بریدههایی از کتاب ارتداد
۴٫۱
(۳۰۳)
میاندیشم که مردمان، بسیاریشان، از نقطهای به نقطهای نمیروند و رنج برخاستن را بر خود هموار نمیکنند، مگر آنکه رؤیای نشستن بر جایی نرمتر و به دندان گرفتن لقمهای چربتر آنها را خیزانده باشد. همانها گاه به دعوت حقی لبیک میگویند و در پشتیبانی از امامی فریاد میکشند تا به خیالشان رؤیای چرب و نرم خود را تحققیافته ببینند. دریغا که در همراهی هر امام حقی، رنجی نهفته است که لشکر سیاه حامیان را باز با این پرسش ناگهانی دهشتناک میآزماید: «آیا این انتخاب به رنجی که در پی دارد میارزد؟»
shariaty
شاید منتظر بودی امام جای همه تشخیص بدهد، جای همه تصمیم بگیرد، جای همه اقدام کند، جای همه نظارت کند، جای همه تقاص پس بدهد؛ اگر امام و پیشوا چنین باشد، آنوقت مأموم و پیرو، وظیفهاش چیست؟ پیرو باید بنشیند تا پیشوا تاریخ را پیش براند و خودش نظارهگر باشد؟
shariaty
او رفته، دریا رفته، نیست، فرورفته، تبخیر شده...
تکهکاغذی به دیوار کنارِ در چسبیده است:
یونس،
این یک دستور سازمانی بود. باید میرفتم. دنبال من نگرد.
کاش حادثه شکل دیگری داشت.
خداحافظ
بهزانو روی زمین میافتم.
shariaty
بختیار عرق از پیشانی میگیرد و بریدهبریده و نفسزنان ادامه میدهد: «متأسفانه... همهٔ تلاشهای ما بینتیجه ماند. آقای خمینی... صبح امروز فوت کردند... اتفاق ناخوشایندی بود. در این شرایط بحرانی ما هیچکدام خواستار چنین اتفاق تلخی نبودیم. اما اطلاع دارید که آقای خمینی مدتها بود از یک بیماری قلبی مزمن رنج میبردند و ظاهراً شرایط خاص این روزها این بیماری را تشدید کرده بود. اعلیحضرت که هماکنون در مراکش اقامت دارند پیغام دادند که مراسم آبرومندی برای ایشان تدارک دیده شود.»
shariaty
آنها که از سطح تن و لامسه عشق را آغاز میکنند، بعید میدانم به سطح کلمه و معنا اوج بگیرند. همانطور که اگر بگویند عشق در یک نگاه متولد میشود و شعله میکشد، دغلبازی کردهاند. تازهکارها غالباً سرکشیِ هوس را با تولد عشق اشتباه میگیرند.
shariaty
شک مثل جانور مرموزی کُنج و کنار قلب پنهان میشود تا به وقت خوابآلودگی ایمان سربرآورد. به گمان من شکِ بعد از یقین صدچندان مخوفتر از شکِ پیش از یقین است. شک پیش از یقین به جلو میراند و شک پس از یقین زمینگیر میکند.
shariaty
تو هم فرصتی شکار میکنی که به من یادآوری کنی دارم پیر میشوم، بگویی چهلوپنجساله شدهام.
- چهلوچهارساله.
- الان سه ماه از ورودم به چهلوپنجسالگی گذشته.
- خب تا پر نشود نمیگویند چهلوپنج سالتان شده.
shariaty
دریا، من فساد واقعی را همین میدانم. فریفتن به نحوی که انسان حتی به یاد نیاورد که پیش از فریفته شدن چگونه میاندیشیده، چگونه دلخوش میشده، چه چیز او را میآزرده. داستان فریفتن انسان داستان غریبی است. چیزی از درون انسان گم میشود و انسان هیچگاه به یاد نمیآورد که چه چیز را گم کرده است و از آن رعبآورتر اینکه اساساً به خاطر نمیآورد که چیزی را گم کرده است. یک گمکردگی فراموششده.
m_rezaei1
از آنچه بهتدریج رخ میدهد بترس؛ فاصلههای تدریجی، لرزشهای تدریجی، سستیهای تدریجی، ‘شدن’های تدریجی؛ این تدریجیها صدای پای ارتداد است و بریدن از حق!»
