بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۳)
حرکت باشتاب، ممکن است خطرات احتمالی در پی داشته باشد و مانع دیدن نشانههایی شود که خداوند در جای جای افق او قرار داده است. اندیشید: «نشانهها، آفریده آفریدگارند و اوست که آنها را در مسیرش قرار میدهد.»
یا فاطمه س
زمین هم یک پدیده زنده است و دارای روان. بنابراین ما جزیی از این روان هستیم، اما غالبا نمیدانیم که روان دنیا به نفع ما در حرکت است... فراموش نکن که در فروشگاه، تمام ظروف کریستال برای موفقیت تو، با تو همکاری داشتند.»
یا فاطمه س
«اینجاست که علت غایی یا مبدأ، همهچیز را به حرکت وا میدارد. پدیدهای که در کیمیاگری به عنوان جان جهان` یا روان دنیا` شناخته میشود. وقتیکه انسان با همه وجود خود به چیزی تمایل دارد، در حقیقت میخواهد به جان جهان نزدیک شود و میکوشد تمایلات خود را از قوه به فعل درآورد. در این مرحله، نیرویی که ظاهر میشود یک نیروی مثبت است که در کنار خواسته قرار میگیرد.»
یا فاطمه س
سپس، کمی آشفته از آنچه اندیشیده بود، رو به آسمان کرد و گفت: «میدانم، خدای من! تو گفتهای که این خودپسندی است، خودپسندیِ انسانهایِ فناپذیر... اما، ملکی پیر هم، گاه نیازمند است که خود را با اعمالش، راضی ببیند.»
ketabdoost
باید بهایی معادل شش رأس گوسفند میپرداختی تا تصمیمی جدی بگیری
smh
گفت: «خواهم رفت، ولی میل دارم بدانی که برمیگردم، دوستت دارم برای اینکه...»
فاطمه حرفش را قطع کرد: «چیزی نگو، دوست داریم برای اینکه دوست داشته باشیم، هیچگاه، هیچ دلیلی برای دوست داشتن نبوده و نیست.»
علی عسگری
هر انسانی قادر است به آنچه میخواهد و نیازمندش است برسد.`
«ما... از آن میترسیم که داشتههایمان را از دست بدهیم، رسم و رسوم خود را، آداب و سنت خود را و... زندگی را... .
«و وقتی در مییابیم که افسانه زندگی ما و افسانه دنیا را فقط یک دست نوشته است، آنگاه ترسمان، فروکش میکند و از بین میرود.»
Fereshte🧚
آنچه یک بار اتفاق افتاد ممکن است هرگز دیگر اتفاق نیفتد ولی اگر، دومین بار تکرار شد، باید برای بار سوم هم منتظرش بود.`»
Jafar Rastgoo
آنچه یک بار اتفاق افتاد ممکن است هرگز دیگر اتفاق نیفتد ولی اگر، دومین بار تکرار شد، باید برای بار سوم هم منتظرش بود.`»
Jafar Rastgoo
«در جهان، همهچیز در جهت تکامل پیش میرود. برای آنهایی که واقفند طلا، فلزی است که بیش از هر فلز دیگر تکامل یافته و پاک شده است، علت آن را از من نپرس، نمیدانم، فقط میدانم آنچه را که سنت میآموزد همیشه درست است و عین حقیقت است.
Jafar Rastgoo
«ما نمیدانیم که چه وقت جنگ تمام خواهد شد و چه وقت خواهیم توانست به سفرمان ادامه دهیم. زد و خورد بین متخاصمان شاید سالها به درازا بکشد. در هر دو سو، جنگجویان رشید و جسوری وجود دارند و راضی به ادامه جنگند. جنگی است بین نیروها، برای به دست گرفتن قدرت، و هر دو طرف با اعتقاد خود، با توسل به اللّه میجنگند و تا وقتی که یاور اللّه باشد، چنین جنگی به درازا خواهد کشید و سالها ادامه خواهد داشت، چون اللّه در آنِ واحد در کنار هر دو طرف است.»
