با عصبانیت گفت: معلومه که چی داری میگی؟! این چرتوپرتها چیه که بلغور میکنی؟! اما مرد، بیتوجه به اعتراض همکیشانش، همون طوری که اشک از گوشهٔ دیدگانش جاری بود خطاب به سر ادامه داد: نمیدونم اگه الان مسلمون بشم فردای قیامت شفاعتم میکنی یا نه؟! ناگهان سر بریده به ارادهٔ پروردگار به حرف اومد و این جمله رو سه بار تکرار کرد: اگه اسلام بیاری فردای قیامت خودم شفاعتت میکنم! اینجا بود که مرد یهودی بههمراه سایر یهودیها درجا مسلمون شدند!
🍃🌷🍃
حجم
۵۳۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۰۲ صفحه
حجم
۵۳۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۰۲ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان