بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۲)
«مردن، مردن است، چه فردا، چه هر روز... و هر روز آغازی است برای زندگی و انجامی است برای مرگ.»
شهرزاد قصه گو
آینده از آنِ اللّه است و در دست اوست که در مواقع خاص از آن خبر میدهد.
شهرزاد قصه گو
چه... ضرب شمشیر کشنده یک دشمن باشد یا لغزش اسب در میدان جنگ. در هر حال، هر رویداد میتواند هم از مرگ بگوید و هم از «زندگی».
شهرزاد قصه گو
عشقی که در دل داشت، خشنودش میکرد و فکر میکرد: «هنگامیکه عاشقیم، پدیدهها را با مفاهیم بیشتری میبینیم.»
AuroraaLight
وحشت از شکست به دورهای مربوط است که تا به امروز مانع شده به اسرار خلقت پی ببرم. و حالا به کاری مشغولم، که میتوانستم از ده سال پیش هم شروع کنم. به هر صورت، خوشحالم که برای رسیدن به چنین روزی، بیست سال دیگر منتظر نشدم.
AuroraaLight
«هرچه انسان به آرزویش نزدیکتر شود، حدیث خویش را دلیل واقعیتری برای زندگی مییابد.»
شهرزاد قصه گو
«زمانی که به راستی، با همه وجودت آرزویی داشته باشی، کائنات به نحوی عمل میکنند که تو بتوانی به آرزویت برسی.»
شهرزاد قصه گو
«وقتی گنج بزرگی را زیر چشم داریم، هرگز آن را نمیبینیم، میدانی برای چه؟ برای اینکه انسان افسانه گنج` را باور ندارد.»
f.tehrani1990
«هیچ قلبی نیست که در پی آرزوهایش باشد ولی رنج نبرد، چون آرزوها بیپایان و دور از دسترسند و راه، راه دشواری است. همت میخواهد و تلاش و هر لحظه آن میتواند لحظه پایانی باشد. لحظه دیدار با خدا یا لحظه پیوستن به ابدیت... .»
کاربر ۴۶۴۶۳۰۳
تصمیم گرفت با توجه به همه آنچه در گذشته فرا گرفته، و همه رؤیاهای شیرینی که برای آینده در ذهن خود نشانده بود، در «لحظه» توقف کند، در «حال» زنده باشد و زندگی کند.
AuroraaLight
«مهم نیست چه اتفاقی میافتد، ولی هر شخصی در روی زمین، نقش عمدهای در ساخت تاریخ دنیایی دارد که معمولاً خود از آن بیاطلاع است.»
کاربر ۱۴۳۳۰۴۵
«چگونه میتوان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالیکه وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
میشه گفت کتابخوان
کیمیاگر، درِ یک بطری را باز کرد و مایع قرمز رنگی در لیوان میهمانش ریخت. شراب بود، یکی از بهترینها که تا آن زمان، هرگز ننوشیده بود، ولی... شراب؟ شراب که به حکم دین ممنوع بود.
کیمیاگر گفت: «بدی و شرارت، آن چیزی نیست که از راه دهان وارد جسم انسان میشود، چیزی است که از راه آن خارج میشود... .»
فرزاد
«زمانی که با همه وجود خود، حقیقتا آرزویی داشتی، کل کائنات به نحوی عمل میکند که تو بتوانی به آرزوی خود برسی...»
کاربر ۸۸۴۱۵۷۸
آنچه یک بار اتفاق افتاد ممکن است هرگز دیگر اتفاق نیفتد ولی اگر، دومین بار تکرار شد، باید برای بار سوم هم منتظرش بود.`»
ساجد
«وقتی گنج بزرگی را زیر چشم داریم، هرگز آن را نمیبینیم، میدانی برای چه؟ برای اینکه انسان افسانه گنج` را باور ندارد.»
ساجد
«ما قلبها، از ترس میمیریم اگر ببینیم، عشقی که میتوانست شادیآفرین باشد و با زیباییها همراه گردد، برای همیشه در زمان مدفون گردیده است.
«ما قلبها، از ترس میمیریم اگر ببینیم، گنجی که میتوانست پیدا شود، همیشه در دل خروارها ماسه صحرا فراموش گردیده است.
«... و ما قلبها، وقتی چنین میبینیم، وحشت میکنیم و نگران میشویم. درد آن را به جان میگیریم و در تب آن میسوزیم و میسازیم ولی خاموش نمیشویم، گله میکنیم، ناله میکنیم، بهانه میگیریم... .»
FarimahOmidi
پادشاه پیر گفته بود: «زمانی که به راستی، با همه وجودت آرزویی داشته باشی، کائنات به نحوی عمل میکنند که تو بتوانی به آرزویت برسی.»
ولی پادشاه از دزدها، صحراهای عظیم و سوزان و مردانی که رؤیای خود را میشناختند ولی نمیخواستند انجامش دهند، حرفی نزده بود. و پادشاه حتی نگفته بود اهرام تودهای قلوهسنگ و سنگریزه است که هرکس میتواند، نظیرش را در باغچه خود درست کند. ضمنا فراموش کرده بود که بگوید، اگر برای خریدن یک گله بزرگ گوسفند پول کافی وجود داشته باشد، باید آن گله را خرید.
ساجد
«... از اینکه دوستم، فورا گله را از من خرید، حیرت کردم. به من گفت تمام عمرش آرزو میکرده فرصتی پیش آید که روزی چوپان شود... غافلگیر شدم ولی... آن را به فال نیک گرفتم...»
پیرمرد در پاسخ گفت که: «همیشه اینطور است، چنین شرایطی را، شروع مناسب` میگوییم.
«اولین بار که ورق بازی کنی، مطمئنا خواهی برد. شانس، شانس مبتدیهاست...»
ساجد
باید تصمیم بگیرد، بین چیزهایی که به آنها عادت کرده و چیزهایی که دوست دارد به دست بیاورد، یکی را انتخاب کند.
ساجد
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان