کتاب ویلای مروارید
معرفی کتاب ویلای مروارید
کتاب ویلای مروارید داستان سه نویسنده تازهکار است که به دعوت نویسندهای قدیمی به یک ویلا در شمال ایران سفر کردهاند و اتفاقات عجیبی در انتظار آنهاست. این کتاب به قلم هادی معیرینژاد به قلم تحریر درآمده است.
خلاصه کتاب ویلای مروارید
هادی معیرینژاد در کتاب ویلای مروارید، داستان سه نویسنده جوان را روایت میکند که به دعوت نویسندهای قدیمی به ویلایی در یکی از شهرهای شمالی ایران دعوت شدهاند. در ابتدای کتاب از شرایط عجیب و غریب این ویلا آگاه میشویم؛ در ادامه قصه، سه جوان نویسنده با شرایط ترسناک و خوف آوری روبرو میشوند. با کتاب ویلای مروارید همراه شوید تا از اسرار پشت پرده این داستان آگاه شوید.
خواندن کتاب ویلای مروارید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعه کتاب ویلای مروارید را به علاقمندان رمان فارسی پیشنهاد میکنیم.
جملاتی از کتاب ویلای مروارید
ویلای مروارید فقط یک ویلا نبود، جزیرهای بود وسط باتلاقها و دریایی که گاه آنقدر جلو میآمد که موجهایش را به رخ رگ و ریشه درختان جنگل میکشید. ویلا ابتدای شهرکی کوچک و قدیمی بود که بین جنگل و دریا دست به دست میشد؛ مثل خوابزدهای که بین خواب و بیداری. در این میان ساحلی بکر، جنگلی تو در تو و رازآمیز و چند ویلای اعیانی چون بقایای یک جنگ ناگزیر بین انسان و طبیعت باقی مانده بود.
برگشتیم و دیدیم از انتهای برکه یک قایق کوچک چوبی به سمتمان میآید. جوانی داخلش نشسته بود و پارو میزد. به کناره برکه که رسید اشاره کرد که بیایید.
رفتیم به سمتش. برگشتم که از پیرمد تشکر کنم اما هیچ کس در جاده نبود. به سپنتا گفتم: اهه پیرمرده کو؟
سپنتا گفت: راستیا .... کجارفت؟
محمد گفت: هیچ لهجه هم نداشت. مرده قبرستون نباشه؟
برای مطالعهی جملههای بیشتری از کتاب ویلای مروارید، بخش نمونه کتاب را رایگان دانلود کنید
حجم
۸۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
حجم
۸۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
نظرات کاربران
عجب داستان عجیبی بود. یه داستان خوف انگیز و یکم ماورایی تخیلی ولی بشدت جالب. حتما بخونید خیلی باحال بود.
اصلا نفهمیدم اخرش چی شد؟
عجیب غریب بود وهم آلود داستانی عجیب و ترسناک به یه بار خوندنش می ارزه
این چه رمانی بود دیگه🤨😐