بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کیمیاگر | صفحه ۴۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کیمیاگر

بریده‌هایی از کتاب کیمیاگر

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۰از ۹۷۳ رأی
۴٫۰
(۹۷۳)
به نظرش رسید که نخلستان شاد شد، آسمان رنگ گرفت، زمان متوقف گردید، گویی که روح جهان با همه عظمت خود، با همه رمز و راز «بیان بدون کلام» خود، بر او ظاهر شد
zok
«و وقتی در می‌یابیم که افسانه زندگی ما و افسانه دنیا را فقط یک دست نوشته است، آن‌گاه ترسمان، فروکش می‌کند و از بین می‌رو
zok
خواب‌ها بیان خدا هستند، وقتی خدا از این دنیا حرف می‌زند من می‌توانم تعبیرش کنم ولی وقتی به بیان روح تو می‌پردازد، هیچ‌کس جز تو نمی‌تواند از آن سردرآورد..
zok
«این خواست تقدیر است و بر آن گردن می‌نهم. نه در گذشته زندگی می‌کنم و نه از آینده باخبرم. آنچه دارم، همین لحظه است، و همین لحظه برای من عین زندگی است، بنابراین باید از آن استفاده کنم، چون فقط در این لحظه است که خود را زنده می‌بینم. و تو، تو هم اگر بتوانی در حال باقی بمانی، و در حال زندگی کنی، باید یقین داشته باشی: «زنده هستی و شاد و فارغ از زحمت، «زنده هستی و شاکر از رحمت
alinaeemi
«من شبیه دیگر مردمان هستم، گردش دنیا و حوادث آن را آن‌طور که دلم می‌خواهد و آرزو می‌کنم می‌بینم، نه آن‌طور که حقیقتا اتفاق افتاده و نتیجه می‌دهند...»
alinaeemi
جوان نمی‌دانست منظور او از «حدیث خویش» چیست. «چیزی که همیشه آرزوی انجامش را داشتی؛ هر یک از آدم‌ها، از آغاز جوانی، حدیث خویش` را می‌شناسد. در این دوره از زندگی همه‌چیز روشن است و انجام‌شدنی، انسان از رؤیاها و آرزوهایی که دوست دارد در زندگی انجام دهد، وحشتی ندارد. با گذشت زمان، نیروی عجیب و اسرارآمیزی سعی می‌کند به آدم بفهماند که شکل‌دهی و انجام حدیث خویش` ناممکن است.»
دروازه‌ی کاغذی
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همان‌ها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحله‌ای می‌رسیم که آن‌ها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آن‌ها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، هم‌آوا با تصورات آن‌ها نباشیم، بدیهی است که نارضایتی‌ها بروز می‌کند، زیرا که مردم خیالاتی‌اند و بر این تصور که دقیقا می‌دانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچ‌کس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
دروازه‌ی کاغذی
«قلب من از رنج` می‌ترسد.» «به او بگو که ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است. «هیچ قلبی نیست که در پی آرزوهایش باشد ولی رنج نبرد، چون آرزوها بی‌پایان و دور از دسترسند و راه، راه دشواری است. همت می‌خواهد و تلاش و هر لحظه آن می‌تواند لحظه پایانی باشد. لحظه دیدار با خدا یا لحظه پیوستن به ابدیت... .»
xara
کیمیاگران شخصیت غیرعادی و غریبی دارند و جز به خود به کسی فکر نمی‌کنند و تقریبا همیشه، از کمک علمی به دیگران امساک می‌ورزند. ‫کسی چه می‌داند؟ ‫اگر آن‌ها «ذات اصلی» یا «ترکیب اصلی» را کشف نکرده بودند و «کیمیا» را نمی‌شناختند، چه دلیلی داشت این چنین خود را در سکوت زندانی کنند؟
arian gn
قانون ساده‌ای را که در دنیا حاکم است بهتر نشان داده باشم و آن این‌که: «وقتی گنج بزرگی را زیر چشم داریم، هرگز آن را نمی‌بینیم، می‌دانی برای چه؟ برای این‌که انسان افسانه گنج` را باور ندارد.»
بوکآبی
