بریدههایی از کتاب خرد شکست
۴٫۰
(۳۱)
صلح با شکست برای من به این معنی است که پشیمانیهایم بسیار معدود است
محمد شکاری
چطور است به جای برنامهریزی برای نسخهٔ آیندهٔ خودتان که وجود ندارد، به خودِ فعلیتان توجه کنید؛ خودی که وجود دارد؟
نیکو
جودت زمانی را مثال زد که با دخترش آیه مشاجره کرده بود، سپس محل را ترک کرده بود؛ «و اولین چیزی که به مغزم اومد این بود که "آیه دیگه من رو دوست نداره." ناگهان وسط خیابون وایستادم و گفتم "الان چی گفتی؟ چطور میتونی چنین چیز ناراحتکنندهای رو از خودت دربیاری؟ این رو از کجا آوردی مغز؟ چرا این رو به من میگی؟ مدرکی برای این چیزی که میگی داری؟" اساساً، اگه مغزمون رو آزاد بذاریم، آیا واقعاً قابل اطمینانه؟ یا ما رو به جاهایی میبره که غمگین میشیم و باعث میشه بدون هیچ دلیلی رنج بکشیم؟»
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
«شخصیترین چیز، عمومیترین چیزه.»
parisa
میتوانیم شکست بخوریم، اما همچنان آرامش داشته باشیم. میتوانیم باور داشته باشیم که همهچیز به بهترین شکل پیش میرود در حالی که همچنین با این حقیقت کنار بیاییم که درک ما از جهان کامل نیست و هرچه که پیش بیاید اگر روی قدرتمان، انعطافپذیری و پذیرش شکستمان کار کنیم، همهچیز روبهراه یا در واقع بیشتر از روبهراه خواهد شد. انسانهایی کاملاً تحققیافته خواهیم بود که درک میکنند زندگی نه کاملاً خوب است و نه کاملاً بد، بلکه مجموعهای شگفتانگیز است از هزاران تجربهٔ مختلف که میتوانیم بکوشیم تا با وقار به طور مساوی با آنها روبهرو شویم. تمام این تجربیات چیزی ارزشمند به ما یاد میدهند.
کاربر ۲۱۱۳۵۰۶
همین عملِ سادهٔ بودن، خود بهطور اساسی، ما را با دیگران پیوند میدهد، چون دیگر خودمان را زیر تلاشی مداوم برای «بهتر» بودن از خودِ واقعیمان پنهان و تظاهر نمیکنیم.
پرنیان
شعفی که از نتیجهٔ خوب در آزمون یا ارزشیابیِ شغلی نصیبم میشد گذرا بود و از من در برابر اندوه، فقدان، تَرکشدن و بدبودن در ورزشهای گروهی محافظت نمیکرد، از من در برابر شکستی که بهسختی تلاش میکردم از آن اجتناب کنم محافظت نمیکرد و باعث نمیشد حسی قویتر یا مطمئنتر نسبت به آن کسی که بودم داشته باشم. در عوض، تنها نتیجهاش این بود که کسی که هستم را با آن کاری که کردهام اشتباه بگیرم.
سمانه
«در حقیقت، همون لحظه بود که همهچیز تغییر کرد. همون لحظه فهمیدم زندگی رو به مرگ ترجیح میدم، چون در شش ماه آخرِ اعتیادم، یک یا گاهی دوبار در هفته، میشه گفت عمداً، نه از روی خودنمایی یا حماقت، بیشازحد مصرف میکردم. دیگه هیچی برام مهم نبود، حالت خلأ میخواستم و قصد داشتم کلاً زندگیم رو از بین ببرم. عجیبه چون سی سالِ تمام از این موضوع میگذره، ولی هنوز حرفزدن دربارهاش باعث میشه واقعاً احساسش کنم. اون غمی رو که اون لحظه درونم داشتم حس میکنم. هنوز هم اون بغض سنگین رو حس میکنم.
امیر
«بقای شرم به این بستگی داره که باور کنیم تنهاییم. شرم اگه دربارهاش صحبت بشه، دووم نمیاره. همدلی اون رو نابود میکنه.»
