بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۳)
«زمانی که با همه وجود خود، حقیقتا آرزویی داشتی، کل کائنات به نحوی عمل میکند که تو بتوانی به آرزوی خود برسی...»
موعود
پادشاه پیر از نشانهها برایش گفته بود و او هم هنگام عبور از ترعه به نشانهها فکر کرده بود. بله، خوب میدانست که اندرز او چه بود؛ چرا که طی اقامتش در دشتهای اندلس، عادت کرده بود برای مسیری که باید دنبال میکرد، در زمین و آسمان نشانههای خاصی را تعقیب کند، و مفهوم آنها را بگیرد...
یاد گرفته بود که فلان پرنده، از وجود ماری در آن حوالی خبر میدهد یا اینکه، فلان درخت نشان میدهد در چند کیلومتری آنجا آب وجود دارد. این چیزها را میشها به او آموخته بودند.
به خود گفت: «اگر خداوند به این خوبی گوسفندها را هدایت میکند به همان خوبی یک مرد را هم هدایت خواهد کرد.»
موعود
تنها نصیحتی که برای تو دارم این است که، سرّ نیکبختی هشیار بودن در وقت دیدن زیباییهای اغواکننده جهان است، بیآنکه قطره روغن درون قاشق از یاد برود.`»
موعود
بیشتر سعی کن تصمیمهایت را خودت بگیری. از قبل میدانستی که گنج نزدیک اهرام است ولی باید بهایی معادل شش رأس گوسفند میپرداختی تا تصمیمی جدی بگیری، چون من بودم که به تو کمک کردم از تردید و دودلی وارهی و در راه حدیث خویش` مصمم باشی.»
موعود
«اگر درباره قسمتی از آنچه هنوز در اختیار نداری قولی بدهی و راهت را بگیری و بروی، هوس و انگیزه مالک شدنش را از دست خواهی داد.»
موعود
جوان نمیدانست منظور او از «حدیث خویش» چیست.
«چیزی که همیشه آرزوی انجامش را داشتی؛ هر یک از آدمها، از آغاز جوانی، حدیث خویش` را میشناسد. در این دوره از زندگی همهچیز روشن است و انجامشدنی، انسان از رؤیاها و آرزوهایی که دوست دارد در زندگی انجام دهد، وحشتی ندارد. با گذشت زمان، نیروی عجیب و اسرارآمیزی سعی میکند به آدم بفهماند که شکلدهی و انجام حدیث خویش` ناممکن است.»
موعود
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، همآوا با تصورات آنها نباشیم، بدیهی است که نارضایتیها بروز میکند، زیرا که مردم خیالاتیاند و بر این تصور که دقیقا میدانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
موعود
چیزهای ساده با وجود سادگیهایشان، رویدادهای شگفتانگیزی هستند. فقط متفکران و عالمان هستند که آنها را میبینند و به بررسی میگذارند.
موعود
کیمیاگر به اسبش هی زد که تندتر برود و... ادامه داد: «مهم نیست چه اتفاقی میافتد، ولی هر شخصی در روی زمین، نقش عمدهای در ساخت تاریخ دنیایی دارد که معمولاً خود از آن بیاطلاع است.»
دریا
«وقتی که من برای اولین بار عشق را شناختم، تصور داشتم که آن خود به تنهایی کامل است. ولی دریافتم که انعکاس و برگردانی است از همه آنچه آفریده شده است.
دریا
جوان صحنه را دیده بود و با تحسین گفت: «با نگاه خود مطیع و مجابشان کردید.»
کیمیاگر جواب داد: «چشمها آینه روحند و نگاه نشاندهنده نیروی لایزال آن.»
دریا
«وقتی گنج بزرگی را زیر چشم داریم، هرگز آن را نمیبینیم، میدانی برای چه؟ برای اینکه انسان افسانه گنج` را باور ندارد.»
دریا
«همیشه آغاز یک تلاش، با شانس مبتدیان` همراه است. و پایان آن با سختکوشی و مقاومت فاتحان.»
دریا
جوان شب را با آرامش خوابید، وقتی بیدار شد، قلبش برای او داستانهایی از «جان جهان» گفت: «گفت... مرد خوشبخت، مردی است که خدا را در خود ببیند و در خود بجوید همانطور که کیمیاگر گفته است، خوشبختی میتواند حتی در یک دانه ناچیز ماسه صحرا هم دیده شود، چون یک دانه ماسه هم گویای لحظهای از آفرینش است، و کائنات برای پیدایش آن میلیونها سال وقت گذاشتهاند. هرکس در روی زمین، قسمتی یا گنجی دارد که منتظر اوست،
دریا
فراموش نکن قلب تو همان جایی است که گنج تو آنجاست.
دریا
کیمیاگر، درِ یک بطری را باز کرد و مایع قرمز رنگی در لیوان میهمانش ریخت. شراب بود، یکی از بهترینها که تا آن زمان، هرگز ننوشیده بود، ولی... شراب؟ شراب که به حکم دین ممنوع بود.
کیمیاگر گفت: «بدی و شرارت، آن چیزی نیست که از راه دهان وارد جسم انسان میشود، چیزی است که از راه آن خارج میشود... .»
دریا
«اللّه، به ندرت موردی را در آینده هویدا میکند ولی مواقع خاص، زمانی پیش میآیند که پدیدهای از آینده به خودِ شخص ظاهر میشود. از آنجا که آینده با دستی در گذشته نوشته شده است، بنابراین، مساعی و تمایلات و رؤیاهای انسان با رضایت اللّه میتواند سبب تغییراتی در آن شود.»
دریا
آینده از آنِ اللّه است و در دست اوست که در مواقع خاص از آن خبر میدهد. بنابراین، چگونه میتوانم آینده را ببینم؟ لابد به لطف نشانههای حال! اسرار دنیایی، در حال نهفته است، اگر در حال دقت کنی، میتوانی لحظات خوبی داشته باشی و اگر در جهت بهبود و اصلاح لحظات حال باشی و اشتباهات را حذف کنی، آنچه پس از آن، عایدت میشود باز هم خوب و دلنشین است. آینده را فراموش کن و با توجه به تعلیمات الهی، به اللّه توکل کن و هر روز از عمر خود را در اختیار بگیر و در لحظات آن زنده باش و زندگی کن. چون، هر لحظه پارهای است از عنایت او و هر روز، بیانی است از جاودانگی او... »
دریا
آینده از آنِ اللّه است و در دست اوست که در مواقع خاص از آن خبر میدهد. بنابراین، چگونه میتوانم آینده را ببینم؟ لابد به لطف نشانههای حال! اسرار دنیایی، در حال نهفته است، اگر در حال دقت کنی، میتوانی لحظات خوبی داشته باشی و اگر در جهت بهبود و اصلاح لحظات حال باشی و اشتباهات را حذف کنی، آنچه پس از آن، عایدت میشود باز هم خوب و دلنشین است. آینده را فراموش کن و با توجه به تعلیمات الهی، به اللّه توکل کن و هر روز از عمر خود را در اختیار بگیر و در لحظات آن زنده باش و زندگی کن. چون، هر لحظه پارهای است از عنایت او و هر روز، بیانی است از جاودانگی او... »
دریا
و ادامه داد: «اگر من قسمتی از حدیث` تو باشم، روزی باز میگردی.»
دریا
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان