بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۳)
«مرد جوان، شروع کرد به بالا و پایین رفتن از پلههای کاخ، درحالیکه چشمانش بیوقفه به قاشق دوخته شده بود. رأس دو ساعت به حضور بخردِ بخردان رسید. از او سؤال شد: آیا قالی ایرانیای را که در اتاق غذاخوری پهن شده، دیده است؟
«آیا باغی را که سرباغبان، ده سال تمام برای به وجود آوردنش زحمت کشیده، دیده است؟
«آیا به پوستهای زیبایی که در کتابخانهاش بوده، توجه کرده است؟
«پسر جوان، با حالتی درهم و آشفته، اعتراف کرد که هیچچیز را ندیده، چون تنها فکرش این بوده که قطرههای روغنی را که به او سپرده شده بود، نریزد. مرد دانا گفت: که این طور! بهتر است برگردی و زیباییهای دنیای مرا بشناسی. نمیشود به کسی اعتماد کنی، تا زمانی که خانهای را که در آن زندگی میکند نشناسی`.
العبد
«مرد عالم با اشخاص مختلف سرگرم گفتگو بود. پسر جوان دو ساعت تمام منتظر ماند تا بالاخره نوبت به او رسید. سپس علت و انگیزه دیدارش را شرح داد. آن مرد با دقت به حرفهای او گوش کرد و گفت اکنون وقت ندارد اسرار نیکبختی را برایش بگوید. از او خواست در کاخ گردشی کند، دوری بزند و دو ساعت دیگر، برای دیدارش به همین مکان برگردد.
«ضمنا، درحالیکه قاشقی لبریز از روغن به جوان میداد، اضافه کرد: از شما خواهشی دارم، دقت کنید در طول گردش خود در کاخ، این قاشق را طوری بگیرید که روغنش نریزد.`
العبد
در شیفتگی سکوت، دریافت که صحرا، باد و خورشید هم در جستجوی نشانههایی هستند که آن دست دیده و نوشته و در روی زمین و فضا پراکنده بودند. میخواستند راه خود را بشناسند و اسرار آنچه را که روی لوح زمرد حک شده بود بدانند... چون علت وجودی خود را نمیشناختند و نمیتوانستند به راز آفرینش برسند. حتی... هیچ دلیل واضحی برای اثبات موجودیت و هستی آفریدهها نمیدیدند. و نمیدانستند چرا آفریده شدند، چرا هستند و به کجا خواهند رفت. اما آن دست، فقط آن دست دلیل قانعکننده خود را داشت، دستی که فاعل بود و قادر و میتوانست معجزه کند، از اقیانوس صحرا بسازد و از انسان هم باد.»
جوان دریافت، قدرت لایزالی در کائنات است که شش روز پیدایش را بدل به آفرینش کرد.
پس در «جان جهان» غرق شد و دید که «جان جهان» مظهری است از «پدیدآورنده یکتا» و... پدیدآورنده یکتا را در وجود خود یافت و... خود را نمادی از او دید.
mo42
علمی است به نام کیمیاگری` که میگوید، هر مردی به دنبال گنج` خویش است، گنجی که در خود او نهفته است. برای به دست آوردنش، او خود را ناگزیر از بهتر شدن و تغییر میبیند، به تزکیه درون خود میپردازد تا به مرحله والاتر، جایگاه گنج برسد. بنابراین مرحلهای را به انجام میبرد و مرحلهای دیگر را آغاز میکند. سرب هم همین طور، تا وقتی سرب باقی میماند که در عالم نقش داشته باشد وگرنه، بدل به طلا میشود.
«یک کیمیاگر موفق میشود که این انتقال را انجام دهد یا این تلاش را تکوین کند و به تغییر و تبدیل برسد. به ما یاد میدهد چگونه باید تزکیه یافت و خالص شد، به والایی رسید، یعنی صعود از مرحلهای به مرحلهای دیگر. در این انتقال است که خود شخص تغییر میکند و کامل میشود و همه آنچه در پیرامون است نیز در پی آن تغییر میکند و کامل میشود.»
