بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماه به روایت آه | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماه به روایت آه

بریده‌هایی از کتاب ماه به روایت آه

امتیاز:
۴.۷از ۱۱۷ رأی
۴٫۷
(۱۱۷)
فرق است میان آنان که فاتح آب و گِل‌اند با آن که فاتح جان و دِل است
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
کسی کریمتر و جوانمردتر از حسین‌بن علی و برادرش عباس نیست. اینان به انتظار درماندگان نمی‌نشینند بلکه آنان را می‌جویند و قبل از ابراز نیاز، بی‌نیازشان می‌کنند.
مُـسافــر:)
چگونه بر تو رشک نبرم ای حُرّ؟ تو دیر آمدی اما به وقت و به جا آمدی و همچون شب قدر، عزیز شدی
Parinaz
آه ای حرّ، ای هم قبیله، کاش بدانی که چه اندازه بر تو رشک می‌برم. من و تو دو نقطه عکس همیم. تو عمری نبودی اما در کربلا پیوستی ولی من عمری بودم، اما در کربلا گسستم.
fr
«عباس جان، برادرم، چشمانی که دیشب از بیم رویارویی با تو، رنگ خواب و آرامش ندیدند، امشب آسوده خواهند خفت، اما آنان که شب پیش در پناه امن حضور تو آرمیدند، امشب در نبود تو، رنگ خواب و آرامش نخواهند دید.»
Parinaz
کاش تمامی مردمِ دنیا، مرا در این حال می‌دیدند تا به آنها می‌گفتم: ببینید. این علی است؛ عموی من، جانشین و داماد پیامبر، جنگاور افسانه‌ای، صاحب ذوالفقار، همبازی کودکان یتیم، داناترین مرد جهان، بخشنده‌ترین انسان روی زمین، شیر خدا و کارگر سخت‌کوش و روزمزد نخلستان‌های مدینه که اگر زُمُختی دستان تَرَک خورده‌اش مانع نبود، گرمی سرانگشتِ مهربانش را از گونه‌هایم دریغ نمی‌کرد. و این منم؛ مسلم پسر عقیل، نوه ابیطالب، برادرزاده علی، همو که عموی من است، جانشین و داماد پیامبر، جنگاورِ افسانه‌ای... در خاندان ابیطالب، همه راهها به عمویم علی ختم می‌شود.
حدیثه مختاری
هر که به میدان می‌رفت، به زبان حال می‌گفت: «خدایا، آیا مرا لایق عشق‌ورزی می‌دانی؟ تو خود می‌دانی که چه اندازه عاشق تو و فرزند پیامبر توام. می‌خواهی مرا پس از عشق‌بازی چگونه ببینی؟ سر بریده؟ پهلو دریده؟ ترجیح می‌دهی مرا کشته شمشیر ببینی یا آماج تیر و نیزه؟ خدایا به من چنان توانی بده که تا آخرین رمق با دشمنان فرزند پیامبرت بجنگم تا قطعه قطعه‌ام کنند یا بسوزانند و خاکسترم را بر باد دهند تا بدین معیار، میزان عشق من به تو و میزان عشق تو به من سنجیده شود.»
مُـسافــر:)
کربلا نقطه پایان هجرت شهداست و نقطه آغاز محنت اُسَرا. و هنوز اول عشق است...
zahra ak
سلامش را پاسخ دادم و گفتم از حسین خواهشی دارم ولی شرم، مانع می‌شود که با او بگویم. خندید و گفت: خدا امورت را اصلاح کند. چرا از درگاه وارد نمی‌شوی؟ ـ درگاه؟ کدام درگاه؟ ـ درگاه حاجات، باب‌الحوائج. عباس‌بن علی
mohdiu
شیعه همان مذهب و مکتبی است که در آن، خدا عاشقان را به جرم عاشقی، کشته می‌خواهد و عاشورا یکسره عشق بود، عشق در عشق و غوغای عشق‌بازان.
مُـسافــر:)
«هر چه فکر می‌کنم، دختری با این صفات، به اضافه عفت، نجابت، اصالت، شرافت و زیبایی که در عین حال لایق همسری تو باشد، تنها یک نفر را می‌شناسم: فاطمه.» با شنیدنِ نام فاطمه، دست عمو بر بازویم بی‌حرکت ماند. پدر که به ناگاه متوجه ایهام کلام خود شده بود، به سرعت افزود: «... فاطمه، دخترِ حِزام بن خالد از قبیله بنی کلاب.
معین
«زنان طایفه کلب، میانه نمی‌زایند؛ یا عباس می‌زایند یا یزید! کاش مردپروری را از مادر عباس می‌آموختی.»
چای‌نبات!
به راستی، چه در خمیره این مردمان فراهم بود که حتی پیکر پدرم پس از شهادت، به جای کوفه، در نجف به خاک سپرده شد؟
zahra ak
حسین را چگونه می‌توان به وصف کشید؟ آیا صفت «خوشبو» برای درک عطر گل کافی است؟ هرگز. صفاتی چون نیکی و جمال و کمال و بخشش و جوانمردی و... نیز برای آن که حسین را ندیده، همین حکم را دارد.
فصل فیروزه...
در میان گریه، آرام در گوشش زمزمه کردم: خدا هست دخترکم، خدا هست... دستان کوچک رقیه، گونه‌های خیسم را نوازش داد: گریه نکن عمه جان. نترس. می‌شنوی؟ این صدای پای عمویم عباس است.
(!_!) hana🌱
در این سالها آموخته‌ام که از گوش نیز، همچون چشم، به دل راهی است. وقتی کلام باطل، به تکرار از گوش وارد شود و در دل رسوب کند، زدودنِ آن نه فقط مشکل که بعضاً ناممکن است.
عقل سرخ
عباس جان، چشمان من و تو برای گریستن بر دلتنگی‌ات کافی نیست. به ابرهای سِتَروَن، حدیثِ دلتنگی بگو که گریه مردان، نماز باران است...
zahra ak
تو در آن سفر چه کرده‌ای که هر بار می‌شنوم تازه است و آنچه درباره ادب و شجاعت و مهربانی و دانش و فداکاری‌ات می‌گویند، تمام شدنی نیست؟
zahra ak
ـ می‌شنوی رقیه جان؟ این صدای پا را می‌شناسی؟ لحظه‌ای آرام می‌گیرد و در سکوت، گوش می‌خواباند. ـ بله. این عمویم عباس است. ـ آفرین. پس تا عمویت عباس هست، نباید از هیچ چیز بترسی.
(!_!) hana🌱
و گفتند: ای امیر مؤمنان، مگر نه آن است که ما بر حقیم و آنان بر باطل؟ پس چرا ما را از لعن ایشان نهی می‌کنی؟ فرمود: آری، به پروردگار کعبه سوگند که ما بر حقیم اما دوست ندارم که شما دشنام‌دهنده و لعنت‌کننده باشید. بگویید: پروردگارا، خون‌های ما و ایشان را حفظ فرما و میان ما را اصلاح کن و آنان را از گمراهی نجات ده و هدایت کن تا هر که حق را نشناخته، بشناسد و هر که بر باطل اصرار می‌کند، از آن دست بردارد.
Parinaz

حجم

۱۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۴۵,۶۰۰
۱۳,۶۸۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۱۴صفحه بعد