بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کیمیاگر | صفحه ۵۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کیمیاگر

بریده‌هایی از کتاب کیمیاگر

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۰از ۹۷۳ رأی
۴٫۰
(۹۷۳)
جوان به آزادی باد حسادت کرد، ولی فهمید که اگر بخواهد، می‌تواند مثل آن آزاد باشد چون هیچ‌کس و هیچ‌چیز مانع آزادی او نمی‌شود مگر خودش... گوسفندها، دختر بازرگان، دشت‌ها و مزارع اندلس
yasinds
باید تصمیم بگیرد، بین چیزهایی که به آن‌ها عادت کرده و چیزهایی که دوست دارد به دست بیاورد، یکی را انتخاب کند. دختر بازرگان هم وجود داشت، اما نه، نه به اهمیت گوسفندهایش، وانگهی هنوز به او وابسته نبود. اطمینان داشت اگر تا پسین‌فردا دوباره نبیندش، در ذهن دخترک خاطره‌ای از او باقی نخواهد ماند. برای دخترک، همه روزها شبیه به‌هم بودند، چون آدم‌ها سعی ندارند چیزهای خوب زندگیشان را ببینند و با وجود گذر خورشید در آسمان، خود را از دیدن آن‌ها محروم می‌کنند. چنین است که روزها، یکی پس از دیگری شبیه به هم می‌شوند.
yasinds
«گاهی وقت‌ها بهتر است وقایع را همان‌طور که هستند فراموش کرد.»
yasinds
بهتر است در زندگی یاد بگیری که هر چیز و هر کاری قیمتی دارد و این درسی است که جویندگان راستی سعی می‌کنند بیاموزند.»
yasinds
«اگر درباره قسمتی از آنچه هنوز در اختیار نداری قولی بدهی و راهت را بگیری و بروی، هوس و انگیزه مالک شدنش را از دست خواهی داد.»
yasinds
«مردم، سهل و آسان به انگیزه زیستن خویش می‌رسند. شاید به همین دلیل است که خیلی زود هم از دستش می‌دهند و... این چنین است که دنیا به گردش خود ادامه می‌دهد.»
yasinds
«همیشه به این شکل که نه، ولی هیچ‌گاه کوتاهی نکرده‌ام. گاهی به یک فکر خوب بدل می‌شوم تا کاری صورت گیرد. و زمانی دیگر، در لحظه حساس تصمیم‌گیری به نحوی عمل می‌کنم که همه‌چیز آسان‌تر شود. به این ترتیب است که نقش‌هایم ادامه پیدا می‌کنند. ولی... اکثر مردم به هیچ وجه متوجه دخالت‌های من نمی‌شوند.»
yasinds
حقیقت بزرگی در این دنیا وجود دارد که از این قرار است: «چه کاری باید بکنی و چه کسی باید باشی. «زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی، باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان متولد شده است و تو، فقط مأمور انجام دادنش بر روی زمین هستی. حتی اگر فقط هوس سفر کردن باشد یا ازدواج با دختر یک بازرگان... یا جستجوی گنج. روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است. هیچ نیست مگر یک چیز: تکمیل حدیث خویش` که آن‌هم، تنها اجبار انسان‌هاست. وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواسته‌ات برسی.»
yasinds
«چیزی که همیشه آرزوی انجامش را داشتی؛ هر یک از آدم‌ها، از آغاز جوانی، حدیث خویش` را می‌شناسد. در این دوره از زندگی همه‌چیز روشن است و انجام‌شدنی، انسان از رؤیاها و آرزوهایی که دوست دارد در زندگی انجام دهد، وحشتی ندارد. با گذشت زمان، نیروی عجیب و اسرارآمیزی سعی می‌کند به آدم بفهماند که شکل‌دهی و انجام حدیث خویش` ناممکن است.»
yasinds
جوان، متعجب پرسید: «بزرگ‌ترین فریب دنیا دیگر چیست؟» «این‌که در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست می‌دهیم و تصور می‌کنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگ‌ترین فریب دنیاست.»
yasinds
«این کتاب، تقریبا مثل همه کتاب‌ها، از چیزهای مشابهی حرف می‌زند. از عدم توانایی انسان‌ها در انتخاب سرنوشت خود می‌گوید و در خاتمه، اجازه می‌دهد بزرگ‌ترین فریب دنیا را باور کنیم.»
yasinds
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همان‌ها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحله‌ای می‌رسیم که آن‌ها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آن‌ها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، هم‌آوا با تصورات آن‌ها نباشیم، بدیهی است که نارضایتی‌ها بروز می‌کند، زیرا که مردم خیالاتی‌اند و بر این تصور که دقیقا می‌دانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچ‌کس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
yasinds
«می‌بینی، به تو گفته بودم که تعبیر خوابت خیلی مشکل است. چیزهای ساده با وجود سادگی‌هایشان، رویدادهای شگفت‌انگیزی هستند. فقط متفکران و عالمان هستند که آن‌ها را می‌بینند و به بررسی می‌گذارند. من که از آن‌ها نیستم، پس باید هنر دیگری یاد بگیرم که با آن بتوانم گذشته و حال مردم را ببینم و برایشان بگویم، مثلاً همین کف‌بینی را...»
yasinds
پیرزن گفت: «تو آمده‌ای تعبیر خوابت را از من بپرسی. خواب‌ها بیان خدا هستند، وقتی خدا از این دنیا حرف می‌زند من می‌توانم تعبیرش کنم ولی وقتی به بیان روح تو می‌پردازد، هیچ‌کس جز تو نمی‌تواند از آن سردرآورد... به هر جهت... باید حق مشاوره مرا بپردازی.»
yasinds
در مورد کولی‌ها، حرف و شایعه بسیار شنیده بود: که کولی‌ها موی شیطان بر تن خود دارند، به مردم آزار می‌رسانند، اموال دیگران را می‌دزدند، گاو و گوسفند را در مسیر خود می‌گیرند و می‌برند، به بهانه کف‌بینی به خانه مردم می‌روند، و به راه‌های مختلف آن‌ها را فریب می‌دهند و پول می‌گیرند.
yasinds
درحالی‌که به تولد خورشید خیره شده بود از خودش پرسید: «چگونه می‌توان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالی‌که وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
yasinds
این «رنگ سفر» در عمق نگاهش دیده می‌شد... افق، به سرخی زد، آن‌گاه خورشید پدیدار شد.
yasinds
تابستان، در این ساعت، همه اسپانیا خوابیده است و گرما تا شب ادامه دارد. او ناگزیر بود، تمام روز، بالاپوش خود را همراه داشته باشد، گاه و بی‌گاه به سرش می‌زد که این بار اضافی را از خود دور کند. ولی، بلافاصله یادش می‌آمد همین بار اضافی او را از سوز و سرمای سحرگاهی دشت‌های اندلس در امان نگه می‌دارد.
yasinds
می‌دانست که تا چند ساعت دیگر، با نیش خورشید، هوا گرم می‌شود و او نخواهد توانست گله‌اش را به اطراف ده ببرد.
yasinds
اولین شعاع صبحگاهی که ظاهر شد، چوپان گله خود را به سمتِ خورشیدِ در حال طلوع هدایت کرد.
yasinds

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰
۲۰%
تومان