Jafar Rastgoo
گاهی وقتها، در فاصله چشمبههمزدنی، رویدادهایی خارج از توان عینی و ذهنی روی میدهند که انسان، به هیچوجه، قادر به درک و پیگیری آنها نیست.
Jafar Rastgoo
مردم چیزهای عجیبی میگویند. بهتر است، گاهی وقتها، آدم با میشها زندگی کند چون هم ساکتند و هم از پیدا کردن آب و خوراک راضیاند.
Jafar Rastgoo
پیرمرد ادامه داد: «این کتاب، تقریبا مثل همه کتابها، از چیزهای مشابهی حرف میزند. از عدم توانایی انسانها در انتخاب سرنوشت خود میگوید و در خاتمه، اجازه میدهد بزرگترین فریب دنیا را باور کنیم.»
جوان، متعجب پرسید: «بزرگترین فریب دنیا دیگر چیست؟»
«اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست.»
F.V
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، همآوا با تصورات آنها نباشیم، بدیهی است که نارضایتیها بروز میکند، زیرا که مردم خیالاتیاند و بر این تصور که دقیقا میدانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند. مثل آن زنک کولی، که به قولی از گذشته میگفت و از آینده حرف میزد، تعبیر خواب میشناخت و به دیگران میگفت که چه باید بکنند، ولی خودش درگیر زندگیاش بود و نمیدانست چگونه میتوان رموز خوابها را شناخت.
F.V
تصمیمات فقط معرّف آغاز کارند، نه انجام آن. وقتی کسی تصمیمی میگیرد، در حقیقت خود را در معرض جریان تند و تیزی میگذارد که او را به نقطه نامعلومی میبرد. نقطهای که او هنگام تصمیمگیری نه خوابش را دیده بود و نه حتی بهطور مبهم، پیشبینیاش کرده بود. آری جریان او را به مقصدی مبهم هدایت میکند... به افقی ناشناخته!
mana
«اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست.
kave
کیمیاگر، گوی طلا را به چهار قسمت تقسیم کرد. درحالیکه یکی از چهار قسمت را به سوی کشیش گرفته بود به او گفت: «این سهم توست به خاطر محبتی که نسبت به زائران و عابدان داری.»
کشیش به او گفت: «این پاداش، بالاتر از خدمت ناچیز من نسبت به زائران است و این اوست که چنین نیرویی به من ارزانی داشت. به اوست که باید سپاس گذاشت.»
«آنچه گفتی حقیقت است ولی زندگی قادر است سخنانت را بشنود و آنگاه ممکن است سهم تو به قدر قناعت کم شود.»
fatemeh
«زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی، باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان متولد شده است و تو، فقط مأمور انجام دادنش بر روی زمین هستی. حتی اگر فقط هوس سفر کردن باشد یا ازدواج با دختر یک بازرگان... یا جستجوی گنج. روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است.
fatemeh
نه در گذشته زندگی میکنم و نه از آینده باخبرم. آنچه دارم، همین لحظه است، و همین لحظه برای من عین زندگی است، بنابراین باید از آن استفاده کنم، چون فقط در این لحظه است که خود را زنده میبینم. و تو، تو هم اگر بتوانی در حال باقی بمانی، و در حال زندگی کنی، باید یقین داشته باشی:
«زنده هستی و شاد و فارغ از زحمت،
«زنده هستی و شاکر از رحمت
«صحرا را میبینی... که لبریز از زندگی است و آسمان پر از ستاره است، اگر جنگجویان را میبینی که میجنگند، همه و همه معرف یک چیزند، و آن اینکه پدیدهای خاص درصدد توجیه وضع عینی انسان است، انسانی که میاندیشد کی و چگونه از زندگی بهره گیرد، اگر حال را از دست بدهد بازنده است، ولی اگر در حال زندگی کند میفهمد که زندگی یک کاروان شادی است، یک جشن و پایکوبی است، یک سرور همیشگی است.
«میفهمد که انسان تنها در لحظه` است که زندگی میکند و خود را زنده میبیند.»
fatemeh
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان