بریدههایی از کتاب داستان بریده بریده
۳٫۸
(۱۸۲)
حتی آدمی مثل شَبثبنرِبعی که از فرماندهان حاضر در کربلا بود بعدها میگفته: آیا تعجب نمیکنید که ما همراه علیبنابیطالب و پس از او همراه پسرش حسن، پنج سال با خاندان ابوسفیان جنگیدیم و اونوقت به پسرش حسین که بهترین فرد روی زمین بود همراه خاندان معاویه و پسر سمیّهٔ زناکار به او تاختیم و با او جنگیدیم؟!! عجب گمراهی بزرگی؟!!
Mahsa Saadati
من از نوادگان داوود نبی هستم. بین من و جناب داوود، قرنها فاصله افتاده. اما مسیحیها خاک زیر پام رو برای تبرّک برمیدارند! چون که من از نسل داوود هستم. اما شما پسر دختر پیغمبرتون رو میکشید درحالیکه بین او و پیغمبرتون فقط مادرش فاصله هست؟! این چه دینیه که شما دارید؟!
Mahsa Saadati
مادرم این دعا رو از پدرش، رسولخدا و پیامبر از جبرئیل یاد گرفته. این دعا در برآوردن خواستههای تو و برطرفساختن نگرانی و اندوه از پیشامدهای روزگار بسیار مؤثره! هروقت که توی گرفتاری قرار گرفتی یه خلوتی با خدا داشته باش و بگو: خدایا به حقّ یاسین و قرآن حکیم و به حقّ طاها و قرآن عظیم! ای که بر حاجتهای درخواستکنندگان توانایی! ای که از درون همه آگاهی! ای که رنج جانها رو میزدایی! ای که غم گرفتاران رو میگشایی! ای که بر پیرمرد فرتوت، رحم میکنی! ای روزیرسان کودک خردسال! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و برایم چنینوچنان کن. سپس خواستهٔ خودت رو از خدا بخواه!
flora
مبادا به کسی که در برابر تو، هیچ یاوری جز خدا نداره ظلم کنی!
flora
مگه یادتون نیست اون روزی که اسرای کربلا رو وارد دمشق کردند با رفتارهای زشت چه بیآبرو شدیم؟! بعد هم شعری با این مضمون برای رفقاش خوند که ای پسر دختر محمد! سرت رو به دمشق اوردند درحالیکه آغشته و رنگین به خون بود. گویی با کشتنت پیغمبری رو کشتند. شما رو تشنهلب کشتند و با این کار، گویی قرآن و تفسیر رو سر بریدند. قاتلان تو مُدام تکبیر میگفتند، غافل از اینکه با کشتن تو تکبیر رو سر بریدند!
Mahsa Saadati
: خدایا به حقّ یاسین و قرآن حکیم و به حقّ طاها و قرآن عظیم! ای که بر حاجتهای درخواستکنندگان توانایی! ای که از درون همه آگاهی! ای که رنج جانها رو میزدایی! ای که غم گرفتاران رو میگشایی! ای که بر پیرمرد فرتوت، رحم میکنی! ای روزیرسان کودک خردسال! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و برایم چنینوچنان کن. سپس خواستهٔ خودت رو از خدا بخواه!
کاربر ۶۴۷۰۴۰۰
خوشوبِشی بین امام و مالکین زمینها ردّوبدل شد. حضرت از صاحبانِ اراضی خواست تا زمینهای اون حوالی رو بهش بفروشند. مالکانِ اون بخش از اراضیِ کربلا هم ازخداخواسته، زمینهاشون رو به قیمتِ پیشنهادیِ امام به مبلغِ شصتهزار سکهٔ نقره که قیمت خیلی بالایی بود فروختند. امام علاوه بر این، مقدار زیادی پول به صاحبانِ زمینها داد و دربارهٔ حکمت این کار به مالکینِ زمینها گفت: بهزودی در این سرزمین کشته و دفن خواهم شد. مردمان زیادی از راههای دورونزدیک برای زیارتم به اینجا خواهند آمد. از شما میخوام که در اِزای این پولِ زیادی که بهتون پرداخت میکنم زائرانم رو بهسوی قبر من راهنمایی کرده و اَزَشون سه شبانهروز پذیرایی کنید!!
