نظرات کاربران درباره کتاب هرس
۴٫۳
(۲۵۹)
پرویز
فکر نمیکردم بتونم با نویسنده های زن این روزها کنار بیام. ولی نسیم مرعشی تو هرس ثابت کرد که در نشون دادن لایه های پنهان وقایع و شخصیت ها چقدر تواناست. چقدر در روایت کردن تواناست. موضوع به شدت بکر و خلاقانه است. شیوه ی روایت هم همینطور. با اینکه خواننده مدام از زمانی به زمان دیگه پرتاب میشه و روایت پیچیدگی های خاص خودش رو داره، ولی اصلا مبهم و نامعلوم نیست؛ انقدر که روایت در هم تنیده و منسجمه. توصیف ها از حالات اشخاص، مناظر، مکان هایی که وقایع توشون رخ میده؛ مثل خونه، اون روستای دور افتاده و حتی جاده، انقدر زنده و متحرکن که گویا داری فیلم میبینی. ولی پایان بندی خاصی داشت. عجیب بود. احساس میکنم یهو سبک داستان تو صفحات پایانی(شایدم فصل پایانی) عوض شد. یه رمان نسبتا واقع گرایانه انگار تبدیل شد به یه چیز غیر قابل باور و انتزاعی. یه ستاره رو به خاطر این کم کردم. به هر حال رمان قوی ای هست.
* بهارررررر
حال چرا فکرنمیکردی نتونی کناربیای ؟؟؟زن ومرد هرکدام میتونن توهررشته ای موفق باشن جدا از جنسیتشون...
مهدی فیروزان
نظر خوب کامل و بدون اسپویل بود ممنون.
Mathilda
اینجور توضیحات برای کتابها رو خیلی میپسندم. بدون اینکه داستان لو بره از کیفیت کتاب با خبر میشی..
ممنون ازت
Maryam Shahriari
این کتاب هیچ تشابهی با «پاییز فصل آخر سال است» نداره.
در اون کتاب با خوندن افکار چند شخصیت مختلف متوجه اتفاقات و خط سیر داستانی میشیم که در همین روزها شکل گرفته و پر از حال و هوای دختران تهرانیه، ولی در «هرس» دانای کل داستان رو بیان میکنه و مارو با خودش میبره به خرمشهر و دوران جنگ و مجبورمون میکنه از دریچه چشم زن و شوهری به دنیا نگاه کنیم که در بمباران پسر سه سالهشون رو از دست دادن و این اتفاق موجب تغییر همه چیزشون شده. زن و شوهری که یکی دست از تلاش برای حفظ خانوادهش در همه حال نمیکشه، ولی دیگری تحت تاثیر شوک و مشکلات روحیای که پیدا میکنه باعث ورود ضربههای متعدد به خانوادهش میشه.
داستان با لهجه مردم جنوب روایت میشه و علاوه بر اسامی مکانها و افراد که همه متعلق به اون خطه از ایران هستند، همه دیالوگهای بین افراد با همین گویش و لهجه انجام میشه. به همین خاطر خواننده بیشتر خودش رو در اون فضا حس میکنه و تصویرسازی ذهنیش پررنگتر میشه. البته شاید اگر این لهجه به گوش کسی آشنا نباشه، کمی خوندن دیالوگها براش سخت بشه.
هرچه در داستان جلوتر میریم، نمادهای داستان هم بیشتر میشن. روستای ورودی و همجوار دارالطلعه که روستایی ویرانه ولی مشخصه روزی آبادِ آباد بوده، بلمی که مشخصه در روزهای آبادانی آبی خوشرنگی بوده، نخلهای سوخته و خشکیده که پشت خونههای سوت و کور و پراکنده قد بلند کردند، گاومیشهای ناقص ولی عظیمالجثهای که دیگه حتی شیر هم نمیدن و گوشتشون هم قابل خوردن نیست، همه و همه نمادهایی هستند که اینجا جمع شدن تا مارو بیشتر با حال و هوای داستان و چیزی که نویسنده میخواد بهمون نشون بده آشنا کنن. و این اتفاق هرچه بیشتر در طول داستان پیش بریم و ذره ذره با حقایق داستان آشنا بشیم، بیشتر و قشنگتر میفته.
از نظر من این رمان ارزشمند بود. اول به این خاطر که هیچ شباهتی با رمان اول نویسنده نداشت و در فضا و خط سیر داستانی کاملا متفاوتی به سر میبرد (چیزی که توی نوشتههای خیلی از نویسندهها حتی نویسندههای مطرح و قدیمی دیده نمیشه). دوم به خاطر اینکه با وجود روایت با لهجه و در مکان و زمانی خاص، نویسنده چنان حسها و دردهارو در قالب رفتارهای ساده نمایش داده که به نظر من برای همه ما هم قابل درک و ملموسه و حتی واکنش و کارهای شخصیتها اغراقشده به نظر نمیاد و میتونیم باهاشون همذاتپنداری کنیم.
شب بو
بشدت با حرفاتون موافقم👍
Maryam Shahriari
ممنون از همه شما 😊🙏
navid
نظر تخصصی و خوبی بود.
i._.shayan
من نوشته ام رو درباره ی این کتاب این شکل شروع کنم که اگه من الان کتاب ایرانی میخونم حالا هرچقدرم کم باشه تمامش رو مدیون کتاب پاییز فصل آخر سال است نوشته ی قبلی خانم مرعشیم، اون کتاب احساست منو کامل در اختیار گرفت و منو عاشق خودش کرد پس وقتی این کتابو باز میکردم من از همون صفحه ی اول منتظر یک چیز آشنا و فوق العاده بودم اما کتاب نثرش آشنا نبود ولی از دل مردم خوزستان بیرون اومده بود و همین تبدیلش میکنه به یک شاهکار
~
این کتاب قبل از این که یک داستان باشه یک زندگیه، زندگی بازمانده های جنگ که نتونستن از اون اتفاق به سادگی بگذرن؛ زندگی هایی که از همون روز اول جنگ نابود شد ولی بزور سرپا نگهشون داشتن.
کتاب باهاتون کاری میکنه که هربار که کسی اسم جنگ رو جلوتون بیاره و اون رو به عنوان یک "تجربه موفق در تاریخ انقلاب" یاد کنه حالتون بد شه
لهجه کتاب دوست داشتنیه و زیباست و به کتاب یک نثر متفاوت میده و بالاخره بعد مدت ها، از اینکه کلماتی که توی کتاب میاد و مختص خوزستانی هاست رو بلدم خوشحال شدم
من دلم نمیخواد از داستان براتون بگم چون احساس میکنم تا کسی خودش داستان رو نخونه از عمق احساس داستان خبر دار نمیشه و نمیتونه درد و رنج یک جنگ رو بچشه و بفهمه یه انسان چه ساده میتونه بمیره بدون اینکه به جسمش آسیبی وارد بشه
گم گشتگی و خود تخریبی مواردی بود که توی رمان پاییز هم میشد دید که بدلیل مدرن بودن کاملا قابل درک بود اما اینبار دلایل و خصوصیات شخصیت ها از زندگی امروزی فاصله داره ولی درک کردن کارهاشون همونقدر سادست که درک کردن کارهای ناتالی پرتمن در black swan در نهایت تنها چیزی که از خودت میپرسی اینه که "مگه راه دیگه ای هم وجود داشت؟"
~
5/5☆(بی نقص در کاری که انجام میده)
پ.ن: اگه خواستین این کتاب رو بخونید قبلش حتما داستان کوتاه لگاح رو بخونید درباره ی پیشینه ی یکی از شخصیتای کتابه
* بهارررررر
مسلمه ک قابل افتخار هست ولی باید ببینیم تونستیم کشورمون رو دوباره ازنو بسازیم یاکم کاری کردیم ..
یک منیر ناراضی
من خوزستانیم و حتما میذارمش تو لیست خریدم
moonlight
اینکه تو جنگ هشت ساله ای که همه ی دنیا بهمون تحمیل کردند، موفق شدیم حتی یه وجب خاک کشورمون رو به دشمن ندیم، قابل افتخار نیست؟!!!
maryam_z
ساختن یه فیلم از روی داستان این کتاب، کمترین کاری هست که میشه در حقش انجام داد.
این حجم از تفاوت بین دو کتاب نویسنده برای من به هیچ وجه قابل درک نیست.