mo42
علمی است به نام کیمیاگری` که میگوید، هر مردی به دنبال گنج` خویش است، گنجی که در خود او نهفته است. برای به دست آوردنش، او خود را ناگزیر از بهتر شدن و تغییر میبیند، به تزکیه درون خود میپردازد تا به مرحله والاتر، جایگاه گنج برسد. بنابراین مرحلهای را به انجام میبرد و مرحلهای دیگر را آغاز میکند. سرب هم همین طور، تا وقتی سرب باقی میماند که در عالم نقش داشته باشد وگرنه، بدل به طلا میشود.
mo42
«با این اصل، دلیلی دیده نمیشود که آهن شبیه مس باشد و مس همانند طلا... هر رویدادی در جای خود، در جوهر هستی ظاهر میشود و نقش خود را به آخر میبرد و مجموعه حرکت همآهنگ این رویدادها میتوانست سمفونی صلح و آرامش باشد اگر دستی که همهچیزها را نوشته در همین لحظه متوقف میشد، لحظهای که پنج روز اول آفرینش بود.
«... ولی ششمین روز آفرینش هم وجود داشت.»
mo42
جهان، همهچیز در جهت تکامل پیش میرود. برای آنهایی که واقفند طلا، فلزی است که بیش از هر فلز دیگر تکامل یافته و پاک شده است، علت آن را از من نپرس، نمیدانم، فقط میدانم آنچه را که سنت میآموزد همیشه درست است و عین حقیقت است. این انسانها هستند که یاد نگرفتهاند تا گفتار دانایان و اندیشمردان را آگاهانه و دقیق تعبیر و تفسیر کنند و... بدینسان است که طلا به جای اینکه نماد تکامل باشد، نشان و انگیزه جنگ شد.»
mo42
«وقتی گنج بزرگی را زیر چشم داریم، هرگز آن را نمیبینیم، میدانی برای چه؟ برای اینکه انسان افسانه گنج` را باور ندارد.»
mo42
«همیشه آغاز یک تلاش، با شانس مبتدیان` همراه است. و پایان آن با سختکوشی و مقاومت فاتحان.»
mo42
بنابراین، ما قلبها، رفتهرفته صدای خود را کم و کمتر میکنیم و ندای خود را آرامتر... ولی هرگز خاموش نمیشویم. دعا میکنیم حرفهای ما شنیده نشوند چون مایلیم مردان از اینکه بیتوجه به ندای ما به راه خود رفتند، رنج نبرند.»
mo42
خوشبخت، مردی است که خدا را در خود ببیند و در خود بجوید همانطور که کیمیاگر گفته است، خوشبختی میتواند حتی در یک دانه ناچیز ماسه صحرا هم دیده شود، چون یک دانه ماسه هم گویای لحظهای از آفرینش است، و کائنات برای پیدایش آن میلیونها سال وقت گذاشتهاند. هرکس در روی زمین، قسمتی یا گنجی دارد که منتظر اوست، از آنجا که غالب مردان در راه به دست آوردن گنج خود` نیستند، ما هم بهندرت از آن حرف میزنیم مگر برای کودکان، آنهم به صورت افسانه پریان، یا افسانه قسمت، رنج و گنج، سپس زندگی را به حال خود رها میکنیم که سرنوشت خود را دنبال کند. متأسفانه، مردان زیادی در پی مسیر سرنوشت خود نیستند و با حدیث خویش` زندگی نمیکنند و به سعادت ابدی` نمیاندیشند و بسیاری هم به دنیا با چشمی دیگر و نگاهی متفاوت مینگرند، و آن را محیط وحشت و تهدید میبینند، و به همین دلیل هم پدیدههای دنیوی خبر از وحشت میدهند و رویدادهای آن لبریز از تهدید میشوند
mo42
اگر قلبت را خوب بشناسی و مواظبش باشی، هرگز کاری نخواهد کرد که در تصور نگنجد. وانگهی، تو، هم رؤیاهایت را میشناسی و هم هوسهایت را، بنابراین مجالی برای خودنمایی قلبت نمیماند تا ضربتی دور از انتظار به تو بزند. ضمنا باید بدانی که هیچکس نمیتواند از چنگ قلبش رهایی یابد و فرار کند، پس بهتر است گفتههایش شنیده شود.»
mo42
در صحرا غرق شو و در آن غور کن، اندیشه کن، چون برای درک اسرار دنیا، صحرا همان مقدار مفید خواهد بود که چیزهای دیگر موجود در روی زمین. کافی است به تماشای یک دانه ماسه بنشینی و همه شگفتیهای آفرینش را در آن ببینی.»
mo42
تنها راه مستقیم و تنها وسیله حقیقی برای رسیدن به جان جهان` است. دانایان و اندیشمردان فهمیده بودند که این دنیای فانی، تصویر و برگردانی است از جهان باقی، و انگیزه آفرینش آن، دادن نوعی اطمینان به انسان بود تا به موجودیت دنیایی برتر پی بَرد و واقف هستی در آن شود. و همچنین، با دیدن همه آنچه در پیرامون خود دارد بتواند به درک آموزش تعمقی برسد و زیباییها و جذابیت دانشی آن را بشناسد. و این همان سیر است. همان سفر است از مبدأ و رجعت به مبدأ. به این سفر است که حرکت` میگوییم.»
mo42
هیچگاه نباید تلاش و جستجو را رها کرد حتی اگر مانند تو، این چنین از زادگاه خود دور باشیم. باید صحرا را دوست داشت. ولی هرگز نباید از آن کاملاً خشنود بود، چون صحرا برای همه مردم، یک سنگ محک است. هرکس را به اندازه گامهایش و به فراخور توانش به آزمایش میگذارد و کسانی را که از خود دست شسته و در آنجا رها میشوند، میبلعد و میکشد.»
mo42
او، میدانست که هر پدیدهای در روی زمین ــ هرچند بیاهمیت ــ میتواند بازگوکننده افسانه همه رویدادها باشد.
وقتی کتابی را باز میکنیم و صفحهای را پیشِ رو داریم، ــ مهم نیست چه صفحهای ــ وقتی خطوط دست کسی را به بررسی میگذاریم، یا به پرواز پرندگان خیره میشویم یا حتی ورق بازی را به دست میگیریم، و به هر چیز و هرکار دیگری دست میزنیم، به درستی در جستجوی رابطهای هستیم؛ رابطهای بین خود و کسی یا چیزی دیگر، که با یک نگاه یا لمس آن، در مییابیم که کس یا چیز دیگری در مقابلش، در حال زندگی است. در حقیقت، اتفاقات و رویدادها نه از خود چیزی بروز میدهند و نه درصدد توضیح خود هستند. این انسانها هستند، که با مشاهده آنها، با لمس آنها، به نقششان پی میبرند و از رازشان آگاه میشوند و رفته رفته به «جان جهان» نزدیک میگردند.
mo42
«اللّه، به ندرت موردی را در آینده هویدا میکند ولی مواقع خاص، زمانی پیش میآیند که پدیدهای از آینده به خودِ شخص ظاهر میشود. از آنجا که آینده با دستی در گذشته نوشته شده است، بنابراین، مساعی و تمایلات و رؤیاهای انسان با رضایت اللّه میتواند سبب تغییراتی در آن شود.»
mo42
«این من هستم که به محدوده رازگونه بیان دنیا نفوذ میکنم و به آن نزدیک میشوم، محدودهای که همه دقایق آن، مفاهیم خود را دارند، از اینجا، در این پایین، تا به آنجا در آن بالا، تا پرواز شاهینها، هر لحظه آن، معنایی دارد و مفهومی را در خود نهفته است.»
mo42
«این پدیده امتیازی برای انسانها نیست، چه، همه عناصر دیگر که بر رویه ظاهری زمین دیده میشوند دارای روان یا جان هستند؛ از آب و باد و آتش گرفته تا عناصر معدنی، عناصر گیاهی، عناصر حیوانی یا حتی یک اندیشه، همه و همه روان دارند. آنچه در پایین یا بالای رویه ظاهری زمین قرار گرفته است هیچگاه ثابت نبوده و در تغییر است، چون زمین هم یک پدیده زنده است و دارای روان. بنابراین ما جزیی از این روان هستیم، اما غالبا نمیدانیم که روان دنیا به نفع ما در حرکت است... فراموش نکن که در فروشگاه، تمام ظروف کریستال برای موفقیت تو، با تو همکاری داشتند.»
mo42
نصیحتی که برای تو دارم این است که، سرّ نیکبختی هشیار بودن در وقت دیدن زیباییهای اغواکننده جهان است، بیآنکه قطره روغن درون قاشق از یاد برود.`»
mo42
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان