نظرات کاربران درباره کتاب در
۴٫۱
(۱۰۴)
سیّد جواد
کتاب ۲۴۵ از کتابخانه همگانی،
این کتاب برای مخاطبین جدی ادبیات بسیار جذاب است و ممکنه برای دیگران کمی کسل کننده باشه. ترجمه هم خوبه. البته باید به طراحی متفاوت و جذاب جلد کتاب هم اشاره بکنم . متاسفانه چند سال اخیر در زمینه طراحی جلد کتب مختلف ، خیلی بد عمل شده که در مورد این کتاب با یه تحول چشمگیر و خوبی روبرو هستیم .
پی نوشت:
متاسفانه مشاهده پاورقی های کتاب در همان صفحه امکان پذیر نیست و باید به انتهای کتاب مراجعه کرد که از لذت مطالعه کتاب کم می کنه این مساله.
علیرضا گلرنگیان
سپاس
سیّد جواد
کاربر طاقچه ، امیدوارم خوشتون بیاد از کتاب.
سیّد جواد
سلام علی آقا
کتاب هایی که خودم میخونم از همگانی شماره میزنم. تا الان ۲۴۵ کتاب خوندم از همگانی.
خیر من نیستم.
lily
داستان راجع به رابطه یک خانم خدمتکار با کارفرمایش که خانمی نویسنده است هستش.داستانِ انسانی که در اوج بیکسی، تنهایی و کنار آمدن با تمام ترس هایی که از کودکی با او بوده سعی میکنه با عزت نفس زندگی کنه و در نهایت با خیانت و خودخواهی اطرافیان و کسانی که روزی به آنها مهرورزی کرده ، تمام این عزت نفس پایمال میشه.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
نوشتن از کتاب در کار سختی است. کتابی خاص و متفاوت که به هیچکدام از داستانهایی که تا به حال خواندهام شباهتی نداشت. بسیاری این اثر را اتوبیوگرافی نویسنده مجاری، ماگدا سابو، میدانند. داستان کتاب در مورد نویسندهای است که اتفاقا راوی داستان هم هست که همراه با شوهرش در مجارستان زندگی میکنند.
راوی در واقع یک نویسندهی ممنوعالکار است که درست قبل از نوشتن اثر جدیدش ممنوعالکار بودنش لغو میشود و برای اینکه بتواند با خیال راحت کتابش را بنویسد، نیاز به یک خدمتکار پیدا میکند که در کارهای خانه کمک حال او باشد. یکی از دوستان راوی، پیرزنی را به عنوان خدمتکار معرفی میکند و به این شکل امرنس وارد داستان میشود. امرنس شخصیت متفاوتی دارد، علیرغم کهنسالی کارهای یدی بسیاری انجام میدهد و به همه کمک میکند، بهطوری که اوست که تصمیم میگیرد برای کسی کار کند یا نه. کارها را به شکل و روش و در زمانی که خودش ترجیح دهد انجام میدهد و رابطه خیلی خوبی با حیوانات نیز دارد.
رفته رفته بین این دو زن رابطه عاطفی عجیب و پیچیدهای شکل میگیرد، دو زن که در گذر زمان سعی میکنند بیشتر به اعماق جان هم نفوذ و از دردهای هم کم کنند، اما در نهایت به دردهای همدیگر اضافه میکنند.