چه قدر خوب بود. همین.
maryam_z
سلام، موضوع اصلی این کتاب پیرامون اثراتی هست که جنگ بر روی زندگی آدم ها میذاره، برای همین تلخی های خاص خودش رو داره. منتهای مراتب، بر عکس کتاب قبلی، شخصیت سازی کاراکترها و خط داستانی کاملا قابل قبول هست.
اگه با موضوع کنار میاید حتما امتحانش کنید.
کاربر ۱۲۱۹۱۸۱
به نظرتون این یکی بهتر از قبلیه؟ چون قبلی برای من جذاب نبود.
Sophie M
این رمان درباره ویرانگری جنگ و از دست رفتن آرزوها و رویاهای یک خانواده است. رسول و نوال هر یک به سبک خود به دنبال ساختن ویرانه پس از جنگ هستند اما ویرانهها و خرابی های جنگ را فقط با تلاش و رویاپردازی نمیتوان آباد کرد. کتاب یک اثر ضدجنگ است، نشان میدهد که جنگ زنان و مردان و کودکان را از زندگی و زیستن تهی میکند و گاه تا سالها امکان شروع معمولیترین زندگی را از آنها دریغ میکند. کتاب را یک نفس خواندم و با بغض همراه رسول و نوال شدم. همراه بچه نخلهایی شاید سال بعد کاشته شوند. دفن در خاک خرمشهر، داغ از خون شرهان و مبهوت چون چشمان تهانی.
Letrovich
در مورد جنگ زیاد خوندم و دیدم و شنیدم، ولی این داستان روایت متفاوتی بود از تلخی جنگ، از مصیبتی که با خودش میاره و حتی بعد از رفتنش هم اون رو جا میذاره بین آدما! هرس نشون میده که جنگ چطور میتونه همه چیز رو نابود کنه و ازبین ببره و گاهی وقتا هیچ راه ساختن دوباره ای باقی نگذاره!
داستان تلخه، خیلی تلخ و هرچه منتظر شدم جایی برسه که درست مثل قصه ها همه ی غم ها و غصه ها از بین بره و روزهای شیرین بیاد، انتظارم به جایی نرسید...
هرس قصه نیست، داستان نیست، هرس حقیقت زندگی بعد از جنگه، واقعیت تلخ جنگ رو توی صورتمون می کوبه
درست مثل واقعیت تلخی که به صورت زندگی آدم هایی کوبیده شد که بعد از جنگ دیگه هیچوقت آدم نشدن...!
Amin D
مرثیه سرایی و ذکر مصیبت همواره در ادبیات ما موجود بوده و خریدار هم داشته است. حتی اگر داستان پرفراز و نشیب و روایت جانداری هم در کار نباشد، آن قدر خوراک فکری و خاطره و رنج در تک تک ما وجود دارد که تصویرسازی و پر و بال دادن به مصیبت هم برای نوشتن یک داستان کافی باشد. این کتاب هم شکلی گاه افراطی از همین اتفاق است
حداقل در مقایسه با داستانهای فارسی پرشمار معاصر، نویسنده به خودش جرئت داده تا داستانی بلند بنویسد، به گونه ای که سر و ته داستان به هم بیایند؛ زنان جنگزده که همواره ازشان تندیس ایثار ساخته ایم، بعد فراموش شده و مصیبت زده ای دارند که اگر به زبان بیاید و به روی جنگ طلبان آورده شود، هم تصویر واقعی تری از فضای بعد از جنگ به دست می دهد، و هم شاید این آدمها و رنجهایشان را واقعی تر کند. تا این حد، کتاب روان و مفید است، اما پرداختن سراسری به مصیبت، پر و بال دادن های بیشتر آن، مثلا اثر درونی جنگ بر شخصیت امل، و حتی افراط در خلق مصیبت، همچو مرگ تهانی، همانقدر که می تواند برای فرهنگ غم پرور ما جذابیت داشته باشد، بعد روایی و داستانی را کمرنگ می کند و البته به مذاق من هم چندان خوش نیامد. نهایت چنین روایت تلخی همین می شود که بگوییم
"امیدت زیاده، ما نفرین شده ایم. یه چیزایی رو نباید آدم ببینه، زن نباید ببینه بچه اش مرده، خونه اش رمبیده، اگه دید باید بمیره! ما آدم نیستیم، از جهنم برگشته ایم، ما مرده ایم، خودمون، زمین مون"
و انگار رهایی هم وجود ندارد. غافل از اینکه رهایی در خلق دنیایی موازی و آلترناتیو برای آینده است، و این دقیقا همان چیزی است که ادبیات بعنوان یکی از وظایفش بر دوش دارد
محمد شریعتی
جنگ وقتی میره، زندگی رو هم با خودش میبره...
حتی وقتی جنگ نباشه، اثرات تلخش هست و این تلخی تو لحظه لحظههای زندگی نفوذ میکنه.
این داستان در مورد جنگه، در مورد اثرات پس از جنگ، در مورد نبودِ زندگیِ پس از جنگ، در مورد تلخیهای جنگ و ...
zahra rezaee
نسخه ی چاپی را از عزیزی امانت گرفتم و خواندم. تلخ است داستان زندگی رسول و خانواده ش. نگاهی ست از زاویه ی دردناک دیگری به آنچه که به زنان و مردان خرمشهر و آبادان در جنگ و پس از آن گذشته است.
به دنبال آلاسکا
با اینکه اصلا سمت کتاب هایی با مضمون جنگ و … نمیرم ولی این یکی خیلی خاص به دلم نشست…نویسنده از زاویه متفاوتی به جنگ و عواقبش پرداخته.
صادقانه بگم خیلی وقته از نویسنده های ایرانی ناامید شده بودم
ولی با این کتاب تا اینجای کار قلبم مچاله و لِه شد :)با اینکه پسرم ولی نمیدونم چرا اینقدر با شخصیت نوال همذات پنداری کردم؟!
چقدر دلم برای نوال و تهانی سوخت…و چقدر دلم میخواد شخصیت رسول رو خفه کنم😀🔪
آخه مرد حسابی پسر چه گلی به سر پدر و مادر میزنه که دختر نزنه؟
🤦🏻
He~ro
سلامممم
ساحِل🕊🌱🎨
کاپی سلاممم:)
Astronaut_girl
درسته که جنگ خیلی خیلی سنگین بوده و این وقایع فجیع روح آدم های اون روزها رو نابود کرده... ولی ای کاش نویسنده ذره ای به حضور خیر هم اهمیت میداد. هیچ اتفاقی در این عالم بی حکمت نیست. رنج ها ماهارو میسازن و در عین حال ما بهای اشتباهاتمون رو هم میدیم. چی میشد اگر نویسنده کمی نور هم به این قصه می بخشید. کمی شادی حتی لابلای سخت ترین بلاها هم نور هست. این همه تلخی و ابهام واقعا حق خواننده نیست...
ف
چقدر عقیده فانتزی و بچه گانه ای. بعضی اتفاقا سیاه مطلقه. جسد جوونای غواص دست بسته تو آب سیاه مطلقه، اینکه تو این ماجراها خیری هست رو باید از مادرای این جوونا پرسید!!
neg
واقعا درسته. این نشون میده بعضی آدما به وقایع سیاه سفید نگاه میکنند یعنی مطلق بد
nasim
نسخه چاپی رو خوندم
داستان روان و تاثیر گذاره اما بسیار تلخ گاهی اواخر داستان با خودم میگفتم کاش نویسنده یکم رحم داشته باشه و داستان رو کمی شیرین کنه یا لااقل پایان داستان شیرین باشه اما اینطور نشد_البته با احترام کامل به نویسنده عزیز و قلم تواناشون
در کل حالمو خوب نکرد
میخواستم بگم به خاطر تلخی زیاد توصیه نمیکنم بخونین اما تجربه م بهم میگه افراد زیادی هستندکه از داستان های پر از رنج و درد هم لذت میبرن
پس میگم اگر مثل من داستان های تلخ روتون تاثیر منفی داره و دنبال داستان های امیدبخش هستید این داستانو نخونید 4 ستاره هم بخاطر قلم خوب نویسنده و جذاب بودن داستان
neg
منم خیلی از تلخیش رنج بردم و گریه کردم
nasim
همینجوریه فکر کنم
دیشب همش حس میکردم منم باید با همسرم سرسنگین باشم😂😂😂
آسمان
😅شما خیلی تاثیر میگیری پس.
