نظرات کاربران درباره کتاب فردا

یادمه چندسال پیش این کتاب رو با پیشنهاد یک کتاب فروش که درحال خوندنش بود خریدم.کتاب فردا تازه به چاپ و همون روز به دستش رسیده بود و حسابی محو داستان شده بود...اونموقع رمانهای مویز تو بورس بود و اگر میگفتی رمان عاشقانه ی خوب چی پیشنهاد میکنید همه میگفتن کارهای مویز خوبه یا کالین هوور یا کاترین هیوز.اما من دنبال یک اثر خاص عاشقانه بودم و از قضا پامو تو کتابفروشی مناسب گذاشتم. زمانبندی مناسب... و اما کتاب: گیرا...فوق العاده جذاب...بدون گاف در مورد شخصیتها و شغل و حرفه ی کرکترها...با پردازش قوی و پرداختن به جزئیات کاملا درست و به جا...بدون دادن حس ملال و خستگی به خواننده. نویسنده چقدر با اطلاعات کامل و قوی داستان رو نوشته. انگار که چند مغز بصورت همزمان روی نوشته کار کرده و تمام نقطه های کور و نامعلوم داستان رو روشن و معلوم کردند. من عاشق جمله های اول هر فصل بودم که از بزرگان ادبیات و هنر نوشته شده بود.یک جورایی خط مشی اون فصل گاهاً ربط پیدامیکرد به سرفصل اون که این جمله ها بود.و این معلوم میکنه که گیوم موسو اشراف خوبی به هنر داره. در نهایت این کتاب به تمام دوستانی پیشنهاد میشه که از خوندن رمانهای خسته کننده و یکنواخت به ستوه اومدن و چاره ای جز خوندن ندارن! این کتاب رو بخونید تا به این نویسنده ی خلاق بیش از بیش علاقه مند بشین....

این دومین کتابی ست که از گیوم موسو خواندم؛این تجربه به من ثابت کرد که موسو در غافلگیری خوانده به شدت ماهر است و به هیچ عنوان نمیتوانید پایان داستان را پیش بینی کنید. هر فصل با جمله ای از بزرگان آغاز میشود که سرنخ فصل است و اغلب شخصیت های داستان دارای خط مشی و تفکرات جالبی هستند که این امر این رمان کوتاه را جذابتر میکند و به خواننده حس آموختگی پس از مطالعه را تا حدودی القا میکند (نه فقط پر کردن زمان که هیچ اشکالی هم ندارد).

نمیدونم چرا چند ساله مد شده هر جا میخوان از شخص خیانتکار و جاسوس استفاده کنن حتما باید اون شخص روسی باشه😑😑 موقع خوندنش این جمله که هر اتفاقی تو زندگی حکمتی داره برام تداعی میشد:) خب اینم بگم که من وقتی کتاب رو خریدم انتظار یه رمان عاشقانه رو داشتم ولی واقعا اینجوری نبود… بنظرم بیشتر هیجانی بود تا عاشقانه! بگذریم…همونطور که دوستان گفتن تا صفحه ۸۰ فکر میکنید با یه رمان آبکی و بینهایت قابل حدس و تکراری مواجهید ولی دقیقا از همونجایی که از کتاب ناامید شدید ورق به کل برمیگرده! کتاب ناگهان بینهایت برام هیجان انگیز و جذاب شد این هیجان تا ۳۰ صفحه اخر منو با خودش همراه کرد ولی ……. بنظرم پایانش خیلی بهتر و معقولانه تر میتونست تموم بشه… درکل از خوندنش پشیمون نیستم و حتما ارزش خوندن رو داره

یک داستان مهیج و جذاب من که لذت بردم فقط درست نویسی رعایت نشده بود متاسفانه🤨 بااینکه اشتباهات نگارشی ناراحتم می کرد ولی ماجرای داستان چنان پرکشش بود که یک روزه تمامش کردم. راستی طرح جلدش هم ....🤔، ارتباط برقرار نکردم

آخه ما کی به جای کافیه میگیم کافی! نمیفهمم مترجم چرا اینارو اینطوری ترجمه کرده؟😯 ترجمش یه جوریه!

این کتاب حال شما را بهتر می کند. چرا که با خواندن این کتاب متوجه می شوید که هر اتفاقی در زندگی انسان بر اساس حکمت و درایتی از سوی پروردگار صورت می گیرد. استفاده از سفر به زمان دستمایه اصلی داستان نیست و اصل داستان سیر زندگی انسان های مختلف را به نمایش می گذارد و اینکه هرکسی سازنده زندگی خویش است و حوادث ناخواسته در اصل در جهت رسیدن و نیل انسان به هدفی است که در نظر گرفته است. و اینکه اگر کسی مسیر اشتباهی را در پیش گرفت طبیعت و کائنات جلوی اشتباه او را گرفته و او را به مسیر درست و صحیح بازخواهند گرداند. در مجموع کتاب زیبائی است با پایانی زیبا و رمانتیک و خواندن آن را به دوستان کتابخوانم توصیه می کنم. باتشکر از طاقچه عزیز

اول اینکه ترجمه افتضاح بود. بعضی جملات بدون فعل‌ بودند. تو بعضی جملات یک کلمه چند بار تکرار شده بود. و جملات دو پهلو هم زیاد به چشم میخورد. اما خط داستانی جالبی داشت.

اونقدر حالت معما گونه کتاب جذاب بود که نتونستم زمین بگذارمش؛یکباره کامل خوندمش فکر می کنم چهار ساعته تمومش کردم.

حتما پیشنهاد میکنم شخصا حس میکنم تجربه یک رمان عاشقانه و داراماتیک را خواهید داشت که البته داستان خیلی هم هیجان انگیز میشه‌. من خیلی دوستش داشتم

نویسنده‌های آمریکایی چرا اینقدر قابل پیش‌بینی می‌نویسن؟ با اینکه همه چیز داستان سرجاش بود ولی از این همه قابل پیش‌بینی بودن قصه خوشم نیومد.. ترجمه بد نبود، ولی اشتباه تایپی و اشتباه در جمله‌بندی‌ها و به کار بردن افعال آخر جمله زیاد داشت.. این کسره آخر کلماتی که “ه” آخر چسبان لازم داشتن هم خیییلی رو اعصاب بود.. یعنی چی “حالم خوبِ” به جای “حالم خوبه” یا “کافیِ” به جای “کافیه” از هر اشتباهی که بگذرم، این اشتباه مزخرف واقعا حالمو بد کرد

داستان عالی ،سرگرم کننده، جذاب و خواندنی بود.

قصه فوق العاده بود در بین کتاب هایی که از گیوم موسو خوندم ، بهترینه. پایان بندی عالی. کتابی که یک نفس خونده میشه و درآخر احساس خوبی به خواننده منتقل میکنه

ویراستاری=صفر

کیت همسر استاد دانشگاه هاروارد در تصادفی کشته شده است و این استاد عاشق و دلشکسته قصد داره با کمک دختری که به نحو عجیبی با فاصله زمانی یک سال با او زندگی میکند سرنوشت همسرش را عوض کند. وقتی کتاب رو می خوندم فکر کردم مشابه کتاب و فیلمهای معمول این تیپ است اما در مرگ کیت رازی وجود دارد که ماجرای این کتاب رو پرکشش کرده است

داستانی جذاب، روان پر از غافلگیری که دو روزه خوندنش رو تموم کردم!

انقدرررر بد ترجمه شده بود انقدررر علائم نگارشی رعایت نشده بود که حس کردم معلمی هستم که دیکته گفتم و الان باید تصحیحش کنم این چه وضعشه؟؟ واقعا این کتابا چاپ میشن؟؟؟ واقعا ویراستار دارن؟؟؟ و درضمن مهمترین چیزی که هرکتابی و هر متنی باشه از چشمم میندازه هکسره‌ست. توروخدا نکنید!!!

کتاب علیرغم تلاش های نویسنده در صفحات اخر باورپذیریشو از دست میده، (خطر اسپویل) مشخص نمیشه چطور اما بدون این ک ردی از خودش ب جا بذاره و مت رو درباره هویت خودش و اطلاعاتی که از کیت به دست اورده کنجکاو کنه کیت رو میکشه و مت رو نجات میده و این جا حفره عمیقی توی داستان به وجود میاد متاسفانه

کتاب فوق العاده جالبی بود...روند داستان یه جوری جلو میره و تیکه های پازل انقدر قشنگ کنار هم قرار میگیرن که نمیتونی بیخیال خوندن بشی...ژانرش هم پلیسی معمایی بود هم عاشقانه...اما از ترجمه نگم که واقعا بد بود و حیف کتاب که با این ترجمه ارائه شده. مترجمی که ندونه استفاده از هکسره چه موقع هست یا نیست(کل کتاب اصلا رعایت نشده بود)، به جای تسویه حساب مینویسه تصفیه حساب، چند بار اسامی ماه های میلادی رو اشتباه مینویسه اونم برای کتابی که بحث زمانبندی دقیق مطرحه و آدمو گیج میکنه، نمیدونه مهره رخ با قلعه در شطرنج یکیه (و کلی موارد دیگه!!) بنظرم واقعا باید مترجمی رو ببوسه بذاره کنار🤦🏻‍♀️

از لحاظ غافلگیری خوبه،اما اینقدر هم خباثت واقعا ناراحتم میکنه... کلا مفهوم خانواده را زیر سوال میبرند... هشدارخطر لو رفتن داستان🚫🚫🚫🚫 خلاصه کل داستان: . . . . .مردی که زنش رپ از دست داده ،با خریدن یک لپتاب از حراجی،ایمیل صاحب قبلی لپتاب را پیدا میکنه تا عکسهای باثیمانده روی لبتاب رو قبل از حذف براش بفرسته، متوجه میشه زن ، در زمان دیگه ای زندگی میکنه، دقیقا یکسال قبل، چند روز قبل از تصادفی که به مرگ همسرش منتهی شده. پس به ذهنش میرسه از صاحب قبلی لبتاب بخواد که جلوی مرگ همسرش رو بگیره. تا اینجا جالبه، ولی بعد میفهمیم همسر یک خائن بوده و فقط برای این با مرد ازدواج کرده که گروه خونی نادری داره و اون میخواد قلبش رو به مردی که دوست داره بده... چهار سال هم نقشه مشیده! حتی ازدواجشون هم نقشه بوده و چهار سال نقش بازی کرده... خلاصه اینکه داستان زیادی تو بدی اغراق و چندش شده...

کتاب جالبی بود،موضوع از نظر من تازگی داشت،خواننده بشدت ترغیب میشه هرچه زودتر به سطرهای بعدی برسه تا از اتفاقات بعدی مطلع بشه،فکر کنم یکروزه تمومش کردم😁