کاربر ۳۵۷۸۸۷۲
زمان مانند دو دست قدرتمند ما را به جلو هل میدهد و گاهی ما را میان حادثهای ناشناخته پرتاب میکند. ما در برابر زمان، شیئی ناچیز هستیم که هراسان منتظر آیندهای نامعلوم نشستهایم
حسن
فردای بدون خمینی، فردا نیست؛ جزئی از تاریخی است که نباید به وجود بیاید.
حسن
یونس، عشق مهمتر است یا معشوق؟
- عشق مهمتر است، دریا! فراق معشوقْ طاقتسوز و جانکاه است ولی فقدان عشقْ مرگ است. عاشق بدون معشوق میسوزد و عاشقتر میشود، اما بدون عشقْ حیاتی نیست که دربارهٔ چیستی آن حکمی بکنیم.
raziyeh
کار نهضت از جنس دعوت است نه تصرف و فریب. این شیاطین هستند که با فحشا و لذتها و پایگاه زدن در غریزه و شهوت، در آدمیان تصرف میکنند. ما به عقل و فطرت دعوت میکنیم. و البته باید ترتیبی بدهیم که فروافتادن در گناه دشوارتر از حفظ طهارت باشد. جامعهای که طاهر ماندن در آن دشوارتر از ارتکاب گناه باشد، قطعاً دینی نیست. بنابراین در جامعهای که ما میسازیم - میخواستیم بسازیم - چیزهایی ممنوع خواهد بود. نه آنقدر که اختیار ذاتی انسان را بیاعتبار کند.
raziyeh
بلا میآید تا تاریخ زخم بستر نگیرد.
عطیه گلستان نژاد
برخی عشق را چنگکی میدانند که نیازهای تنشان را به آن بیاویزند. لحظهای را که نیاز غلیان میکند حادثهٔ عشق مینامند و آن را با تمنا میجویند و آنگاه که نیاز فروکش کرد، عشق را از یاد میبرند. عشق محصول انس است و بعد از نیاز تن و در غیاب آن آغاز میشود. غیر از این تعریف را
Mina Roosta
برخی عشق را چنگکی میدانند که نیازهای تنشان را به آن بیاویزند. لحظهای را که نیاز غلیان میکند حادثهٔ عشق مینامند و آن را با تمنا میجویند و آنگاه که نیاز فروکش کرد، عشق را از یاد میبرند. عشق محصول انس است و بعد از نیاز تن و در غیاب آن آغاز میشود. غیر از این تعریف را
Mina Roosta
باید همواره از باورهایمان غبارزدایی کنیم تا زانوهایمان سست نشود. گاهی خطاهای ریز، باورسوز میشود، آرامآرام و بهتدریج، لرزشهای کوچک در طول زمان به ارتعاشی عظیم مبدل میشود، که صخرههای مغرور مستحکم را میلرزاند و میشکافد.»
Mina Roosta
کار نهضت از جنس دعوت است نه تصرف و فریب. این شیاطین هستند که با فحشا و لذتها و پایگاه زدن در غریزه و شهوت، در آدمیان تصرف میکنند. ما به عقل و فطرت دعوت میکنیم. و البته باید ترتیبی بدهیم که فروافتادن در گناه دشوارتر از حفظ طهارت باشد. جامعهای که طاهر ماندن در آن دشوارتر از ارتکاب گناه باشد، قطعاً دینی نیست. بنابراین در جامعهای که ما میسازیم - میخواستیم بسازیم - چیزهایی ممنوع خواهد بود. نه آنقدر که اختیار ذاتی انسان را بیاعتبار کند.
Mina Roosta
غرق شدن در مبارزه «بهتدریج» شکل و شمایل مبارز را عوض میکند. گاه باید به خود بیاید و مبدأ و مقصد را مرور کند و اصول را به خود تذکر دهد تا شبیه دشمنش نشده باشد.
Mina Roosta
مردمان در پذیرش دعوت حق آزادند اما آنگاه که با اختیار بیعت کردند، بیعت شکستن و راه کج کردن، بدون مکافات نخواهد ماند.
کاربر ۱۶۵۸۱۲۰
حجم
۲۰۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۰۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان