نظرات کاربران درباره کتاب خرمگس

بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم تاریخ هر بار در نقطه‌ای از جهان به شکلی دوباره تکرار میشه. این کتاب با اینکه در ایتالیای قرن نوزده اتفاق افتاده ولی انگار برای تمام دوره‌ها و برای تمام انسان‌هایی که برای آزادی مبارزه می‌کنند کاربرد دا ره.

(۴-۳۰-[۷۱]) وینیچ در این رمان فضای خفقان آورِ حکومت های مذهبی و دیکتاتوری رو به خوبی به نمایش گذاشته؛ "خرمگس" لقبیه که به سقراط داده بودن، چون اعتقادات غالب و حاکم بر جامعه ش رو با پرسش ها و نظراتش به چالش می کشید؛ در اینجا هم آرتور چنین نقشی رو ایفا میکنه، کسی که از یک فرد متعصب مذهبی تبدیل به یک ضدمذهب با تمایلات سیاسی رادیکال میشه و در مقابلِ استبدادِ دینی و سیاسی - با شخصیتِ صبور، مهربون، فداکار و استواری که داره - می ایسته و مبارزات مردمی رو رهبری میکنه؛ سرگذشتِ آرتور میتونه استعاره ای از "مسیح" باشه، که برای نجات مردم به صلیب کشیده شد. داستان با وجود سیاسی بودنش خشک و یکنواخت نیست؛ نویسنده صحنه های تراژیک و احساسی زیادی رو در قسمت های مختلف داستان خلق کرده و همین خودش باعث جذابیت بیشتر این کتاب شده. توصیه میکنم پیشگفتار رو آخر بخونید چون نکات مهم و اساسی داستان رو لو داده.

تو این وانفسای.... خوندن این دست کتاب ها برای مردم عدالتخواه؛یک مکتب آزادگی وعدالته

داستان خرمگس روایت زندگی خیلی از آدمهاست، آدم هایی که از اعتماد به کسی،مکتبی و اندیشه ای ضربه خوردند و باعث فروپاشی تمامی آن باورها شده است. فصل اول بسیار درخشان پرداخت شده و کاملا قابل درک و حس هست و شخصیت ها به خوبی شناخته و معرفی میشوند و واقعی که رخ میدهد را شاید خیلی از ماها به طریقی آن را تجربه کرده باشیم یا آن را در یکی از نزدیکانمان دیده باشیم. ما معمولا به خود آن باور نیست که بی ایمان میشویم بلکه ابتدا نسبت به آدمها و مکاتبی که نام و رسم آن را یدک میشکند بی ایمان میشویم و سپس آن باور در چشمان ما زداییده میشود و به صورت ناخوداگاه به نقطه مقابل آن باور کوچ میکنیم(یک حرکت دیالکتیکی به سمت تضاد باور اولیه) داستان خرمگس با چنین رویدادی آغاز میشود از یک اتحاد باوری و ایدلوژی در دو نفر(فرد کشیش و خرمگس) به یک جدایی در نقطه مقابل هم میرسیم.یک تضاد کامل دیالکتیکی و این حرکت و تضاد از فصل دوم شروع میشود و ما را با خود جلو میبرد و درگیر این دیالکتیک میشویم. گاهی با کشیش همراه میشویم و رفتارش را میستاییم و گاهی با خرمگس. ذهن ما نیز دستخوش این تغییرات و تضاد ها میشود و جنگ فکر آغاز میشود حال چه با پیش زمینه اعتقادی با داستان مواجه شویم و چه در نقطه مقابل آن باشیم ناگریز درگیر این اتفاق خواهیم شد. تمام این اتفاقات با ما همراه هست تا قسمت پایانی که یک دوِئلی است بین این دو فرد،بین دو اعتقاد و اندیشه کاملا متضاد باهم. کشیشی که تماما به دنبال مهربانی و رافت با مردم هست و تحت هیچ شرایطی حاضر نیست کسی آسیب ببیند و خرمگسی که آزادی را در گرو مبارزه با قلم،اسلحه و... بر ضد حاکمان زورگو و حتی کلیسای بی بخار است. خرمگس میخواهد کشیش را با خود همراه کند و بین او و خدایش یکی را انتخاب کند و کشیش به دنبال این است که خرمگس را به سمت خدا و الطاف الهی رهنمون کند. این دوئل نهایی به زیبایی نشان دهنده این است که هر کدام از این دو شخص به تنهایی کارکردی ندارند یکی مهربانی بیش از حد و عدم توان مقابله با ظالمان و دیگری بدون رحم و عطوفت و تاختن بی رحمانه و در واقع دوباره اتحاد این دو میتواند یک روش و رویه درست را پیشنهاد دهد و برای جامعه به کار ببندد. داستان از یک اتحاد شروع میشود یک تضاد و چرخش دیالکتیکی رخ میدهد و دوباره در انتها با یک واقعه تراژیک اتحادی رقم میخورد از جنس دیگری. داستان از حیث شخصیت پردازی، قصه گویی و رخداد حوادث و درون مایه بسیار عالی و دقیق نوشته شده و شاید مخصوصا در شرایط فعلی نیاز هست که هر کدام از ماها یکبار حداقل این داستان را مطالعه کنیم.