چهار شخصیت اصلی رمان راوی و همسرش و امرنس و سگی به اسم ویولا هستند. در طول کتاب، «درِ» خانه امرنس مثل نوعی نماد است، نماد شخصیت و زندگی اسرارآمیز امرنس. دری که امرنس به روی کسی باز نمیکند و هیچکس از آن طرف دیگر در خبر ندارد. دری که درنهایت با اعتماد به راوی باز میشود و… هرچند شاید در طول داستان اتفاق خاصی رخ ندهد و فقط رابطه تنگاتنگ راوی با امرنس روایت شود اما سابو به دغدغهها و پیچیدگیهای روابط انسانی میپردازد، به تقابلها؛ تقابل پیری و جوانی، تقابل طبقات مختلف جامعه، تقابل آموخته بودن و رفتار غریزی و تقابل اصلی داستان بین دو آدم از یک جنس، میان دو زن.کتاب از دو جهت برای من خیلی جذاب بود. اول اینکه شخصیت زن امرنس، که واقعا شخصیتپردازی جذابی داشت و بار اصلی کتاب هم روی دوش او بود. رابطه امرنس و ماگدا (نویسنده کتاب) به نحوی برای من یادآور رابطه زوربا و اربابش بود، (رمان زوربای یونانی) با این تفاوت که امرنس یه زوربای خشک و جدی تر و درونریزتر بود و دیوانگیهای زوربا را به نوع دیگری و با شدت کمتری داشت. نحوه زندگی کردن امرنس و دیدش به روابط و خود زندگی خیلی خیلی جالب بود و شخصیت قوی و در عین حال شکنندهای هم داشت که شاید برای بیش از اندازه قوی بودنش بود
دلیل دوم از باب روابط بین آدمهاست. اینکه ما بر اساس یک سری توقعاتی که از شخصیت خودمان نشات میگیرد وارد رابطه میشویم و انتظار داریم طرف مقابل هم حواسش به این توقعات ما باشد، اینکه محبت قرار نیست همیشه به آن شکل کلیشهای وجود داشته باشد و در نهایت اینکه تفاوتها چقدر میتواند جذاب باشند. این کتاب به خوبی این نکته را گوشزد میکند که درهایی هستند برای باز نشدن! که اگر با زور باز شوند آن چیزی که پشت آنها وجود دارد دیگر هیچوقت مثل قبل نمیشود و این تا آخر عمر مایه تاسف باقی خواهد ماند.❤️✨
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
سلام،تحلیل ها و انتقادهای شما همیشه برام جالب و خوندنی بوده،در معرفی کتاب نوشته داستان یک قتل،متوجه نشدم یعنی منظورش از قتل رفتار نویسنده در مقابل امرنس هست که باعث مرگش شد؟؟
Ms.
عمیق و درگیر کننده
ملکوت
ارتباط بین دو زن از دو نسل متفاوت، از دو فرهنگ متفاوت، با زندگی و تفکر متفاوت! ولی ارتباطی عمیق از جنس اعتماد! "امرنس" عامی، بیسواد، قدیمی، عصبی، بی مذهب، بد دهن، لجباز و... است، ولی قابل اعتماد است! ویژگی که هیچکدام از ریاکارهای اطرافش ندارند! امرنس خودش است، بی دوز و کلک، بی دروغ!
کاش کمی شبیه "امرنس" بودیم.
ترجمه روان و خوبی بود. من خیلی سریع کتاب رو تموم کردم. البته قصه زیاد هیجان انگیزی نداره، ولی عاشقان ادبیات و داستان، حتی تا چند روز بعد از اتمام کتاب، همچنان بهش فکر خواهند کرد...
mostafa
متن و ترجمه روان
شخصیتمحور
راوی اول شخص
کاراکتر محوری (امرنس) جذاب
پرداخت خوب رابطه دو شخصیت اصلی
از جهت دراماتیک، کم افت و خیز
fateme
همونطور که دوستان هم گفتن کتاب درمورد رابطه یک زن نویسنده با خدمتکارشه ، و هرچیز بیشتری بگم، حتی درمورد کیفیت این رابطه، داستانو لو میده و شمارو از کشفیات بیشتر محروم میکنه.
خیلی جذاب و دوست داشتنی بود.هم خود داستان هم شیوه نگارشش.
نگارش کتاب یه طور خاصیه مثلا نویسنده توی نقل قول کردن از خودش و دیگران هم شیوه خاصی داره(که من نمیگم چیه ک خودتون کشف کنید😉) اما همین تفاوت ،نثر کتاب رو خاص میکنه.
در ، اولین کتاب ازاین نویسنده بود که خوندم و واقعا لذت بردم.
Safura Zavaran Hosseini
در واقع اگر میشد به کتاب سه و نیم ستاره میدادم. داستان حول ارتباط راوی و شخصیتی خاص و تاثیرگذار به نام امرنس میگذرد.
مهمترین مشکل کتاب اشکالات تایپی فراوان آن و کار نکردن لینکهای پانویسهاست.
fateme
کتاب برای همه جذاب و پرکشش نیست، یه جورایی نویسنده زیادی کشش داده، داستان حول محور معرفی یک شخصیت خود ساخته اس
ف
یک کتاب متفاوت. شخصیت اول کتاب پیشخدمت یک خونه ست که خانم خونه راوی زندگیشه. من خیلی کتاب رو دوست داشتم و با پیشخدمت احساس نزدیکی میکردم. از اون رمان های داستانی آروم و غمگین
Ellahe
اواسط خوندن کتاب فکر می کردم ترانه ایزو، برای من کتاب جذابتری بود! چطور سابو با این کتابش معروف شده؟
اما الان که کتاب رو تمام کردم می فهمم چرا! سابو تو کتابش شخصیت امرنس و رابطه اش رو با شخصیت دوم داستان با جزئیات زیاد و دقیق به نثر می کشه.
من شبیه امرنس رو در زندگیم ندیدم اما امرنس برام یه آدم زنده شده. کسی که کنارش چای خوردم، پای حرفهاش نشستم و ازش یاد گرفتم. داستان ریتم کندی داره همونطور که زندگی همه ادم های معمولی آروم و کنده، و همون طور که این کندی لازمه شکل گیری شخصیت ما آدم هاست. نمی دونم چرا ولی آخرهای داستان یاد شخصیت اوه تو کتاب “مردی به اسم اوه” افتادم. اوه و امرنس هر دو با قوانین قاطع و غیرقابل بازگشت خودشون زندگی کردن. چیزی که تو این روزگار نادر و ارزشمنده.
Smnhgh
این کتاب به اندازه کتاب خیابان کاتالین جذبم نکرد، شاید بیشترش به خاطر این موضوع بود که با شخصیت های اصلی رابطه طولانی مدت برقرار نمیکردم، جز در معدود دیالوگ های پراکنده. هرچند این موضوع باعث نشد کتابو ول کنم یا خوندنش سخت باشه برام فقط مقدار لذتی که ازش بردمو تحت تاثیر قرارداد.
هانی
ترجمه، داستان، شخصیت پردازی و بقیه عناصر داستان عالی بود و من لذت کامل رو بردم. وقتی شروع کردم به خوندن انتظار نداشتم اینقدر باشکوه و وزین باشه و اینقدر لذت سرازیر کنه به قلبم. هرچند یه غم ظریف از اول تا آخر داستان توی سطر سطر نوشتهها مستتره و حین خوندن کتاب، بغضی گلوی آدم رو فشار میده، ولی لذتی که خوندن این کتاب بهم داد واقعا وصف ناشدنی بود. کتاب توصیه میشه، خیلی هم توصیه میشه. شاید مطابق میل خیلیها نباشه، ولی من از ماگدا سابو این اولین کتابی بود که خوندم و بقیه کتابهاش رو هم دانلود کردم که بخونم و کتاب ابیگیل رو هم خریدم. خیلی خیلی لذت بخش بود
deltaaliani
فوق العاده بود خیلی دوست داشتم و در پایان خیلی به فکر فرو رفتم.
نگین
دری بسته در میان تاریکی فرو رفته بود. آهسته بهش نزدیک شدم. دستگیره رو حرکت دادم و به جهان بزرگ درونش نگاه کردم. در پشت درِ بسته روایتی ساده و در عین حال پر پیچ و خم و درست به تلخی زندگی ادامه پیدا میکرد. غباری از اندوه از زیر در به بیرون ریخت. آه کشیدم.
احساس میکنم که امرنس در کنارم قرار داره؛ پیرزنی که در طی زندگی سرش رو در مقابل هیچ چیز خم نکرد و دیدگاهی خاص درمورد تمام جهان در ذهن داشت. نیازی به کاتولیک بودن یا سپری کردن صبحهای یکشنبه در کلیسا نیست که بتونیم انسان باشیم؛ گاهی یک شخص بار جهان رو در پشت جاروی چوبی جمع کرده و در خاکانداز قرار میده. گاهی نیازی به سیاست نیست؛ تنها کافیه با نگاه به چشمان دیگران از اهدافشون خبردار بشیم. گاهی نباید قضاوت کرد و باید انسانها رو در پشت درهای بستهی زندگیهایی متفاوت رها کرد. هرگز نمیشه اطمینان داشت، شاید نور خلوت زندگیهای اونها برای روشن کردن وجودشون کافی باشه.
امرنس دیدی متفاوت نسبت به زندگی داشت که شاید بشه گفت چندان با آموختههای ما در تضاد نیست. امرنس در حزبها و فرقهها جایی نمیگرفت، اما از تمام افرادی که در مقابل کلیسا به صف می ایستادند انسانتر بود. شمایلی از مسیح بود که زمان زیادی برای راز و نیاز یا رسوم و آیینها نداشت. اما انسان هرگز نمیتونه چنین چیزهایی رو درک کنه و به همین دلیل زمین برای امرنس به جهنمی آزاردهنده تبدیل شد که هر لحظه از پشت در بسته به زندگی شکنندهاش نگاه میکرد. برای من کتاب تلخی بود در وصف پیری و همچنین زندگی که همواره در پشت درها و پنجرههای بسته ادامه پیدا میکنه و زمین چقدر جای زیبایی میشد اگر فکر نمیکردیم برای قضاوت خلوت همدیگه به اندازهی کافی بزرگ هستیم...
فراموشش نمیکنم و بدون شک در آینده آثار بیشتری از خانم سابو و قلم قدرتمندشون خواهم خوند.
«البته آدم به این راحتی نمیمیرد، ولی این طور بگویم، چیزی شبیه مُردن بود. بعدش اتفاقاتی که از سر میگذرانی از تو چنان آدم زیرکی میسازد که آرزو میکنی ای کاش دوباره بتوانی خنگ باشی، خِنگ به تمام معنا.»
Mona
قبلا ترانه ایزا رو ازین نویسنده خونده بودم میدونستم قلمش عالیه. این کتاب هم با وجود سادگی داستان که روابط یه خدمتکار با خانم خونه رو نشون میده بسیار شخصیت پردازی قوی داره و نقطه قوت کتاب همینه.از اواسط کتاب به بعد همش به این فکر میکردم که چرا نویسنده که توی داستان پست بالایی هم داشته باید به یه خدمتکار که مقداری هم بی ادبه تا این حد بها بده و بزرگش کنه.خیلی سعی کرده بود این خدمتکارو خاص جلوه بده ولی من هیچ چیز خاصی جز تواناییش برای انجام کارهای سخت نیافتم! ولی کتاب کاملا کشش داشت اگرچه روندش کنده. ترجمه عالی روان
سارا
کتاب خوبی بود. روندش اروم بود اما تاثیرگذر و کمی غمگین
میومیو
به این فکر نکرده بودم که دلباختگی میان آدم ها چقدر غیرعقلانی، چقد پیش بینی ناپذیر و روندش چقدر محتوم و مهلک است...
کل کتاب در مورد همین دو خط است همین چهار کلمه قلبتون رو از هیجان توام با غصه آب میکنه
hamtaf
سلام
هم راحت بودم هم درگیر
داستان رابطه (پیرزن با نویسنده) را دوست داشتم ولی
این کتاب پر بود از اشاره به اشخاص و اساطیر و وقایع و مراسم مذهبی که چندان برای من آشنا نیست.
فقط مجذوب امرنس بودم و شیوه بی همتای زندگی اش.
khiabani
دیدگاه متفاوتی در مورد اولویتهای زندگی میداد
حجم
۳۷۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۷۶ صفحه
حجم
۳۷۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۷۶ صفحه
قیمت:
۱۹۸,۰۰۰
۱۳۸,۶۰۰۳۰%
تومان