بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آفتاب در حجاب | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آفتاب در حجاب

بریده‌هایی از کتاب آفتاب در حجاب

امتیاز:
۴.۸از ۹۶ رأی
۴٫۸
(۹۶)
و به روشنی می‌بینی که ضارب و مضروب خویش را انتخاب می‌کند. از سر تنی چند می‌گذرد و به سر و جان عده‌ای دیگر می‌پردازد. اگر در جبین نسل‌های آینده کسی، نور رستگاری می‌بیند، از او در می‌گذرد اگرچه از همو ضربه می‌خورد، اما به کشتنش راضی نمی‌شود. جنگی چنین فقط از دست و دل کسی چون حسین برمی‌آید.
زهرا جاویدی
بارها گفته‌ام که خدا اگر از همه عالم و آدم، همین یک عباس را می‌آفرید، به نشان «فَتَبارَکَ اللهُ اَحْسَنَ الْخالِقین» ش می‌بالید.
زهرا جاویدی
همه کربلا و کوفه و شام، یک‌طرف، و این خرابه یک‌طرف. همه غم‌ها و دردها و غصه‌ها یک‌طرف و غم رقیه یک‌طرف.
فصل فیروزه...
تو به کجا متصلی زینب؟ تو از کجا مدد می‌گیری؟ تو اهل کدام جلالستانی؟ اکنون یزید باید چیزی بگوید و این سکوت سنگین مجلس را بشکند. اما چه بگوید؟ تو چیزی برای او باقی نگذاشته‌ای.
فصل فیروزه...
به خدا سوگند که ریشه یاد ما را نمی‌توانی بخشکانی و وحی ما را نمی‌توانی بمیرانی و دوره ما را نمی‌توانی به سر برسانی و ننگ این حادثه را نیز نمی‌توانی از خود برانی
فصل فیروزه...
این زن می‌تواند به نفرینی، کوفه را کن‌فیکون کند. پس چرا سکوت و تحمل می‌کند؟ چه حکمتی در کار این خاندان هست؟!
فصل فیروزه...
پس این مهلتِ خدا شما را خیره و غرّه نکند، چرا که خدای عزَّوجل از شتاب در عقاب، منزّه است و از تأخیر در انتقام نمی‌هراسد. اِنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصاد. به یقین خدا در کمینگاه شماست...
فصل فیروزه...
این مهربانی منتشر، این داغدار تسلی‌بخش، این یتیم نوازشگر، هیچ‌کس جز سکینه نمی‌تواند باشد.
فصل فیروزه...
هیچ‌کس تا ابد، جز خود خدا نمی‌داند که میان تو و حسین در این لحظات چه می‌گذرد. حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بال‌های خویش در هرم این وداع به شما نزدیک نمی‌شوند.
فصل فیروزه...
اکنون از خیمه در آمدن و در پیشِ چشمِ حسین ظاهر شدن یعنی به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک. و این دو گل نورسته چه قابل دارد پیش پای حسین!
فصل فیروزه...
«غبطه می‌خورم به حالتان. در آن سوی هستی، جای مرا پیش حسین خالی کنید. و از خدای حسین، آمدن و پیوستنم را بخواهید.»
فصل فیروزه...
قامت بلندش را می‌بینی که پشت به خیمه‌ها و رو به دشمن ایستاده است، دو دستش را بر قبضه شمشیر تکیه‌زده و شمشیر را عمود قامت خمیده‌اش کرده است و با آخرین رمق‌هایش مهربانانه فریاد می‌زند: هَلْ مِنْ ذابٍ یذُّبُ عَنْ حَرَمِ رَسولِ الله... آیا کسی هست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟ آیا هیچ خداپرستی هست که به خاطر او فریاد مرا بشنود و به امید رحمتش به یاری ما برخیزد؟
محمد حسین
برادرم! عزیزدلم! اینها اکنون محصول سقیفه را درو می‌کنند، اینها فرزندان همان‌هایند که پدرمان علی را خانه‌نشین کردند. تو به علی افتخار، چه می‌کنی؟ آری برادر! جرم ما همین افتخارات ماست.
محمد حسین
می‌خواهی از همان شکاف خیمه فریاد بزنی: برادر! همین افتخارات ما جرائم ماست. اگر تو فرزند علی نبودی، اگر جد تو پیامبر نبود که سران این قوم با تو دشمنی نمی‌کردند و چنین لشکری به جنگ با تو نمی‌فرستادند! عداوت اینها به اُحُد برمی‌گردد، به بَدر، به حُنین. کینه اینها کینه خندقی است. بُغض اینها، بغض خیبری است.
محمد حسین
می‌دانستی که روزی سخت‌تر از روز اباعبدالله نیست. این را از پدرت، مادرت و از خود خدا شنیده بودی، اما گمان می‌کردی که روز حسین ممکن است از روز فاطمه و روز علی، کمی سخت‌تر باشد یا خیلی سخت‌تر. اما در مخیّله‌ات هم نمی‌گنجید که ممکن است جنایتی به این عظمت در عالم اتفاق بیفتد و همچنان آسمان و زمین برپا و برجا بماند.
feri
شهادت محسن، اولین شهادت در دیدرس تو بود. تو چهارساله بودی که فریاد مادر را از میان در و دیوار شنیدی که «محسنم را کشتند» و به سویش دویدی. شهادت محسن بر دلت زخمی ماندگار شد.
feri
خواهر اگر تعداد موهای سپید برادرش را نداند که خواهر نیست. خواهر اگر عمق چروک‌های پیشانی برادرش را نشناسد که خواهر نیست.
feri
برادر! همین افتخارات ما جرائم ماست. اگر تو فرزند علی نبودی، اگر جد تو پیامبر نبود که سران این قوم با تو دشمنی نمی‌کردند و چنین لشکری به جنگ با تو نمی‌فرستادند! عداوت اینها به اُحُد برمی‌گردد، به بَدر، به حُنین. کینه اینها کینه خندقی است. بُغض اینها، بغض خیبری است.
feri
از این پس هرچه ظلم و ستم بر سر مردم جهان می‌رود، باعث و بانی‌اش همان غاصب اولی است.
n.jahangard
اول جلوی هجوم دشمن را بگیری؟ به مهار کردن آتش فکر کنی؟ به گریزاندن بچه‌ها بیندیشی؟ به خاموش کردن آتش لباس‌هایشان بپردازی؟ کوچک‌ترها را که نفسشان در میان آتش و دود بریده از خیمه بیرون بیندازی؟ ستون خیمه را از فرو افتادن نگه داری؟ به آن‌که گلیم از زیر بیمارت به یغما می‌کشد هجوم کنی؟ تنها حجتِ بازمانده خدا را، امام زمانت را از معرکه در ببری؟ مگر یک زینب چند دست دارد؟ چند چشم؟ چند زبان؟ و چند دل؟ برای سوختن و خاکستر شدن؟
n.jahangard

حجم

۱۳۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۳۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
۳۲,۴۰۰
۷۰%
تومان