بریدههایی از کتاب حاء. سین. نون
۴٫۴
(۴۶)
سوگند به خدایی که جانم در دست قدرت اوست، اگر بعد از رحلت پیامبر، مردمان با پدرم بیعت میکردند؛ آسمان بر سرشان رحمت میباراند و زمین برایشان برکت میرویاند و... و اما که طلقاء و ابناء الطلقاء در آن طمع کردند؛ در حالی که پیامبر فرموده بود، هیچ امتی، ولایت و زعامت خود به کسی که داناتر و آگاهتر از او باشد، نسپرد مگر که روزگارشان به فرومایگی و تباهی رسد...
زهرا جاویدی
من حسنم و پدرم علی بن ابیطالب و تو معاویه و پدرت صخر؛ مادر من فاطمه و مادر تو هند؛ جد من رسول خدا و جد تو عتبه بن ربیعه؛ جده من خدیجه و جده تو فتیله... پس لعنت خداوند بر او که ذکرش زشتتر و نسبش پستتر و شرش در گذشته و آینده بیشتر و کفر و نفاقش قدیمتر و ریشهدارتر است...
زهرا جاویدی
برای مقصد عدل، نمیشود از راه ظلم رفت و برای رسیدن به حق، نمیتوان بر مرکب باطل نشست
زهرا جاویدی
عجب حماقتی مرتکب شدیم... عجب بلاهتی...
و اشک میدود در چشمانش، باورم نمیشود... گریه معاویه را میبینم.
- چه آسان، بازی باخته را به برد بدل کرد... ما چه آسانتر، میدانِ پیروزیمان واگذاشتیم... بیراهه شد راه انتقاممان... تیرمان به سنگ نشست و باز، برای همیشهٔ تاریخ، ننگ ابناء الطلقاء ماند برای فرزندان امیه...
من هم کنارش بر زمین مینشینم. انگار ماتمزده یتیمی:
- در تمام عمرم چنین فریب نخورده بودم...
خشم هم به اندوهم افزون میشود:
- حسن تنها یک تیر در کمان داشت، اما با همان، چند نشانه زد. نه به جنگ ابتدا کرد، نه تن به اسارت ما داد...
معاویه باز عصبی میخندد:
- آنچه بیشتر آتش میزند بر دلم... خودش هم صلح را نپذیرفت... بار ننگش را بر دوش مردم گذاشت و... وای عمرو... ببین که در سیاست هنوز کودکیم... میتوانست بیخطبهای، صلحنامه بنویسد و... اما... نه اسیر ما شد، نه دربند مردم...
زهرا جاویدی
بسم الله الرحمن الرحیم.
حمد خدایی که عزت میبخشد هر که را بخواهد و ذلت هم. اما بعد؛ این صلحنامهای است میان حسن بن علی بن ابیطالب و معاویه بن ابیسفیان، که حکومت واگذار میشود به معاویه تا به حکم خدا و سنت پیامبر عمل کند، به پنج شرط:
اول: برای خود جانشین نگمارد و حکومت بعد از او، از آن حسن بن علی باشد.
دوم: ناسزا و دشنام و لعن امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب ترک کند، در قنوت و در همه حال؛ و امر دشنام هم، از والیان بردارد.
سوم: مردم، در شام و عراق و یمن و حجاز و یا در هر کجا، در امان باشند و هیچ کس به کردار گذشتهاش مؤاخذه نشود و اهل عراق به کینه رفته، عقوبت نبیند.
چهارم: اصحاب و یاران و دوستداران امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، به هر سرزمینی، در امان باشند و بیمناک جان و مال و زن و فرزند نباشند.
پنجم: معاویه در نهان و آشکار توطئهای علیه اهل بیت پیامبر نکند و خود را امیرالمؤمنین نخواند.
والسلام.
زهرا جاویدی
یا دنیا إلیّ تعرّضت أم إلیّ اقبلت؟ غرّی غیری! لا حان حینک، قد طلّقتک ثلاثاً لا رجعه لی فیک، فعیشک حقیر، و خطرک یسیر؛ آه من قلّه الزاد و بعد السفر و قلّه الأنیس... آه که توشه ناچیز است و سفر طولانی و مونس و یار هم اندک...
این نجوا را در محراب امیرالمؤمنین شنیدهام... سالها پیش... آه من قلّه الزاد و بعد السفر و قلّه الأنیس
زهرا جاویدی
محکم و بیتردید میگویم:
- ما که هستیم، اگرچه کم و بسیار هم کم...
لبخندی به چهره امام میآید:
- نتیجه جنگ و ستیز ما، که بسیار اندکیم، در برابر بیشمار شام چه خواهد بود؟ از دست دادن همین اندکی که شمایید و بازماندگان اصحاب پدرم علی و...