علی جوهر
یه جا جمله ای خوندم که میگفت وقتی جایی جنگ شروع بشه دیگه هیچ وقت تموم نمیشه.
توی یکی از جمله های کتاب کاملا لمسش کردم " جنگ هنوز از آنها آدم طلب میکرد."
Shadi
خیلی قشنگ بود غرق شدم تو فصای داستان و نفهمیدم کی تموم شد. دوست دارم نسخه کاغذی رو هم بخرم.
Nadi Otari
انقدر تو این کتاب غرق شدم که انگار واقعا تو خرمشهر زندگی کردم زمان جنگ. واقعا خوشم اومد کتابای زیادی از جنگ خوندم و میتونم بگم این کتاب بااینکه نمیدونم داستانش واقعی هست یانه روم خیلی اثر گذاشت .جنگ خیلی از آدما رو کشت ودوبرابر کشته شدها مرده های متحرک بوجود آورد لعنت به جنگ و باعث و بانی جنگ🖤
tehrani
قلبم مچاله شد با خوندن این داستان روایتی کم نظیر از خرمشهر و خرمشهر و جنگ و تاثیرش روی زندگی مردم آن زمان
reihane ghandi
این کتاب کتاب تلخیه. تلخ تر زهر چشم های امل وگنگ تر از چشم های تهانی.
این کتاب بهتر از هرچیزی توضیح میده که بعد جنگ، هیچ چیز شبیه قبل نمیشه.
alirezar
نسیم مرعشی یکی از نویسنده های مورد علاقه منه. هرس متن روانی داره. لهجه جنوبی عالی بیان شده. جوری که حس میکنی انگار وسط آبادان و خرمشهر زندگی میکنی. داستان پر از فراز و نشیب و صحنه سازی های بینظیره. نویسنده در توصیف اماکن و اشخاص خیلی خوب عمل کرده
nunuei
شاید یکی از بهترین کتابهایی باشه که در مورد جنگ نوشته شده؛ فارغ از سیاست و به دور از طرف کشیهای ارزشی و خوراندن مطالب جهت دار به خواننده. این رمان فقط در مورد مصیبتهای جنگ برای شهروندهای معمولیه چیزی که خیلی کم بهش پرداخته شده خبری از پلاک شهدا و تیر اندازی و شلوغ کاری نیس، روایت زندگی یخ زدهی یه شهره تو اوج گرما! فقط بدیش اینه که به دلیل بعضی چیزا داستان و قلم نویسنده حیف شده..
دو ستاره کم میکنم به خاطر پایان و یک ستاره ام به خاطر تبعیض جنسیتی دیگه داشت اعصابمو خورد میکرد انقدر مرد و زن کرد انقدررر دختر و پسر کردد، جالبه که نویسنده خودش خانومه!
❌❌اسپویل❌❌
اون چهارتا طفل معصوم چه گناهی داشتن که نوال میخواست بشه مادر نخلا؟ یکیشون که از بین رفت کافی نبود؟ درسته نخلا استعاره بودن ولی این مادری که از چوب خشک و سوخته جوونه ساخت؛ جوونه های خودش رو تبدیل کرد به چوب خشک و سوخته :) و چقدر رسول مظلوم واقع شد چه کیمیان همچین مردایی خانواده دوست و با درک
He~ro
موافقم:))))
امیررضا
هرس روایت یک خونوادس از سال های جنگ و بعد از اون.
به خاطر شکل داستان گویی و انتخاب زوایای مختلف برای نوال و رسول نویسنده تونست یه داستان طولانی از زندگیشون رو بدون اینکه مخاطب خسته بشه بهش نشون بده.
تاثیر جنگ و مرگ پسرشون اونقدر برای مادر(نوال) سخت بود که نتونست از فکر جنگ بیرون بیاد و توهم همیشه در جنگ بودن رو داره. از اون طرف سختی زندگی رسول در دوری از نوال و میخونیم و در طول داستان آروم آروم متوجه اتفاقاتی که تو این سال ها براشون بوجود اومد میشیم
یه رمان کوتاه، جذاب و قصه گو
حجم
۲۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه
حجم
۲۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه
قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰۵۰%
تومان