بریدههایی از کتاب دختر مو شرابی
۴٫۰
(۲۲۶)
رفیقباز بودی یا نه؟ آدم رفیقباز جونش برای رفیقش درمیره. خار به پای رفیقش بره، انگار تیغ به چشمش رفته. آهش به آه رفیقش بنده. دَمش به دَم رفیق. رفیقت که حالش خوب باشه، حالت خوبه. وای به روزی که رفیقت زمینگیر بشه و امید از خونش کوچ کنه و بره. غصهٔ رفیق از غصهٔ خود آدم سنگینتره. کمر رو خم میکنه و مو رو سفید.
روژینا
اگر سارق از پرچین خانه وارد شد و کسی راهش را نبست، راهزنان دیگر همان راه را خواهند آمد.
روژینا
و فرمود: پسرم! درست است که من بهاندازه پیشینیان عمر نکردهام؛ امّا در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شدهام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اوّل تا پایان عمرشان با آنان بودهام.
(نهج البلاغه، نامه ۳۱)
usofzadeh.ir
قرار بود سگ گلهٔ ما باشند، همپیالهٔ شغالها شدند.
usofzadeh.ir
داغ سخت است! داغ جوان دیدن سختتر! داغ خون بهناحقریختهخیلی سختتر!
usofzadeh.ir
آقا بهرام طناب دار یا جوخهٔ اعدام برای من شیرینتره تا ذلت تهمت به پسر حضرت زهرا!
usofzadeh.ir
حر هم احترام حضرت زهرا کرد که حر شد. آقا طیب حرمت حضرت زهرا رو نگه داشت که عاقبتبهخیر شد.
usofzadeh.ir
اینکه میگن لوتی برای رفیقش جون میده، راسته. اگه رفیق، رفیق باشه، جوندادن شیرینه.
usofzadeh.ir
شاه ما جنوبشهرنشینها طیب بود نه ممدرضا.
usofzadeh.ir
پرنده باید خودش بخواهد که بپرد. بال پریدن را که خدا داده. ارادهاش را هم داده! مشکل آنجاست که پرندههای بسیاری گرفتار زمین شدهاند! میترسند اگر پرواز کنند، همین چند دانه گندم پیش پایشان را از دست بدهند. بیخبر از آنکه خیلی از آن گندمها طعمه بوده است که به دام بیفتند و زمینی شوند. آنها که توانستند دل بکنند و در دام نیفتند، پرکشیدند و آسمانی شدند!
Mohammad
نمیشود چند آخوند در پستونشسته، با عباوقبای پارهپورهشان برای صلاح این ملک تصمیم بگیرند! مملکت شاه دارد و از آقایان درحجرهنشسته بهتر میفهمد چه به صلاح رعیت است. جوانترهایشان هنر کنند تا همین عبدالعظیم رفته باشند و بزرگترهایشان نجف و کربلا. ما خیر سرمان تاکنون سه سفر رفتهایم فرنگ و دیدهایم ترقی را در ممالک اروپایی. آنها هم از روزی که کشیشهایشان را کردند در کلیسا و درها را رویشان بستند، در ترقی و تمدن به رویشان باز شد.
usofzadeh.ir
من خبرت کردهام مورخالدوله. گفتم بیایی تا کمی تاریخ را از نگاه نسوان ایرانی بنویسی. مشکل تاریخ در همهٔ ممالک جهان این است که مردان نوشتهاند. تاریخی که مردان بنویسند یا آغازش جنگ است یا پایانش! صد حیف که اگر پای زنی هم در میان باشد، آن را هم میخواهند برای بزم بعد از رزم و چنگ بعد از جنگ. عیششان که نوش شد، فیلشان یاد هندوستان میکند و شمشیر و باروت!
شکوفا
اگر نمیخواهی تاریخ را بسازی، حداقل درست روایت کن تاریخ تاریخسازها را
زهره
آقا خیلی مرده. لوتیه. با هرکی رفاقت کردم، یه جایی کم آورد. یه جایی زمینم زد؛ ولی آقا اینطور نبود. مردونگی کرد. وقتی زمین خوردم، دستم رو گرفت. وقتی بیآبرو بودم، آبرو داد بهم.
زهره
قیمت کدام هدیه برابری میکند با گوشهٔ لبخندی از یار؟
زهره
تاریخ را بخوان! حرامی سال ۶۱ یا اجنبی قرن ۲۱، شمر زمانهات را بشناس که همیشه اماننامه در یک دست دارد و خنجرش در زیر آستین دست دیگر پنهان است! مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود! فریب اماننامهٔ دشمن را نخورید که نان را، حتی به بهای خون هم ندهند!»
مکروبه
وای بر ما که صدای مولا علی را نمیشنویم که چگونه فریاد میزند اگر مردی از غصهٔ بهتاراجبردن خلخال از پای زن یهودی بمیرد سزاست!
زهره
«خون است که مرد را از نامرد جدا میکند و ظالم را از مظلوم. خون مظلوم آتش در نیستان است! فغانش که بلند شود دلهای خواب را هم نهیب میزند.»
زهره
قیمت کدام هدیه برابری میکند با گوشهٔ لبخندی از یار
مکروبه
هر صندوقی را کلیدی است و هر گنجی را نقشهای. شاهکلید برای صندوقهای کمارزش و گنجهای بیبهاست. هرچقدر گنجت گرانبهاتر، کلید صندوقش کمیابتر. کلید صندوق دل را هرکسی ندارد. کلید عقل در قفل دل نمیچرخد. دل را حرف دل باید.
ahlam
حجم
۱۴۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۱۴۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۱۳,۵۰۰۷۰%
تومان