بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۰
(۹۷۳)
فهمیده بود در دنیا، موارد و مسائلی وجود دارند که درباره آنها نباید کنکاش کرد و در سیر عادی سرنوشت هم نباید کنجکاوی نمود.
Mahdie
هشیار بودن در وقت دیدن زیباییهای اغواکننده جهان
Mahdie
«مردم، سهل و آسان به انگیزه زیستن خویش میرسند. شاید به همین دلیل است که خیلی زود هم از دستش میدهند و... این چنین است که دنیا به گردش خود ادامه میدهد.»
Mahdie
وقتی خواستار چیزی هستی، همه جهان در تکاپوی آن است که تو به خواستهات برسی
Mahdie
«زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی، باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان متولد شده است و تو، فقط مأمور انجام دادنش بر روی زمین هستی. حتی اگر فقط هوس سفر کردن باشد یا ازدواج با دختر یک بازرگان... یا جستجوی گنج. روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است. هیچ نیست مگر یک چیز: تکمیل حدیث خویش` که آنهم، تنها اجبار انسانهاست.
Mahdie
جوان نمیدانست منظور او از «حدیث خویش» چیست.
«چیزی که همیشه آرزوی انجامش را داشتی؛ هر یک از آدمها، از آغاز جوانی، حدیث خویش` را میشناسد. در این دوره از زندگی همهچیز روشن است و انجامشدنی، انسان از رؤیاها و آرزوهایی که دوست دارد در زندگی انجام دهد، وحشتی ندارد. با گذشت زمان، نیروی عجیب و اسرارآمیزی سعی میکند به آدم بفهماند که شکلدهی و انجام حدیث خویش` ناممکن است.»
Mahdie
«اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست.»
Mahdie
وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. حال اگر، همآوا با تصورات آنها نباشیم، بدیهی است که نارضایتیها بروز میکند، زیرا که مردم خیالاتیاند و بر این تصور که دقیقا میدانند دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
Mahdie
به کیمیاگر گفت: «قلب من از رنج` میترسد.»
«به او بگو که ترس از رنج` بدتر از خود رنج` است.
سارا مشهدی
«به قلبت گوش فرا ده، چون او واقف به اسرار است و مظهری است از جان جهان`. از او میآید و روزی هم به او بازمیگردد.»
سارا مشهدی
«دوستت دارم، چونکه جهان ــ و هر آنچه در اوست ــ سعی کرد تا به تو برسم. به تو... .»
سوفی
هر نعمت، رحمت الهی است و قبول نکردن آن`، مبدل به لعنت و زحمت میشود.
کاربر ۷۸۲۹۸۴۱
«شبها و روزها، بارها و بارهای دگر، قدم بر ماسههای صحرا خواهی گذاشت. در نخلستان، پای هر نخل و کنار هر چاه در این فکر خواهی بود که: شاید... میتوانستی به راهت ادامه دهی، از فاطمه و از عشقت هم راضیتر بودی...`
زیر آسمان شب
مردانی که در حرکتند باید بروند تا برگشتی هم داشته باشند.
زیر آسمان شب
«بدی و شرارت، آن چیزی نیست که از راه دهان وارد جسم انسان میشود، چیزی است که از راه آن خارج میشود..
amirhossein
وقتی که نگاه به عقب غیرممکن باشد، چارهای بهتر از پیشروی وجود ندارد. و در این شرایط خطرناک، آنچه باقی میماند این است که همه به اللّه توکل کنیم.»
مهدی
«ما... از آن میترسیم که داشتههایمان را از دست بدهیم، رسم و رسوم خود را، آداب و سنت خود را و... زندگی را... .
«و وقتی در مییابیم که افسانه زندگی ما و افسانه دنیا را فقط یک دست نوشته است، آنگاه ترسمان، فروکش میکند و از بین میرود.»
مهدی
«اسم این نشانهها را باید شانس گذاشت... اگر میتوانستم... یک دایرهالمعارف عظیم، فقط در باره کلمات شانس `و تصادف` مینوشتم. با این کلمات است که راز کائنات نوشته شد.»
مهدی
«بدی و شرارت، آن چیزی نیست که از راه دهان وارد جسم انسان میشود، چیزی است که از راه آن خارج میشود... .»
fatem
درحالیکه به تولد خورشید خیره شده بود از خودش پرسید: «چگونه میتوان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» درحالیکه وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم
fatem
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۹۷,۶۰۰۲۰%
تومان