نظرات درباره کتاب نسخه پیچ و نقد و بررسی خوانندگان | صفحه ۶ | طاقچه
۳٫۱
(۳۹۰)
midja
مگر یکی از شرایط شرکت چاپ نشدن آثار در کتاب کاغذی نبوده؟ داستان زیبایی بود.
mine
داستان پر از اطلاعاتی بود که در روند داستان جایی نداشت .
مکانیک
سلام داستان جالبی بود دمت گ م
ناما
نمره: ۱۹ اول از همه از دو داستانی شروع می‌کنم که در مجله‌ی همشهری داستان چاپ شده بود و قبلاً خوانده بودم. یعنی نسخه‌پیچ و لگاح. سعی می‌کنم همه را بخوانم و از بیست نمره بدهم. به نظر من داستان نسخه پیچ دو حسن عمده دارد. یک چارچوب محکم و استخوان‌دار و دومی موضوع بسیار بکری که داشت. موضوعی که در این ده سالی که ادبیات را به صورت جدی دنبال می‌کنم ندیده بودم و باعث شد به چندنفر پیشنهاد خواندنش را بدهم. جدا از این‌ها نویسنده توانسته بود آن را در روایتی صحیح پیش ببرد و در نهایت به "امر شگفت" برسد. چیزی که نویسندگان ایرانی کمتر به آن توجه دارند یا از پس آن برنمی‌آیند و نمی‌توانند باورپذیرش کنند. و شاید به همین علت از آن دست داستان‌ها باشد که نظر افرادی را جلب کند که به صورت جدی‌تر به ادبیات چشم دارند و می‌توانند ریزه‌کاری‌های تکنیکی آن را درک کنند. من با اینکه به این داستان علاقه دارم اما نمره‌ی بیست به آن نمی‌دهم و به نوزده اکتفا می‌کنم تا بقیه‌ی داستان‌ها را هم بخوانم. در مورد داستان لگاح هم زیر همان داستان نظر می‌دهم.
sima
نسخه پیچ از معدود کارهایی بود که خوندم و روایت از اول تا آخر مخاطب رو درگیر میکنه.فضا سازی کار عالی بود.و اینکه نویسنده با علم و آگاهی به داستان پرداخته.در کل کار عالی بود.
زهرا
داستان ، شیرین و زیبا اما فقط توی مشت راوی بود.عین سربازی که فقط خاطرات سربازی اش را مینوشته و کمی تخیل را قاطی خاطراتش کرده باشد . میشد داستانی تر بشود که خواندنش برای خواننده جذاب تر می بود.مخاطب ما هنوز به دنبال ماجرا و کشمکش است نه تنها یک روایت صرف. داستان سوار بر ارابه ی روایت بود بله در این داستان شیرین رد پای روایت های ایرانی کهن قصه وار و راوی مرکز بسیار دیده میشد که باعث ریتم کند و خطی داستان تا بخش اخرشده بود و از نظر من قسمت اخر داستان با چنان ریتم تند و رقص آسای زیبایی که بهم زده بود نقطه قوت کار بود. باید بیان کرد که هنر نویسنده انجا مشخص میشود که به بخش انتهایی داستان میرسیم و متوجه میشویم نویسنده در همان بستر آرام و خفته همه چیز را برای همین پایان زیبا اماده کرده است.تمام دال و دلیل ها را یکی یکی از قبل برشمرده ،و متن را ایجاز گونه مینماید. هرچند همانطور که بیان شد همان تزریق ریتم سریع انتهایی نسبت به روال ارام کل داستان خواننده را کمی شوکه میکند. این تن نازی زیبا را بخوانید.
sadegh
پنج ستاره دادم فقط برای اینکه خاطرات سربازی رو زنده کردی برام . چی بهت گذشته آ قای نویسنده
لاله
من معمولا رو داستانی نظر نمی دم مگر این که یه ویژگی خاصی داشته باشه و به نظرم ویژگی برجسته این داستان همون آخرش بود که اگه کل داستان رو خوب حس نکرده باشی آخرش رو به راحتی نمی تونی درک کنی. توی این داستان ما به نوع نگاه راوی به زندگی و این که دو شخصیت مجزا از هم در یک کالبد هستش رو می بینیم. در کنارش به عمق رابطه راوی و پدرش وارد میشیم. اینکه اون جهانی که راوی در کنار زندگی واقعیش داره و براش چقدر عمیق تر و حتی واقعی تر از زندگی واقعیه اما پدرش تموم این ها رو به دیده تمسخر نگاه می کنه. در نهایت وقتی پسر بین دو جهان واقعی و خیالش گیر می کنه این پدر هست که میاد و اون جمله رو می گه و با وجود این که با همون یک جمله پسر از وضعیت بغرنجی که توش گیر افتاده بیرون میاره ولی همین یک جمله ویران کننده فلسفه نگاه دو نفر رو نسبت به زندگی و اونچه که ما برامون ارزشمنده به خوبی بیان می کنه. با احترام به نظر باقی خواننده ها این پایان نه تنها مسخره نبود که خیلی هم به جا و مناسب بود.
اميرسام
جالب بود، اولش یه تیکه ای انداخت که «با اونی که خودم میخواستم» یه سری چیزا رو راجع به اعتیادش مشخص میکرد، رابطه ی سرد فرد با اطرافیانش ولی اسم تک تک قرصا رو بردن کار خوبی نیست مرد حساب چهار نفر می بینه میگیره مصرف میکنه ها بعد تو راهش رو نشون دادی 😄
مجتبی آسمان
جالب بود ...
مجتبی آسمان
جالب بود... ولی می شد انتهای داستان رو بهتر تموم کنه...
کاربر 31546
اخرش رو خیلی دوست داشتم.
کاربر 70209
یه کم اطلاعات پزشکیشون رو بالا ببرند حضرات نویسنده.
miss.A
اخرش مسخره بود
هادی
ای بد نبود .همش اسم قرص بود.
Mehdizadeh
در بیان فضای سربازخانه قوی و در جمع کردن آخر داستان ضعیف، بود
m.a.m
خوب بود دم نویسندش گرم

حجم

۰

حجم

۰

صفحه قبل۱
...
۵
۶
صفحه بعد