امیر
منظورم را اشتباه برداشت نکنید. مغز ما هنگام بیان راهحلهایی بر اساس تفکر خردمندانه («آیا باید به این قضیه طور دیگری نگاه کنیم؟») یا تجربی («چه چیزی از جهان میدانم که بتواند کمکم کند؟») بسیار مفید و پیشرفته است، اما وقتی گرفتار زنجیرهای از پرگوییهای پیوسته میشود، فایدهٔ کمتری دارد، شاید به این دلیل که بعد از صرف هشت فنجان قهوه در هشت ساعت مضطرب هستید و آدرنالینتان بهشدت بالا رفته است. در این موقعیتها، گاهی ممکن است مغزمان سیگنالهایی که بدنمان برایش میفرستد را بهاشتباه، تهدیدکنندهتر از آن چیزی که هستند درک کند
امیر
جودت علیرغم ثروت مادی و زندگیِ خانوادگیاش غمگین بود. هر تعداد ماشین هم که میخرید، باز افسرده بود. از اینرو، از آنجایی که مهندس بود، تصمیم گرفت با اندوهش به دید مسئلهای علمی برخورد کند. به مدت دوازده سال، از تمام مهارتهای تحلیلیاش برای رسیدن به راهحلی مناسب استفاده کرد. در نهایت معادلهای برای شادی بهدست آورد، که در پرفروشترین کتابش در جهان، راهحلی برای شادی، خلاصه شده است.
این معادله بهسادگی میگوید که شادی بزرگتر یا برابر است با استنباط شما از رویدادهای زندگی منهای انتظار شما از اینکه زندگی چطور باید باشد. اساساً، اگر هیچ انتظاری نداشته باشید، سرخورده نخواهید شد. درحالیکه اگر انتظارات زیادی داشته باشید، همواره ناراضی خواهید بود.
امیر
به تدریج فهمیدم چککردنِ موارد انجامشده بهطور ذهنی اغلب واکنشی بیرونی به کمبودی درونی است؛ کمکم متوجه شدم اگر دیگر هیچوقت هیچ موفقیتی کسب نکنم، باز هم وجود خواهم داشت و مکالمهٔ درونیام لزوماً نمایندهٔ آن کسی نیست که من هستم. بلکه، طبق آموزهٔ سونیم، این منم که قادر به مشاهدهٔ آن هستم.
امیر
«بیشتر وقتها به این دلیل خیلی غمگین میشیم که داریم از پذیرش شرایط خودداری میکنیم. هر وقت از پذیرش شرایط خودداری کنیم، اونوقت طبیعیه که خیلی غمگین بشیم. هنر اینه که چطور ذهنمون رو تغییر بدیم و سعی کنیم شرایط رو همونطور که هست بپذیریم. ما شکست میخوریم. سؤال اینه که آیا میتونیم با سربلندی شکست بخوریم و همچنین آیا میتونیم چیزی از اون تجربه یاد بگیریم یا نه.»
امیر
بیان ضعف، اوج تجلیِ قدرت است
سارا
میتوانیم شکست بخوریم، اما همچنان آرامش داشته باشیم. میتوانیم باور داشته باشیم که همهچیز به بهترین شکل پیش میرود در حالی که همچنین با این حقیقت کنار بیاییم که درک ما از جهان کامل نیست و هرچه که پیش بیاید اگر روی قدرتمان، انعطافپذیری و پذیرش شکستمان کار کنیم، همهچیز روبهراه یا در واقع بیشتر از روبهراه خواهد شد. انسانهایی کاملاً تحققیافته خواهیم بود که درک میکنند زندگی نه کاملاً خوب است و نه کاملاً بد، بلکه مجموعهای شگفتانگیز است از هزاران تجربهٔ مختلف که میتوانیم بکوشیم تا با وقار به طور مساوی با آنها روبهرو شویم. تمام این تجربیات چیزی ارزشمند به ما یاد میدهند.
Tasnim:)
انتظاراتِ بیش از حد دشمن خوشبختی است. اگر از خود توقعات فراوانی داشته باشیم، احساسِ ناکامی در انتظارمان خواهد بود.
Tasnim:)
«هر بار از طریق شکست کمی قویتر از پیش میشوید، اگر صادق باشید و بفهمید کجا شکست خورده و چطور شکست خوردهاید.»
Tasnim:)
«طرف مقابل این حق را دارد که شما را ترک کند. این به این معنی نیست که شما به اندازهٔ کافی خوب نیستید. بلکه فقط مناسب هم نبودهاید.»
Tasnim:)
راز رابطهٔ بادوام این است که مدام از هم یاد بگیریم و به هم یاد دهیم، به یکدیگر فضای کافی برای رشد و تحول بدهیم نه اینکه وقتمان را برای یافتن نیمهٔ گمشدهٔ افسانهای که دقیقاً مطابق همهٔ خواستههای کمالگرایانهٔ ما باشد تلف کنیم.
Tasnim:)
شکست حقیقتی است و مثل اکسیژن وجود دارد. نمیتوانید آرزو کنید اکسیژن نباشد یا سعی کنید در زندگی از آن اجتناب کنید، چون چنین چیزی مسخره و غیرممکن است. اکسیژن لازمهٔ بقای ما و شکست هم، در نوع خودش، همینطور است. شکست میتواند به ما فرصت یادگیری دهد، اگر به آن اجازه دهیم.
Tasnim:)
حجم
۱۶۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۶۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۱,۷۰۰۷۰%
تومان