غمی به ناگاه میان کلام امام:
- و ریختن خون همه شیعیانمان... افزون که معاویه از این جنگ، بیش از حکومت عراق میخواهد و... نمیدهیمش...
زهرا جاویدی
گفتمت... این جماعت با بهتر از من وفا نکردند، او که علی بود و جان رسول و برادر و وصیاش... با من چگونه وفا کنند؟
بغضم را فرومیخورم:
- جنگ چه میشود؟ بدون سپاه و چنین تنها؟
امام نامهها را کناری میزند:
- ما جنگ آغاز نکردیم که طالب ادامه قتال باشیم، به قصد دفاع خروج کردیم...
- اما حق شماست خلافت و حکومت و...
امام پای زخمخورده را کنار نامهها پیش میآورد:
- پدرم را هم همین حق بود عدی، اما چون یاوری نیافت، سکوت اختیار کرد... اگر چه خار در چشم و استخوان در گلو... چگونه به جنگ شویم با سپاهی که جنگ نمیخواهد؟
زهرا جاویدی
عدی کنار حسن زانو میزند و عبا را کنار میدهد و... حیرتزده میمانم... حسن زیر عبا و ردا، زره پوشیده... و تیر میان گرهٔ زره، گرفتار... بازی پیچیدهتر است از تصور من... حسن حتی در نماز هم آسوده نیست گویا و این یعنی، دشمن تا صف جماعت هم آمده و...
زهرا جاویدی
یا من بسلطانه ینتصر المظلوم، و بعونه یعتصم المکلوم، سبقت مشیّتک و تمّت کلمتک و أنت علی کل شیء قدیر، و بما تمضیه خبیر، یا حاضر کلّ غیب، و عالم کلّ سر، و ملجأ کلّ مضطر... ای عالم به هر سر و ضمیر... ای پناه هر بیپناه و درمانده...
زهرا جاویدی
امام به سختی برمیخیزد و آهی هم:
- انشاءالله چنین شود... که این جماعت، به بهتر از من وفا نکردند... چگونه چشمانتظار وفایشان با خویش باشم...
زهرا جاویدی
مگر محمد در حجهالوداع، از سنگریزههای غدیر هم برای علی بیعت نگرفت؟ چند ماه نگذشته، ابوبکر را جایش نشاندیم و نه انگار که پیش از آنش پیامبری بوده و کتابی و دینی و... طوفان نوح هم نیامد بر سرمان و زندهایم هنوز...
زهرا جاویدی
- در تاریخ میماند برایت، آغازی به خونریزی...
- تاریخ را خودمان کتابت میکنیم...
زهرا جاویدی
حمد خدایی را که نعمتمان دهد و شاکرمان نیابد، و بلامان دهد و صابرمان نبیند؛ پس نه به ترک شکر، نعمت بازپس گیرد و نه به ترک صبر، بلا افزون کند. ما یکون من الکریم الا الکرم.
زهرا جاویدی
یا شدید المحال، یا عزیزاً أذللت بعزتک جمیع خلقک، إکفنا شرّهم بما شئت... ای عزیزی که خلق، خاشع عزتت! شرّ دشمن را خودت کفایتمان کن و شاهدمان باش که ما آغاز به جنگ نکردیم و ابتدا به قیام هم. گواهمان باش که جهاد میکنیم برای دفاع از خروج معاویه و ستیزش با خاندان پیامبرت. عاقبتمان رضایت تو باشد و رستگاریمان.
زهرا جاویدی
پدرم امیرمؤمنان فرمود؛ بعد از من، با خوارج هم جنگ آغاز نکنید...
زهرا جاویدی
و ما هیچگاه تیری به آغاز نمیاندازیم و شمشیری به ابتدا آخته نمیکنیم.
زهرا جاویدی
ما اسبِ هیچ جنگ و خصومت زین نمیکنیم به آغاز، که حق رعیت است بر حاکم، حفظ جان و مال.
نگاه امام میانمان میچرخد:
- مگر آنکه به ظلم قیام کنند و به عصیان برخیزند... چون اتمام حجت و دعوتمان به حق، ایشان را رسیده باشد.
زهرا جاویدی
این خط به معاویه برسانید و بیپاسخ بازنگردید. ما را با هیچ کس سر جنگ نیست، پس به مِهر خبر ببرید و به سکون سخن بگویید و به قرار بازگردید. خدایتان حافظ و نگهدار.
زهرا جاویدی
پدران و اجدادمان، جان کندند تا مردم به بتی که میدیدند مؤمن شوند؛ چه سِحری است در کار محمد که پیروانش برای خدای ندیده جان میدهند؟ ماندهام ولله!
زهرا جاویدی
حجم
۷۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۷۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
قیمت:
۶۳,۰۰۰
۱۸,۹۰۰۷۰%
تومان