«چیزی نگو، دوست داریم برای این‌که دوست داشته باشیم، هیچ‌گاه، هیچ دلیلی برای دوست داشتن نبوده و نیست.»
بوکآبی
مرد خوشبخت، مردی است که خدا را در خود ببیند و در خود بجوید همان‌طور که کیمیاگر گفته است، خوشبختی می‌تواند حتی در یک دانه ناچیز ماسه صحرا هم دیده شود، چون یک دانه ماسه هم گویای لحظه‌ای از آفرینش است، و کائنات برای پیدایش آن میلیون‌ها سال وقت گذاشته‌اند.
بهار
جوان شب را با آرامش خوابید، وقتی بیدار شد، قلبش برای او داستان‌هایی از «جان جهان» گفت: «گفت... مرد خوشبخت، مردی است که خدا را در خود ببیند و در خود بجوید همان‌طور که کیمیاگر گفته است، خوشبختی می‌تواند حتی در یک دانه ناچیز ماسه صحرا هم دیده شود، چون یک دانه ماسه هم گویای لحظه‌ای از آفرینش است، و کائنات برای پیدایش آن میلیون‌ها سال وقت گذاشته‌اند.
بهار
به او آن‌چنان اقبالی داد تا با یک زن صحرا آشنا شود. تا دریابد، عشق هرگز مانعی نیست که مرد در پی «حدیث خویش» نباشد.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
حدیث همه مردانی که در پی گنج به سرزمین‌های ناشناخته و دور رفته بودند. مردانی که با سرسختی و تحمل بسیار سعی می‌کردند تا با حدیث خویش باشند و با آن زندگی کنند. مردانی با ایده‌ها و اندیشه‌های متفاوت... یا... در طول مسیر از کشفیات حرف می‌زد و از کتاب‌ها، یا از اتفاقات و التهابات قصه می‌ساخت.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
پس در «جان جهان» غرق شد و دید که «جان جهان» مظهری است از «پدیدآورنده یکتا» و... پدیدآورنده یکتا را در وجود خود یافت و... خود را نمادی از او دید.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
قلب‌ها به اندازه توان خود عمل می‌کنند، و آنچه را که قادرند انجام می‌دهند.»
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
«وقتی گنج بزرگی را زیر چشم داریم، هرگز آن را نمی‌بینیم، می‌دانی برای چه؟ برای این‌که انسان افسانه گنج` را باور ندارد.»
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
جان جهان` آن‌هایی را که در راه انجام آرزوهای خود هستند به آزمایش می‌گذارد. «پشتکار و علاقه آن‌ها را معاینه می‌کند، «قدرت گذشت آن‌ها را می‌سنجد، «سماجت و پایمردی آن‌ها را می‌بیند. «البته برای این کار، خیال بد نباید به خود راه دهیم، چون آزمایش برای این است که ما به موازات گام‌هایی که در جهت انجام آرزوهای خود برمی‌داریم، درس‌هایی هم در مسیر فرابگیریم که چگونه باید به سوی او برویم... «... و این لحظه‌ای است که بیش‌تر رهروان نفی‌اش می‌کنند و از آن می‌گذرند...
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
قلبش برای او داستان‌هایی از «جان جهان» گفت: «گفت... مرد خوشبخت، مردی است که خدا را در خود ببیند و در خود بجوید همان‌طور که کیمیاگر گفته است، خوشبختی می‌تواند حتی در یک دانه ناچیز ماسه صحرا هم دیده شود، چون یک دانه ماسه هم گویای لحظه‌ای از آفرینش است، و کائنات برای پیدایش آن میلیون‌ها سال وقت گذاشته‌اند. هرکس در روی زمین، قسمتی یا گنجی دارد که منتظر اوست، از آن‌جا که غالب مردان در راه به دست آوردن گنج خود` نیستند، ما هم به‌ندرت از آن حرف می‌زنیم مگر برای کودکان، آن‌هم به صورت افسانه پریان، یا افسانه قسمت، رنج و گنج، سپس زندگی را به حال خود رها می‌کنیم که سرنوشت خود را دنبال کند.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

حجم

۱۴۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰
۲۰%
تومان