بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سپری کردن زمستان | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سپری کردن زمستان

بریده‌هایی از کتاب سپری کردن زمستان

نویسنده:کاترین می
امتیاز:
۳.۱از ۲۸ رأی
۳٫۱
(۲۸)
هر کسی، دیر یا زود، به‌ناچار زمستان خود را سپری می‌کند و بعضی افراد بارهاوبارها زمستان را تجربه می‌کنند.
زینب
تعداد زیادی زن در رخت‌کن هستند، همه بدون خجالت و شرمساری. این‌ها همان بدن‌های ژست‌داری که در سواحل انگلستان می‌بینید نیستند؛ بدن‌هایی که با رژیم‌هایی ورای تمام لذت‌ها لاغر شده‌اند و برای تغییر ظاهر، خود را برنزه کرده‌اند؛ این‌ها بدن‌های شمالی، بدن‌های چال افتاده از چاقی، با جای زخم‌های ناشی از سزارین هستند. جای زخم‌ها با زبانی که من نمی‌فهمم، با خونگرمی تندتند حرف می‌زنند. آن‌ها برداشتی کلی از نوعی زندگی هستند که هنوز تکوین نیافته است: پیغامی از بقا که از میان نسل‌های مختلف انتقال یافته است. این پیغامی است که من به‌ندرت در وطنِ دیرجوش و خشک خود پیدا می‌کنم و به زمان‌هایی فکر می‌کنم که در سکوت و خشم، از نابکاری‌های بدن خودم رنج برده و آن‌ها را غیرعادی تلقی کرده‌ام. ما خودمان را در متن نمی‌شناسیم. اما شواهدی دال بر سپری‌کردن زمستان در این‌جا وجود دارد که مانند تبادل هدایایی ارزشمند، سخاوتمندانه به اشتراک گذاشته می‌شود.
donye.book
این چیزی است که در زمستان می‌آموزید: یک گذشته، یک حال و یک آینده وجود دارد. زمانی بعد از آینده وجود دارد.
donye.book
بااین‌حال من این‌جا هستم، درحالی‌که از همیشه به پرتگاه نزدیک‌ترم و شالوده‌های مطمئن زندگی‌ام را با ترک یک شغل مطمئن به لرزه درآورده‌ام. در روشنایی روز، می‌توانم بابت استرسی که باعث شد تصمیم به ترک یک شغل منطقی بگیرم، توجیهی دست‌وپا کنم: دست‌درازی آرامِ آن به زندگی خانوادگی‌ام که ذره‌ذره می‌خوردش. اما این مربوط به روز است، زمانی که برای چیزهایی مانند آرامش و آزادی ارزش قائل هستم. در تاریکی شب، تحت‌تأثیر نوعی بدخلقی ناشی از محافظه‌کاری قرار دارم. باید حساب پس‌اندازی حاوی یک سال حقوق داشته باشم. باید بیمهٔ زندگی مناسبی داشته باشم.
سعیده افضلی
من با ماندن در خانه مشکلی ندارم. متوجه هستم که برای بسیاری از مردم این کار مانند محدودیتی ظالمانه برای آزادی‌شان به نظر می‌رسد؛ اما برای من کاملاً مناسب است. زمستان برای من به معنای خانه‌ای غرق در نور لامپ، گشتی در باغ برای دیدن ستاره‌های روشن بر پهنهٔ آسمان شفاف شب، غرش اجاق هیزم‌سوز و بوی چوب نیم‌سوزشدهٔ همراه آن است. زمستان همان آبگوشت‌های پخته‌شده با جادوی استخوان‌ها و کوفته‌قلقلی‌هایی است که مانند ابر در آن شناور هستند. زمستان یعنی مطالعه در سکوت و عبورکردن از تاریک‌روشن بعدازظهر با تماشای تلویزیون. زمستان یعنی جوراب‌هایی ضخیم و بقچه‌ای از لباس‌های گرم.
سعیده افضلی
واضح است زندگی دارد به من درس می‌دهد، اما هنوز نمی‌توانم از آن رمزگشایی کنم. نگرانم این درس با کم‌تر کارکردن‌ام، با ماندن در خانه و دست کشیدن از ماجراجویی برای مدتی کوتاه، مرتبط باشد. این چیزی نیست که من بخواهم یاد بگیرم. در این حین، تجربهٔ ناآشنای چسبیدن به کاناپه برای وقت‌کشی را به دست می‌آورم. تلی از کتاب را با خود به ایسلند آورده‌ام که البته مایل نیستم آن‌ها را بخوانم. در عوض کتاب قطب‌نمای طلایی اثر فیلیپ پولمن را روی کیندل دانلود کرده، خود را زیر لحاف جمع می‌کنم و آن را دوباره می‌خوانم
سعیده افضلی
من عاشق انقلاب‌هایی هستم که زمستان با خود می‌آورد.
سعیده افضلی
به نظر می‌رسد من همواره در موقعیت‌های عجز و درماندگی، به شمال مسافرت می‌کنم.
سعیده افضلی
این آمیزهٔ طاقت‌فرسای اندوه، خستگی، ارادهٔ شکست‌خورده و امید ازدست‌رفته مرا از پا انداخته است. تنها موضع قابل دفاعم عقب‌نشینی به‌سوی سکوتی شکوهمندانه است؛ اما این اصلاً آن چیزی نیست که من می‌خواهم. من می‌خواهم روایتی از خودم را ارائه دهم و دیگران را وادار سازم آن را درک کنند. بیش از هر چیز دیگری، مایلم ناپدید شوم. اغلب از این‌که نمی‌توانم با روشی ساده خودم را از موقعیت حذف کنم ناامید می‌شوم؛ چیزی مثل بریدن دورتادور تصویرم با یک چاقوی حرفه‌ای و حذف خودم از عکس. اما می‌دانم این کار فقط باعث می‌شود سوراخی به‌شکل انسان باقی بماند. تصور می‌کنم تمام افراد درست به آن فضای خالی، که من باید در آن باشم، خیره می‌شوند. صدایی از بالای سرم به گوش می‌رس
