چون کوچکترین شک و شبهه حتی در پیشپاافتادهترین مسایل هم همیشه عذابآور است، و اگر بتوان آن را، مثل این مورد، بهآسانی برطرف کرد، باید بلافاصله دست به کار شد.
نارون
گفت: «شما چشمهای سیاه قشنگی دارید»
نارون
دربارهٔ خطری که مرا تهدید میکند حرفی نزنید. من فقط جایی از خطر میترسم که بخواهم بترسم.
نارون
من فقط جایی از خطر میترسم که بخواهم بترسم.
نارون
چیزی که برای من پیش آمده است، موردی فردی محسوب میشود و بهعنوان موردی فردی اهمیت چندانی ندارد، چون من آن را خیلی جدی نمیگیرم. ولی همین مورد نمونهای است از دادرسیهایی که علیه بسیاری افراد به جریان میافتد. من اینجا از این افراد دفاع میکنم و نه از خودم.»
نارون
شاید هم در آن سکوت انفجاری در حال تکوین بود که کار را یکسره میکرد.
نارون
چیزی که گفته بود، گزنده بود، گزندهتر از آنچه قصد داشت بگوید، ولی بههرحال واقعیت را به زبان آورده بود و سزاوار بود با تحسین و تشویق حاضران روبهرو شود. ولی همه ساکت ماندند
نارون
شما فراموش کردید که ما، هرکسی هم که باشیم، باز در برابر شما مردهای آزادی هستیم. این چیز کماهمیتی نیست.
نارون
دروغ به آیین جهان بدل میشود.
Afshin
بیماری من تقریبآ سه سال پیش نیمههای شب با خونریزی شروع شد و من همانطور که در پی وقوع هر حادثهٔ تازهای پیش میآید (و برخلاف آنچه بعدها به من توصیه کردند) بهجای آنکه در تختخواب بمانم، هیجانزده از جا بلند شدم.
کاربر ۳۷۷۵۰۳۳