بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سپری کردن زمستان | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب سپری کردن زمستان اثر کاترین می

بریده‌هایی از کتاب سپری کردن زمستان

نویسنده:کاترین می
امتیاز:
۳.۱از ۲۸ رأی
۳٫۱
(۲۸)
زمستانی، کوتاه‌ترین روز سال، در میان تاریکی طاقت‌فرسا جشن گرفته می‌شد. این روز نشانهٔ آغاز ایام کریسمس بود و در آن وقت، درست مثل حالا، تجربهٔ غم و اندوه باید به‌طور قطع در حالت سرمستی و نشاط، به اوج خود می‌رسیده است، زمانی که افراد سوگوار می‌توانستند خود را در تنهاترین حالت احساس کنند. سنت لوسی خود بار نمادین دارد. نام او با واژهٔ لاتین نور (LUX یا در جمع Lucis) ارتباط دارد و یک داستان رایج در این مورد این‌طور حکایت می‌کند که در طول «آزار بزرگ» مسیحیان به‌وسیلهٔ امپراطورهای چندخداییِ رومی، او شهیده‌ای بود که قبل از آن برای کسانی که در دخمه‌های روم پنهان شده بودند، غذا می‌برد. برای این‌که دستانش برای کمک‌کردن آزاد باشند، تاجی از شمع‌های متعدد بر سر می‌گذاشت تا بتواند راه خود را در میان تاریکی پیدا کند. این داستان هنوز در بسیاری از کلیساهای نوردیک نشان داده می‌شود، زمانی که مراسم نیایش سانتکا لوسیا با حضور زنی جوان انجام می‌شود که در ردایی سفید، حمایلی قرمز و تاجی از شمع‌ها در جلوی صفی از مشایعت‌کنندگان قدم برمی‌دارد.
donye.book
سنت لوسی خود بار نمادین دارد. نام او با واژهٔ لاتین نور (LUX یا در جمع Lucis) ارتباط دارد و یک داستان رایج در این مورد این‌طور حکایت می‌کند که در طول «آزار بزرگ» مسیحیان به‌وسیلهٔ امپراطورهای چندخداییِ رومی، او شهیده‌ای بود که قبل از آن برای کسانی که در دخمه‌های روم پنهان شده بودند، غذا می‌برد. برای این‌که دستانش برای کمک‌کردن آزاد باشند، تاجی از شمع‌های متعدد بر سر می‌گذاشت تا بتواند راه خود را در میان تاریکی پیدا کند. این داستان هنوز در بسیاری از کلیساهای نوردیک نشان داده می‌شود، زمانی که مراسم نیایش سانتکا لوسیا با حضور زنی جوان انجام می‌شود که در ردایی سفید، حمایلی قرمز و تاجی از شمع‌ها در جلوی صفی از مشایعت‌کنندگان قدم برمی‌دارد.
donye.book
سپری‌کردن زمستان، عمیق‌ترین و بخردانه‌ترین لحظات تجربهٔ انسانی ما را به ارمغان می‌آورد و خرد و حکمت در وجود افرادی که زمستان را سپری کرده‌اند خانه می‌کند.
زینب
زمستان به هر طریقی که از راه برسد، معمولاً ناخواسته، غم‌انگیز و عمیقاً دردناک است. بااین‌حال، زمستان اجتناب‌ناپذیر است.
زینب
هر کسی، دیر یا زود، به‌ناچار زمستان خود را سپری می‌کند و بعضی افراد بارهاوبارها زمستان را تجربه می‌کنند.
زینب
تعداد زیادی زن در رخت‌کن هستند، همه بدون خجالت و شرمساری. این‌ها همان بدن‌های ژست‌داری که در سواحل انگلستان می‌بینید نیستند؛ بدن‌هایی که با رژیم‌هایی ورای تمام لذت‌ها لاغر شده‌اند و برای تغییر ظاهر، خود را برنزه کرده‌اند؛ این‌ها بدن‌های شمالی، بدن‌های چال افتاده از چاقی، با جای زخم‌های ناشی از سزارین هستند. جای زخم‌ها با زبانی که من نمی‌فهمم، با خونگرمی تندتند حرف می‌زنند. آن‌ها برداشتی کلی از نوعی زندگی هستند که هنوز تکوین نیافته است: پیغامی از بقا که از میان نسل‌های مختلف انتقال یافته است. این پیغامی است که من به‌ندرت در وطنِ دیرجوش و خشک خود پیدا می‌کنم و به زمان‌هایی فکر می‌کنم که در سکوت و خشم، از نابکاری‌های بدن خودم رنج برده و آن‌ها را غیرعادی تلقی کرده‌ام. ما خودمان را در متن نمی‌شناسیم. اما شواهدی دال بر سپری‌کردن زمستان در این‌جا وجود دارد که مانند تبادل هدایایی ارزشمند، سخاوتمندانه به اشتراک گذاشته می‌شود.
donye.book
این چیزی است که در زمستان می‌آموزید: یک گذشته، یک حال و یک آینده وجود دارد. زمانی بعد از آینده وجود دارد.
donye.book
بااین‌حال من این‌جا هستم، درحالی‌که از همیشه به پرتگاه نزدیک‌ترم و شالوده‌های مطمئن زندگی‌ام را با ترک یک شغل مطمئن به لرزه درآورده‌ام. در روشنایی روز، می‌توانم بابت استرسی که باعث شد تصمیم به ترک یک شغل منطقی بگیرم، توجیهی دست‌وپا کنم: دست‌درازی آرامِ آن به زندگی خانوادگی‌ام که ذره‌ذره می‌خوردش. اما این مربوط به روز است، زمانی که برای چیزهایی مانند آرامش و آزادی ارزش قائل هستم. در تاریکی شب، تحت‌تأثیر نوعی بدخلقی ناشی از محافظه‌کاری قرار دارم. باید حساب پس‌اندازی حاوی یک سال حقوق داشته باشم. باید بیمهٔ زندگی مناسبی داشته باشم.
سعیده افضلی
من با ماندن در خانه مشکلی ندارم. متوجه هستم که برای بسیاری از مردم این کار مانند محدودیتی ظالمانه برای آزادی‌شان به نظر می‌رسد؛ اما برای من کاملاً مناسب است. زمستان برای من به معنای خانه‌ای غرق در نور لامپ، گشتی در باغ برای دیدن ستاره‌های روشن بر پهنهٔ آسمان شفاف شب، غرش اجاق هیزم‌سوز و بوی چوب نیم‌سوزشدهٔ همراه آن است. زمستان همان آبگوشت‌های پخته‌شده با جادوی استخوان‌ها و کوفته‌قلقلی‌هایی است که مانند ابر در آن شناور هستند. زمستان یعنی مطالعه در سکوت و عبورکردن از تاریک‌روشن بعدازظهر با تماشای تلویزیون. زمستان یعنی جوراب‌هایی ضخیم و بقچه‌ای از لباس‌های گرم.
سعیده افضلی
واضح است زندگی دارد به من درس می‌دهد، اما هنوز نمی‌توانم از آن رمزگشایی کنم. نگرانم این درس با کم‌تر کارکردن‌ام، با ماندن در خانه و دست کشیدن از ماجراجویی برای مدتی کوتاه، مرتبط باشد. این چیزی نیست که من بخواهم یاد بگیرم. در این حین، تجربهٔ ناآشنای چسبیدن به کاناپه برای وقت‌کشی را به دست می‌آورم. تلی از کتاب را با خود به ایسلند آورده‌ام که البته مایل نیستم آن‌ها را بخوانم. در عوض کتاب قطب‌نمای طلایی اثر فیلیپ پولمن را روی کیندل دانلود کرده، خود را زیر لحاف جمع می‌کنم و آن را دوباره می‌خوانم
سعیده افضلی

حجم

۲۳۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۲۳۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰
۵۰%
تومان