سعیده افضلی
از شک و تردید دیگران نسبت به خودم بیمناکم و از لو رفتن می‌ترسم.
سعیده افضلی
در سال ۲۰۱۶، فرهنگ‌لغت آکسفورد کلمهٔ هیوگا را واژهٔ سال خود نامید. معنای این واژهٔ دانمارکی حالا کاملاً شناخته شده است و آسودگی را به‌عنوان نوعی تمرین خودآگاهانه تعریف می‌کند؛ چرخشی به‌سمت راحتی و آسایشِ شکل‌گرفته در محیط خانه برای تسلای ما در مقابل سختی و تلخی دنیای بیرون. در حال حاضر، من درون یک زندگی هیوگایی فرو رفته‌ام؛ یک زندگی سرشار از شمع و چای، مقادیر حساب‌شده‌ای از کیک، پلوورهای گرم، جوراب‌های ضخیم و کوتاه و زمان‌های زیادی که به‌تنهایی در کنار آتش به سر می‌برم.
سعیده افضلی
در سال ۲۰۱۶، فرهنگ‌لغت آکسفورد کلمهٔ هیوگا را واژهٔ سال خود نامید. معنای این واژهٔ دانمارکی حالا کاملاً شناخته شده است و آسودگی را به‌عنوان نوعی تمرین خودآگاهانه تعریف می‌کند؛ چرخشی به‌سمت راحتی و آسایشِ شکل‌گرفته در محیط خانه برای تسلای ما در مقابل سختی و تلخی دنیای بیرون. در حال حاضر، من درون یک زندگی هیوگایی فرو رفته‌ام؛ یک زندگی سرشار از شمع و چای، مقادیر حساب‌شده‌ای از کیک، پلوورهای گرم، جوراب‌های ضخیم و کوتاه و زمان‌های زیادی که به‌تنهایی در کنار آتش به سر می‌برم.
سعیده افضلی
حالا می‌توانم تغییر فصل‌ها را استشمام کنم. تمام این مدت، تجملی درک‌ناپذیر است و من با این حس آزاردهنده مواجه شده‌ام که کمی بیش از اندازه از این وضعیت لذت می‌برم. شاید من اصلاً مشکلی نداشته باشم؛ شاید همهٔ این‌ها وهم و خیالی است که من در ناامیدی و درماندگیِ ناشی از رهاکردن شغلم از خود ساخته‌ام.
سعیده افضلی
حالا عصرهای من گرمی و تسلای ماگ‌های چایِ امرالد-گرین، تهیه‌شده با نعنای تازه را دارند. این خیلی بد نیست، اما به نظر می‌رسد زمان کش می‌آید و من ساعت نُه و اگر بتوانم قسر در بروم حتی زودتر از آن، در رختخواب هستم. این شیوه‌ای به‌غایت انزواطلبانه برای زندگی است؛
سعیده افضلی
می‌خواهم از ارتکاب دوبارهٔ اشتباهات قبلی دوری کنم. تقریباً کنجکاوم ببینم آیا درصورتی‌که به‌اندازهٔ کافی آماده باشم، ممکن است جایی و زمانی، لذتی در این کار وجود داشته باشد. می‌توانم احساس کنم که سقوط دارد از راه می‌رسد. می‌دانم پختن نان و سوپ نمی‌تواند مرا برای همیشه سرپا نگه دارد. وضعیت از چیزی که هست بدتر خواهد شد و من عبوس‌تر، نحیف‌تر و تنهاتر خواهم بود.
سعیده افضلی
بعضی از زمستان‌ها با سرعت کم‌تری در وجود ما می‌خزند و با مرگ طولانی‌مدت یک رابطه، افزایش تدریجی مسئولیت‌های مراقبت از والدین با افزایش سن‌شان و قطره‌قطره ازدست‌رفتن اعتمادبه‌نفس‌مان همراه می‌شوند. بعضی از آن‌ها به‌طرز وحشتناکی ناگهانی هستند؛ مانند زمانی‌که یک روز ناگهان متوجه می‌شوید که مهارت‌های‌تان منسوخ شده‌اند، شرکتی که برای آن کار می‌کرده‌اید دچار ورشکستگی شده یا شریک زندگی شما عاشق فرد دیگری شده است. زمستان به هر طریقی که از راه برسد، معمولاً ناخواسته، غم‌انگیز و عمیقاً دردناک است. بااین‌حال، زمستان اجتناب‌ناپذیر است.
donye.book
زمستان فصل سرما و برودت است. زمستان دورهٔ آیش زندگی است که در آن ارتباط شما با تمامی هستی قطع می‌شود و احساس طردشدگی، به حاشیه رفتن و محرومیت از پیشرفت یا ایفای نقش یک بیگانه می‌کنید.
donye.book
فکرش را هم نمی‌کردم زمانی که در حال بدو بدوکردن بودم، تا چه اندازه این لذت‌های آرام و ملایم از زندگی‌ام به حاشیه رفته بودند و حالا من دوباره دارم آن‌ها را به داخل دعوت می‌کنم: کار آرام و موزون با دست‌ها که نوعی تمرکز ملایم است که به شما اجازهٔ رؤیاپردازی می‌دهد و حس مهربانی و لطافت ایجاد شده در این فرآیند.
کاربر ۱۲۳۷۳۵۵

حجم

۲۳۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۲۳۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد