کتاب پری خورجنّی
معرفی کتاب پری خورجنّی
مجموعهی پری خورجنّی به همت مصطفی بیان داستانهایی است سرشار از خیال و اندیشهی داستاننویسان جوان استانهای شرق کشور (شامل استانهای خراسان شمالی، رضوی، جنوبی و سیستان و بلوچستان) که در دوره ی چهارم جایزه داستان کوتاه سیمرغ (بهمن ۱۳۹۷) از سوی داوران کشوری انتخاب شدهاند.
جایزهی مستقل «داستان کوتاه سیمرغ»، به ابتکار انجمن داستان سیمرغ نیشابور از سال ۱۳۹۴ پایهگذاری شد و با حمایتهای معنوی اساتید و داستاننویسان برجستهی حوزهی ادبیات داستانی و با هدف تشویق و ترغیب نویسندگان و ایجاد فضایی مناسب برای کشف استعدادهای درخشان و معرفی ظرفیتهای ادبیات داستانی پیش رفت.
خواندن کتاب پری خورجنّی را به چه کسانی یپشنهاد میکنیم
علاقه مندان به داستان کوتاهی که دوست دارند آثار نویسندگان جوان امروز را بخوانند.
بخشی از کتاب پری خورجنّی
لاله عباسی
مادربزرگ من، بیبی روشنک خانم، در هشتاد و شش سالگی، عادت عجیبی دارد که آن را از سالیان دور ترک نکرده است. هر روز دمدمای سحر که از خواب بلند میشود، دو رکعت نماز شب میگذارد. بعد، ما بین این نماز تا اقامهٔ نماز صبح، سه کار انجام میدهد: چراغ لالهعباسیاش را گردگیری میکند، گلهای لالهعباسی حیاط را آب میدهد، بعد مینشیند کنار قالیچهٔ زربفت کار تبریز که روی دیوار نصب شده. دست میبرد توی گلهای لالهعباسی قالی. انگار میخواهد گلبرگهایشان را یکی یکی جدا کند، انگشتهایش را میبرد بین هزارتوی گلبرگها و هر گلبرگ لالهعباسی که میآید زیر انگشتش یک صلوات میفرستد. و این عادت، برای او سنت شده است. درست مثل نماز شب. درست مثل نماز صبح. حکایت این عادت، که به سیر و سلوکی شخصی میماند، رازی است که تا قبل این داستان تنها بین من و او بوده است. و افشای آن، گلهای لالهعباسی جهان را برایتان قشنگتر خواهد کرد.
حکایتی است که در خاندان معظّم ما دهان به دهان چرخیده است: پدرِ مادربزگم _ پدر جده ما، آقا عبدالجواد عبدالجوادی _ تا همین اواخر در قید حیات بود و تعریف میکرد روزی که آقا احمدشاه قاجار برای سان دیدن سپه سالارهایش را دور خودش جمع میکند، از قضا به صدای مارش نظامی، اسب زیر پای سرباز نگون بختی که همین پدرجد ما بوده باشد، رم میکند، چه رمکردنی، بیا و ببین! عبدالجواد جوان اما قبل فرو افتادن به زمین زین را میچسبد و خودش را سبک برمیکشد به روی اسب بیاعصاب و ستاره اقبالش میدرخشد. جایزهٔ آقا احمدشاه گل گلاب به او چه بوده؟ نه سیم و نه زر. دو عدد شمعدانی لاله عباسی مزیّن به عکس پدرجد شاه، شاه شهید، ناصرالدینشاه.
حکایت دیگری است که با نقل قولهایی متفاوت به ما رسیده. و البته به کتابهای تاریخ راه نیافته است. اما منبع متأخّر آن بسیار معتبر است؛ همین مادربزرگ ما، روشنک خانوم. پدر پدربزرگ پدر جده ما _ که به عبارتی میشود پدرجد پدرجده ما، آقا حبیب طباخباشی_هم از قضا مشابه این هنرنمایی را در کسوت دیگری انجام داده بود. در مطبخ شاه تهتغاری زندیه. صادقخان زند بوده ظاهرا، میآید مشهد زیارت و مهمانی هم با خودش داشته علیالظاهر. که بوده و چه بوده، نمیدانیم. شاید شاهی بوده از فرنگ یا لعبتکی بوده جفنگ. هر که بوده شاهآقا دستور طبخ قرمه چدنی میدهند و کباب و دیزی، به پیوست پیاز و ترشی، به توسط حبیبآقا، طباخ تولیت آستان مقدس حضرت رضا. الغرض با آن که دوصد پیشمرگ بر حسب معمول وظیفه، غذا را تا رسیدن به دهان مبارک همایونی تست میکردهاند، آشپزباشی در وقت صرف ناهار مجدد خودش را به شاهنشاه میرساند که «تصدقت گردم، رخصت آزمون غذا را بدهید». بادمجان دور قابچینهای شاه هم که این قضیه به مذاقشان خوش نمیآید اصرار که غذا را هزاربار آزمودهایم و اگر ما پیشمرگیم تو چه کارهای فلان؟ از هفت پشت ما اصرار و از آن شاهکاران عالم بشریت انکار. تا بالاخره شاه به اکراه رضایت میدهد و پدرجد پدرجد ما دو لقمه نخورده چپه میشود و .... الفاتحه! تازه آن موقع است که شصت شاه خبردار می شود که پیشمرگان اعلیحضرتش همچین پیش مرگ پیشمرگ هم نبوده اند و اصلاً تا آن موقع غذاها را تست نمیکردهاند. البته پاسخ این مهر و محبت خاندان در حال تکثیر ما به خاندان در حال انقراض صفوی، خیلی هم ناچیز نبود و مادرجد پدرجد ما که در تازهجوانی بیوه شده بود توسط قبلهٔ عالم مفتخر شد به لقب بیشانسالملوک که به طور اختصار به او شمسی میگفتند (چون نمیتوانستند به او شانسی بگویند. مردم چه فکر میکردند؟)
جایزه پیشمرگ شدن شوهرشان هم عبارت بود از دو تخته فرش اعلای زربفت بافت تبریز که سرتاپایش پر شده بود از گلهای طلایی «لاله عباسی».
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۹ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۹ صفحه