بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۳)
چیزهای ساده با وجود سادگیهایشان، رویدادهای شگفتانگیزی هستند.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
«دنیا، گسترده و شگفت، بیانتها و شگرف است.»
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
«چگونه میتوان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالیکه وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
تپههای شنی با وزش باد جابجا میشوند،
ولی...
صحرا همیشه صحرا باقی میماند.
این است...
افسانه عشق.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
گاهی وقتها، آدم با میشها زندگی کند چون هم ساکتند و هم از پیدا کردن آب و خوراک راضیاند.
بوکآبی
«وقتی گنج بزرگی را زیر چشم داریم، هرگز آن را نمیبینیم، میدانی برای چه؟ برای اینکه انسان افسانه گنج` را باور ندارد.
ghaem ghh
ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است.
ghaem ghh
«بدی و شرارت، آن چیزی نیست که از راه دهان وارد جسم انسان میشود، چیزی است که از راه آن خارج میشود...
ghaem ghh
«هنگامیکه عاشقیم، پدیدهها را با مفاهیم بیشتری میبینیم.»
ghaem ghh
اما آن دخترک که همه فکرش را تسخیر کرده بود، آفریدهای بود
ghaem ghh
جوان به آزادی باد حسادت کرد، ولی فهمید که اگر بخواهد، میتواند مثل آن آزاد باشد چون هیچکس و هیچچیز مانع آزادی او نمیشود مگر خودش...
mhmab9776
آدمها سعی ندارند چیزهای خوب زندگیشان را ببینند و با وجود گذر خورشید در آسمان، خود را از دیدن آنها محروم میکنند. چنین است که روزها، یکی پس از دیگری شبیه به هم میشوند.
mhmab9776
مردم چیزهای عجیبی میگویند. بهتر است، گاهی وقتها، آدم با میشها زندگی کند چون هم ساکتند و هم از پیدا کردن آب و خوراک راضیاند.
mhmab9776
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، همآوا با تصورات آنها نباشیم، بدیهی است که نارضایتیها بروز میکند، زیرا که مردم خیالاتیاند و بر این تصور که دقیقا میدانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
mhmab9776
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند.
mhmab9776
ولی... شراب؟ شراب که به حکم دین ممنوع بود.
کیمیاگر گفت: «بدی و شرارت، آن چیزی نیست که از راه دهان وارد جسم انسان میشود، چیزی است که از راه آن خارج میشود... .»
Raziyeh.Rabiei
سرّ نیکبختی هشیار بودن در وقت دیدن زیباییهای اغواکننده جهان است، بیآنکه قطره روغن درون قاشق از یاد برود.`»
کاربر ۲۷۵۰۱۵۹
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، همآوا با تصورات آنها نباشیم، بدیهی است که نارضایتیها بروز میکند، زیرا که مردم خیالاتیاند و بر این تصور که دقیقا میدانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
Raziyeh.Rabiei
تابستان، در این ساعت، همه اسپانیا خوابیده است و گرما تا شب ادامه دارد. او ناگزیر بود، تمام روز، بالاپوش خود را همراه داشته باشد، گاه و بیگاه به سرش میزد که این بار اضافی را از خود دور کند. ولی، بلافاصله یادش میآمد همین بار اضافی او را از سوز و سرمای سحرگاهی دشتهای اندلس در امان نگه میدارد.
به خودش گفت: «اگر علت وجودیاش چنین روشن است، دلیلی ندارد در گرمای روز تحملش نکنم. بهتر است، برای مقابله با حوادث غیرمنتظره، همیشه آماده باشم.»
غزل؛
مردم چیزهای عجیبی میگویند. بهتر است، گاهی وقتها، آدم با میشها زندگی کند چون هم ساکتند و هم از پیدا کردن آب و خوراک راضیاند. یا اینکه با کتابها، که داستانهای باورنکردنی حکایت میکنند، البته، هر وقت که انسان بخواهد به آنها مراجعه کند. اما وقتی با مردم حرف میزنی چیزهایی میگویند که آدم بیآنکه بداند چگونه گفتگو را دنبال کند، حیرتزده باقی میماند.
mahtab
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان