بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کیمیاگر | صفحه ۱۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کیمیاگر

بریده‌هایی از کتاب کیمیاگر

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۰از ۹۷۱ رأی
۴٫۰
(۹۷۱)
«وقتی که باید بمیری پول به چه کار آیدت و به ندرت پول جان کسی را نجات می‌دهد.»
دانور🌱
«یا حضرت... «خانه من لایق نیست در آن پا نهی، بیمار من فقط با دم مسیحایی‌ات شفا می‌یابد...`»
دانور🌱
«وقتی گنج بزرگی را زیر چشم داریم، هرگز آن را نمی‌بینیم، می‌دانی برای چه؟ برای این‌که انسان افسانه گنج` را باور ندارد.»
دانور🌱
قسمی را که انسان در وجود هیجان‌زده خویش احساس می‌نماید. در روح هراسان خود می‌بیند و در قلب ملتهب خود حس می‌کند. نامش «عشق» بود
دانور🌱
«وقتی حرکت زمان تند می‌شود، کاروان‌ها هم شتاب می‌گیرند.»
دانور🌱
هر کس به اقتضای عادت خود موضوعی می‌آموزد.
دانور🌱
وقتی شانس در کنار ماست، باید از آن استفاده کنیم. همان‌طور که شانس به ما کمک می‌کند، ما هم باید وسایل لازم را برای آن فراهم آوریم. این همان چیزی است که به آن شروع مناسب` می‌گویند...
دانور🌱
بیان دیگری وجود دارد که فراتر از کلمات است.
دانور🌱
چیزهای ساده با وجود سادگی‌هایشان، رویدادهای شگفت‌انگیزی هستند.
فاطمه
مردم خیالاتی‌اند و بر این تصور که دقیقا می‌دانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچ‌کس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
ماهان عامری
جوان از او پرسید: «حالا چرا به مکه نمی‌روی؟» «برای این‌که مکه انگیزه‌ای است که بتوانم زندگی کنم. با آن نیرو می‌گیرم تا روزهای یکنواخت و بی‌انگیزه را تاب بیاورم یا مراقب ظروفی باشم که روی طبقات چیده شده‌اند، و شام و ناهار خود را هم در آن رستوران محقر و کوچک بخورم. می‌ترسم اگر به آرزوی خود برسم پس از آن، دلیلی برای ادامه زندگی نداشته باشم.
Kosar Sobhani
زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی، باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان متولد شده است و تو، فقط مأمور انجام دادنش بر روی زمین هستی. حتی اگر فقط هوس سفر کردن باشد یا ازدواج با دختر یک بازرگان... یا جستجوی گنج.
Kosar Sobhani
روزهایی که هرگز شبیه به هم نباشند.
booklover
«برای نارسیس گریه می‌کنم ولی هرگز زیبایی او را ندیدم. «برای نارسیس گریه می‌کنم چون هربار که بر ساحل من خم می‌شد، در آیینه چشمانش، زیبایی خود را می‌دیدم.»
booklover
«تاریک‌ترین لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشید است.»
zok
زیرا که مردم خیالاتی‌اند و بر این تصور که دقیقا می‌دانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچ‌کس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
maryam
«جان جهان» مظهری است از «پدیدآورنده یکتا» و... پدیدآورنده یکتا را در وجود خود یافت و... خود را نمادی از او دید.
bahare
«نشانه‌ها، آفریده آفریدگارند و اوست که آن‌ها را در مسیرش قرار می‌دهد.»
bahare
با این وجود توانستم همیشه، گفته اللّه را به یاد داشته باشم که هیچ‌کس از آینده مبهم وحشت نکند. هر انسانی قادر است به آنچه می‌خواهد و نیازمندش است برسد.` «ما... از آن می‌ترسیم که داشته‌هایمان را از دست بدهیم، رسم و رسوم خود را، آداب و سنت خود را و... زندگی را... . «و وقتی در می‌یابیم که افسانه زندگی ما و افسانه دنیا را فقط یک دست نوشته است، آن‌گاه ترسمان، فروکش می‌کند و از بین می‌رود.»
bahare
: «همه این اتفاقات تنها در فاصله یک طلوع و غروب خورشید رخ داد...» دلش به حال خودش سوخت، درحالی‌که فکر می‌کرد گاهی وقت‌ها، در فاصله چشم‌به‌هم‌زدنی، رویدادهایی خارج از توان عینی و ذهنی روی می‌دهند که انسان، به هیچ‌وجه، قادر به درک و پی‌گیری آن‌ها نیست. شرم داشت از این‌که گریه کند.
bahare

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰
۲۰%
تومان