این کتاب قشنگترین کتابیه که تا بحال خوندم ♥️

داستان خرمگس مشهورترین اثر خانم وینیچ هست. کتابی که در رثای مبارزه و آزادی نوشته شده و بیشتر رمانی عاشقانه است تا سیاسی. البته این کتاب از جمله مشهورترین آثاری بود که حقیقت پشت پرده دروغگویی و ریاکاری خادمان کلیسا و انواع خادمان دینهای مختلف رو به زیبایی نشون داد. توصیه میکنم بخونیدش، به احتمال بسیار زیاد در پایان کتاب اشک خواهید ریخت. ( البته بسته به سن و جنسیت مخاطب)

فوقالعاده جذاب و گیرا. تقریبا از نیمه دوم خیلی جالب میشه. وسطش حس کردی دارم فیلم میبینم آنقدر ک خوب نوشته شده بود

برای چندمین بار خوندمش. ایده عالی، ترجمه خوب، روان.

فوق العاده بود! مدت ها بود از خوندن یه رمان کلاسیک انقدر لذت نبرده بودم 💟😭

رمانی بینظیر شخصیت آرتور به عنوان یک انقلابی شجاع و وفادرار قابل ستایشه

به نظر من این کتاب یک شاهکار رئالسیتی است. اگرواقعا عشق انسانی رو فدای عشق های ناشناخته کنی یک اشتباه بزرگ است .اینکه دنیا پراز رنج است وزمانه به تورحم نخواهد کرد اگر قوی نباشی وهمچنین نشان میدهد پاکترین انسان هاهم روزی دچار گناه شده اند واینکه اگربرای کمک به مردم خودت را درنظرنگیری به یک پشه هم نمیتوانی کمک کنی . اگه ازنظرروحی حال خوشی نداشته باشی حتی دیگر خداراازیاد خواهی برد و وقتی درکاری به شدت زمین بخوری تمام تقسیرات به گردن خدا می افتد.یعنی اگر خودت نباشی دیگر خدایت هم نخواهدبود. به شدت خوندن این کتاب روتوصیه میکنم .

ترجمه عالی بود 👌🏻 خرمگس یک رمان خوب و چالشی است. اتل لیلیان وینیچ داستان را عالی روایت می‌کند و در کنار یک روایت جذاب، کاری می‌کند که به موضوعاتی فکر کنید که ممکن است تا به حال به آن فکر نکرده‌اید.

بی‌شک از بهترین ترجمه‌های رمان خرمگس، همین ترجمه است. من ترجمه‌های خسرو همایون‌پور و مهدی افشار را هم خوانده‌ام و با متن انگلیسی مقابله کرده‌ام. این یکی هم دقیق‌تر است و هم شما را در لذت داستان غرق می‌کند بس که دلنشین و روان به فارسی برگردانده شده است. آرتور، قهرمان انقلابی داستان را، با این ترجمه بیشتر دوست خواهید داشت.

کتاب فوق العاده ای بود شما عاشق شخصیت اول داستان خواهید شد همانطور که همه او را دوست داشتند و تمامی رنج او را درک خواهید کرد و در پایان بی شک متاثر خواهید شد (در آخرین نامه ،شما همراه جما اشک خواهید ریخت) اما در نهایت درد تنهای چیزیست که در سینه های ما خواهد ماند......

ازطاقچه نگرفتم و مطمئن نیستم همین ترجمه بوده یا نه. به هر حال از جنبه ی داستانی شاید چندان جذابیتی نداشته باشه ، حداقل نیمه اول کتاب. اما اطلاعات بسیار مفیدی در داستان گنجانده شده که جذابش میکنه و در واقع دلایل جدا شدن مردم غرب از کلیسا رو میشه از این کتاب فهمید البته با این پیش فرض که نویسنده صادق بوده باشه نه مغرض. چون به هر حال ما نه با اون دین زندگی کردیم و نه در اون جامعه. هرچند کتابهای دیگه هم بخشی از این دلایل رو تأیید میکنن.

توصیه میکنم پیشگفتار رو نخونید! چون داستان لو میره و ممکنه تمایلتون به خوندنش از بین بره...

هرچند من خیلی کتابهای سیاسی رو دوست ندارم اما خرمگس کتاب جالبی بود ماجرا در مورد یک جوان صادق و ساده است که در کشاکش مذهب و عشق و سیاست تغییر زیادی می کند سختی های فراوان می کشد اما به آرمان و عقیده خود پافشاری می کند از اواسط کتاب داستان جذابتر می شود. باز هم تاکید بر دوران کودکی و نوجوانی .ضربات روحی روانی این دوره غیر قابل جبران است. البته من صوتی گوش دادم

وای که چه قصه ی پر غصه ای بود :)💔 شاید ۱۰۰ صفحه اول کمی خسته کننده باشه اما بعد از اون داستان جان میگیره و شاهد یک تراژدی زیبا هستیم. چقدر دلم میخواست بدونم خرمگس چه‌شکلیه!

ذهن بسته ای که هر چی به خوردش میدن قبول میکنه ولی وقتی بیدار میشه واقعا دیگه به همه چی شک میکنه درست وغلط رو میمونه چطوری باید تشخیص بده . کاش اینقدر با فهم آدمها بازی نشه

من واقعا خیلی خوشم اومد و اینکه از دید جدیدی رو که باعث میشه در ما باشه خوشم اومد همونطور که بقیه هم گفتن از وسطای کتاب جذابیت اصلیش شروع میشه و اینکه حس خوب و تلخی داشتم درباره کتاب