- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب سقوط
- بریدهها
بریدههایی از کتاب سقوط
۳٫۴
(۵۰)
در این دنیا، به چه کسی جواب میدهیم جز کسی که دوستش داریم؟
sara
باور بفرمایید اشتباه ادیان از لحظهای شروع میشود که درس اخلاق را جایگزین احکام میکنند.
محمد
هیچ میدانید چرا همیشه نسبت به مُردهها باانصافتر و بخشندهتریم؟ دلیلش ساده است! به آنها تعهدی نداریم. ما را آزاد میگذارند،
sara
قدیمها کارخانهداری را میشناختم که همسرش مظهر کمال بود، همه تحسینش میکردند، ولی شوهرش به او وفادار نبود. این مرد، به معنای دقیق کلمه، دستخوش خشمی جنونآمیز میشد، زیرا خود را مقصر میدید و برایش ناممکن بود گواهی تقوا بستاند یا نثار خود کند. هر چه همسرش بیشتر کمال و محاسنش را آشکار میکرد، او غضبناکتر میشد. آخرسر، از اینکه مقصر باشد به تنگ آمد. تصور میکنید چه کرد؟ از خیانت به همسرش دست کشید؟ ابداً! زنش را کُشت.
sara
دوست گرامی، آنان که در راه آرمان جان میبازند یا فرسوده و فراموش میشوند یا خلایق از آنها سوءاستفاده میکنند. اما محال است به نیتشان پی ببرند.
محمد
همیشه بر این عقیده بودهام که هموطنانمان دیوانهی دو چیزند: اندیشههای متعالی و جماع. به قول معروف، فکروذکرشان همینهاست.
هرمس
سیمای موفقیت اگر با قیافهای خاص به تماشا گذاشته شود، الاغجماعت را به خشم میآورد.
محمد
با مردی آشنا شدم که بیست سال از عمرش را پای زنی سبکمغز گذاشت، هر چه داشت فدای او کرد، دوستیهایش، شغلش، حتی حیثیت و زندگی آبرومندش، و یک شب پی برد که هرگز دوستش نداشته.
sara
در کل، دلمان میخواهد هم از تقصیر تبرئه شویم، هم از تلاش برای رسیدن به تنزّه معاف باشیم.
محمد
زندگی را دوست دارم، این است نقطهضعف واقعیام.
محمد
برای آنکه آدم دیگر در شک نباشد، باید اصلاً نباشد.
محمد
خوب میدانم نمیشود از سلطهگری یا غلام حلقهبهگوش صرفنظر کرد. هر انسانی همانقدر به برده نیاز دارد که به هوای پاک. امرونهی مثل نفس کشیدن است. قبول دارید؟ حتی بیبضاعتترین افراد هم راهی برای تنفس پیدا میکنند. آن که در پایینترین درجهی اجتماعی جای گرفته هم بالاخره زن یا بچه دارد. اگر مجرد باشد، لابد سگی برای خودش دستوپا میکند. در کل، مهم این است که بتوانیم غضبمان را سر کسی خالی کنیم، بیآنکه او حق داشته باشد جوابمان را بدهد.
محمد
شرط خوشبختی این است که آدم زیاد به دیگران اهمیت ندهد.
نیکو👷♀️
بعضیها فریاد سر میدهند «دوستم داشته باش!» عدهای دیگر، «دوستم نداشته باش!» اما گروهی خاص، بدترین و نگونبختترینشان، «دوستم نداشته باش، عوضش به من وفادار بمان!»
نیکو👷♀️
همین که چشمم به چهرهای تازه میافتد، ندایی درونی بهمن هشدار میدهد. «دستبهعصا باش. خطر!»
نیکو👷♀️
گاهی از خودم میپرسم مورخان آینده راجعبه ما چه خواهند نوشت. با یک جمله میتوانند انسان متجدد را توصیف کنند: جماع میکرد و روزنامه میخواند. بهجرئت میگویم این توصیف کموکسر ندارد.
هرمس
راست است که شرایط دست به دست هم داده بود تا چنین اتفاقی بیفتد، اما شرایط همواره وجود دارد.
کاربر ۵۵۷۵۱۳۵
اما، خب، آدم مطمئن نیست، آدم هرگز مطمئن نیست. وگرنه، راه چارهای پیدا میشد
محمد
مهارتی را از دست میدهم که برای یادگیریاش هرگز تلاش نکرده بودم ولی آن را خوب بلد بودم، منظورم هنرِ زندگی کردن است.
elnaz_21
موضوع اصلاً ربطی به این ندارد که خودم را بهیقین عقلکل بدانم. بماند که چنین یقینی بیضرر است، زیرا هزاران ابله بر این باورند.
elnaz_21
حجم
۱۰۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۱۰۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
قیمت:
۳۷,۵۰۰
۱۸,۷۵۰۵۰%
تومان