flora
ابنعباس که عاشق امام بود جلو اومد. دستی به موهای لَخت حضرت کشید و نگاهش رو دوخت به چشمهای نازنین امام و گفت: میدونی دارم به چی فکر میکنم؟ حضرت نگاهی به ابنعباس انداخت و گفت: به چی؟ ابنعباس گفت: به خدا اگه برای من و تو بد نبود دوست داشتم این موهای سَرِت رو با انگشتهای دست، محکم میگرفتم و میکشیدم. قشقرق و جاروجنجال راه میانداختم تا مردم رو دور خودم جمع کنم! حضرت با تعجب و خنده پرسید: آخه چرا؟! برای چی؟ ابنعباس گفت: اگه میدونستم که با جاروجنجال میتونم شما رو توی مکه نگهدارم شک نکن این کار رو میکردم. اما افسوس که میدونم این کارها سودی نداره و شما تصمیم خودتون رو گرفتید. حضرت، لبخندی زد و چیزی نگفت.
هدی✌
چرا اِنقده آشفته و مضطربی؟! به خدا توکل کن!
هدی✌
نگران نباش! هرچی خدا بخواد همون میشه.
هدی✌
میخوام صبوری کنم اما نمیشه.
هدی✌
از خدا میخوام تا هرچی خیر و مصلحته پیش بیاره!
هدی✌
چه بسا کسی برای دیگری، چاه میکَنه اما خودش داخل اون میفته.
هدی✌
عقل حکم میکنه که آدم در هیچکاری از نقطهٔ صفر آغاز نکنه، بلکه از تجربههای دیگران که در تاریخ یافت میشه به خوبی استفاده کنه.
هدی✌
آدمها اگه حافظهٔ تاریخی نداشته باشند کودک و بیتجربه میشند که باید در هر کاری از صفر شروع کنند. اما عقل حکم میکنه که آدم در هیچکاری از نقطهٔ صفر آغاز نکنه، بلکه از تجربههای دیگران که در تاریخ یافت میشه به خوبی استفاده کنه.
هدی✌
تاریخشناسی یه سرگرمیِ علمی نیست. بلکه تجربهآموزی و عبرتاندوزی و افزودن عمر گذشتگان به عمر خویشه! او میخواست بگه که گذشته، چراغ راه آینده است.
هدی✌
مگه تو تاریخ نخوندی؟ مگه قرآن نخوندی؟ مگه نمیدونی که بنیاسرائیل با اینکه پیغمبرزاده بودند از سپیدهدَم تا بالا اومدن آفتاب، هفتادتا پیغمبرِ خدا رو کشتند و بعدش هم با خیال راحت، مشغولِ دادوستد شدند؟! انگارنهانگار که کاری کردند و پیغمبری رو کُشتند! تو فکر میکنی یزید از بنیاسرائیل بهتر و باملاحظهتره؟
هدی✌
امام گفت: تو فکر میکنی اونها از کشتن من اِبایی دارند؟ یا مثلا از جدّ من حیا میکنند؟! یا ملاحظهٔ قوم و خویشی رو میکنند؟ مگه تو تاریخ نخوندی؟ مگه قرآن نخوندی؟ مگه نمیدونی که بنیاسرائیل با اینکه پیغمبرزاده بودند از سپیدهدَم تا بالا اومدن آفتاب، هفتادتا پیغمبرِ خدا رو کشتند و بعدش هم با خیال راحت، مشغولِ دادوستد شدند؟!
هدی✌
امام در پاسخ به سماجتِ عبداللهبنعُمر گفت: تو به شدّت سادهانگاری! خیال کردی یزیدیها تا از من بیعت نگیرند، دست از سَرم برمیدارند؟! یزید فهمیده که تا تأیید من، پشت قبالهٔ حکومتش نباشه اون حکومت، مقبولیّت عامّه پیدا نمیکنه! من هم چاره ندارم یا باید دُرستوحسابی با یزید بیعت کنم یا که خودم رو بسپارم به دستشون تا توی خونه یا مسجد ترورَم کنند! با قایمموشکبازی که کار درست نمیشه.
هدی✌
اگه فکر میکنی که راه و حرفم اشتباهه، خطای اون رو بگو تا رَوِیّهام رو اصلاح یا عوض کنم. اما حرف حساب بزن! مطمئن باش که پذیرای سخنِ معقول و منطقی هستم.
هدی✌
حجم
۵۳۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۰۲ صفحه
حجم
۵۳۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۰۲ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۷۰%
تومان