بریدههایی از کتاب عبور زیبایی از تنهایی
۳٫۳
(۴)
من از تاریکی نمیترسم!
من صبر میکنم،
و چون بذری از دلِ خاک بیرون میآیم.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
غمگینم...
و میدانم هیچ پرندهای
روی شاخههای لرزانِ یک درخت
لانه نخواهد ساخت!
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
عکسی از من نداری،
با من از هیچ خیابانی چندبار عبور نکردهای،
و هیچچیزی
هیچجایی
مرا به یادت نمیآورَد
تا چمدان
در دستهای تو بیمعنی شود.
ریحان
غمگینم
شبیه خانهای نُقلی در حاشیهٔ شهر
که نمیداند ساکنینش
بهشوقِ سفری کوتاه چمدان میبندند،
یا خانهای تازه...؟
ریحان
زیبایی بهتنهایی کافی نبود
او چیزی هولناکتر را جستوجو میکرد
تا از شاخه چیده نشود؛
پس انتخاب کرد
گزنده و وحشی باشد...
fateme
عکسی از من نداری
یعنی چیزی برای بهخاطر آوردن نیست
و چیزی برای فراموشکردن
دیوار، گورِ دستهجمعیِ خاطرههاست
ریحان
با خونی سرخ بر پیشانیام نوشتهام:
شجاعم که دوستت دارم!
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
عزیزم!
قطاری که تو را با خود برد،
هردویمان را بیسرزمین کرد!
ریحان
با من از چایی حرف بزن که هرروز مینوشی،
از خیابانی که هرروز عبور میکنی،
و هرروز
نیمی از نانِ شیرینی را که در دهان میگذاری
برایم بیاور...
معمولیترین شادیهایت را با زنی قسمت کن
که عشق را مثل زخمی کهنه
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
از من دور باش و از گذشتهام چیزی نپرس،
بگذار زیبا بمانم
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
بخواب زن،
بخواب جنگجوی کوچک!
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
دوست دارم میوهای به تو بدهم، امّا
اندوه، حاصلخیز نیست
و در خاکِ من، عاشقان بسیاری گریستهاند
تا شاخهای سبز شود!
ریحان
من چاهِ عمیقی هستم
که تا سینه در خود گریستهام
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
عزیزم!
قطاری که تو را با خود برد،
هردویمان را بیسرزمین کرد!
ریحان
چگونه تمامِ زنی را میخواهی
که نیمهایش، حتی آنچه را بسیار میخواهد،
نمیخواهد
و نیم دیگرش سرتاپا تمنّای آنچیزی است
که نمیخواهد...
ریحان
قلبم ایکاش
خانهٔ کوچکم بود
بلند میشدم در و پنجرههایش را محکم میبستم
کلیدش را میدادم به تو
و تا میتوانستم
از خودم دور میشدم.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
عکسی از من نداری،
با من از هیچ خیابانی چندبار عبور نکردهای،
و هیچچیزی
هیچجایی
مرا به یادت نمیآورَد
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
دیوار، گورِ دستهجمعیِ خاطرههاست
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
۱
عکسی از من نداری
یعنی چیزی برای بهخاطر آوردن نیست
و چیزی برای فراموشکردن
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
یاغی غمگینم!
چه بلایی سرت آوردهاند؟
که در نمایشِ مبتذلِ شادمانیشان
پای میکوبی و شیهه میکشی!
اسبهای وحشی، مالکان دشتها بودند
تو را امّا به خانه بردند
تا حول دایرهای بچرخی
از دستهایشان نان بخوری
و دیگر زیبا نباشی...
فسفری
حجم
۴۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۴۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان