نظرات کاربران درباره کتاب استخوان خوک و دست های جذامی
۳٫۸
(۱۷۱)
farez
و در صفت دنیا فرمود: به خدا سوگند که دنیای شما در نزد من پست تر و حقیرتر است از استخوانِ خوکی در دست جزامی. (امام علی ع)
این حدیث فلسفه ی نام گذاری کتابه. طرح جلد قدیمی این کتاب مثل بیشتر آثار این نویسنده تک رنگ و زرد بسیار دلنشینی بود که باعث شد من بخرمش و خب بعدش تا دوروز همه ی کتب این نویسنده رو خریدم و خوندم که جای امیرخانی رو برام پرکنه یه جورایی...
اما طرح جلد جدید بسیار مناسب تره برای کتاب، یک ساختمان 17 طبقه که نویسنده در هر قسمت پازل وار داستان یکی از ساکنین این طبقات رو تعریف میکنه و اونها در جای جای کتاب برخوردهای کوتاهی باهم دارند؛ طبقه ی بالا (17) مربوط به زوجی دکتر و پزشک هست که فرزندشون سرطان داره و نشون میده که بسیار علم گرا هستند و اعتقادی به معجزه ندارند
طبقیه چهاردهم(14) روایتیست از انسان خود آگاهی که فلسفه ی زند گی را فهمیده و نسبت به "مردن" بشدت منتقد است
طبقه ی ششم(6) نماد جوانهای هرزه است...خور و خواب و خشم و شهوت!
طبقه نهم(9) متعلق به مردیست که همسرش او را ترک کرده و در شرف متارکه است اما....
طبقه هشتم(8) روایت گر داستان عشقی عجیب است، یک عکاس آنالوگ نسبت به سوژه اش
طبقه پنجم (5) و داستان یک زن تن فروش که عاشق میشود،عاشق مشتری شاعرش
طبقه ی چهارم (4) که داستان یک انسان قاتل را روایت میکند
نور خانه های طبقه نهم و هفدهم روشن است و سفید چرا که تنها و تنها آنها پایان خوشی را از نویسنده دریافت میکنند! مصطفی مستور استاد بی بدیل پایان بخشیدنه. با خوندن کتاباش خیالتون از بابت سرنوشت هر کدوم از کاراکترها راحته. اکر هنوز به سرنوشتشون پی نبردید... پس برید سراغ کتاب بعدیش.حتما توی اون یکی معلوم میشه از کجا اومده و یا به کجا رفته!
کاربر ۴۶۸۹۰۱۹
من هم دنبالش هستم اگر بفرمایید..
saghar
من شنیده بودم که خوندن آثار مستور یه توالی مشخصی رو میطلبه، اگر در جریانید ممکنه لطفا بفرمایید بهتره با چه ترتیبی کتاب هاش رو بخونیم؟
Zahra
جمع بندی خوبی بود👌
« امید »
فکر نمیکردم دیگه کتاب داستان یا رمان برای من کشش داشته باشه
دیشب وقتی شروع کردم جذبش شدم وتا آخرش خواندم
اواسط داستان با بیان حدیث امام علی(ع) غافلگیر شدم
فهمیدم منظور نویسنده چیه
افراد مختلفی به تصوبر کشیده شده بود که هر کدام درگیر گوشهای از ابتلائات و گرفتاریهای دنیوی شده بودند ، ودنیا در نظرش بزرگ جلوه کرده بود
عدهای درگیر شهوات ...
خانوادهای درگیر طلاق ...
خانوادهای مبتلا به بیماری فرزند ...
افرادی دنبال ارتکاب به قتل برای رسیدن به منفعت مالی و ...
اما همه اینها از هویت دنیایی که براشون انقدر بزرگ جلوه کرده بود انگار بیخبر بودند : همان استخوان خوک دست یک بیمار جزامی !!!
خلاصه تلنگر خوبی بود
حرفهای پایانی دانیال هم حس طنز جالبی داشت
پایان داستان کاش جذابتر میشد، هرچند در همین حالت هم پیام کتاب به مخاطب رسید
سیّد جواد
کتاب ۲۲۰ از کتابخانه همگانی،
جذاب و خواندنی. به نظرم بهترین اثر این نویسنده محترم همین کتاب باشه !
k.t
کتابی کوتاه بود؛ اما به شدت تامل برانگیز.
یک ساختمان پر از قصه.
ساختمانی که نماد همه انسان ها بود و دیوانه ای که تنها عاقل همه قصه ها بود.
ما انسان ها در طلب مدام، چیزهایی هستیم که خیلی وقت ها حتی نمیدونیم چرا و وقتی بهشون می رسیم هم باز در خواستن میمونیم و راضی نمیشیم.
فراموش می کنیم دنیا یک سفر کوتاهه و مرگ از هر آنچه در ذهن می بینیم به ما نزدیک تر.
شاید خوندن کتاب فقط چند ساعتی طول کشید؛ اما یک روز طول کشید تا احساس کنم هضمش کردم و می تونم نظر بذارم.
کتاب کشش عالی داشت و خوشحالم که در تاریکی و سکوت شب شروع به خوندنش کردم؛ چون نمیشد، زمین گذاشتش!
Omid r kh
بهترین رمان این نویسندهی بدِ تنبلِ پرکار.
بد چون توی آثار معدودی (دو کتاب) به نتیجه ی خوبی که از یه داستان انتظار میره رسیده و این برای کسی که این قدر پرکاره واقعا فاجعه ست.
تنبل چون که به صرف پا کردن توی کفش نظریه مدام روایت هایی رو نگارش میکنه که بار داستانی ندارن ولی ایشون اون ها رو مینویسه فقط در حدی که به حداقل صفحات قابل چاپ برسه و به شدت تنبله.
پرکاریش هم که احتمالا دلیلش قابل حدس باشه، و بی شک دلیلش این نیست که نویسنده ی درجه یکیه.
اما استخوان های خوک و... قطعا ارزش خوندن رو داره و رمان داستان پرداز فکر شده ایه.
...
.
بیَشک بهترین رمان ایرانیام سرخ سفید است، دومی هم شب ممکن است، منِ او هم همان اطراف زیست میکند، و استخوانهای خوک و دستهای جذامی هم حالا به بالاها رسیده، آنقدر شگفتزدهام کرده است که یادم رفته قیافه و استیل نویسندهاش چقدر تو دل نرو است، یادم رفته همیشه به ردیفِ کتابهایِ کوتاه کوتاهش بد گمان بودم، یادم رفته اسمش چهقدر دافعه دارد، یادم رفته است هر وقت سه چهارتایی آدم میدیدم که اهل نوشتناند و یک نیمچه سواد ادبی دارند، یا حتی آنها که ظاهراً خیلی حالیشان بود، میگفتند کتاب ایرانی مفت سگ نمیارزد. چرا آقاجان میارزد، میارزد. این کتاب همهی تابوهای من را شکست، حالا مطمئنم که میارزد. بیشتر از رمانهای ترجمهی مترجمهای مشهورمان که مدام با زبانِ خشکشان یا سختشان درگیر بودم، بیشتر از طبلِ حلبیای که در هفت روزی که میخواندمش، هر روز سرم درد گرفت، آن روزها مرده بودم. تقریباً داشتم از ادبیات متنفر میشدم. آنوقت پناه آوردم به ایرانیها. خب حالا حجت برم تمام شده، چطور میشود دانیال را نادیده گرفت، و آن همه نشانههای معنا سازِ کتاب را که میترسم به هم ربطشان دهم تفسیرشان کنم و بعد از کلی ذوق که آره تو بالاخره راز کتاب را کشف کردهای بفهمم زه زدهام، الکی برا خودم تأویل و تفسیر کردهام منظورش را نفهمیدم، یا اینکه ناقص فهمیدم، اما خب، ترسم تا وقتی میتوانست مانع شود، تأثیرِ صحنههای فصلِ آخر، آن تناقضها، آن کشف و شهودها، آن ضربهها، در ذهنِ آدم میماند، در ذهنِ آدم رشد میکند و ته نشین میشود و یکدفعه شب، تو از خواب میپری و میبینی که در دنیای داستان قدم میزدی. و این تأثیر چه زمانی قرار است فروکش کند؟ شاید... نمیدانم... باز خواهم خواندش تا شعلهورتر شود.
Omid Orkh
ممنون.
taahereh20
چقدر خوب نوشتید!!
ــسیّدحجّتـــ
مو بر تنم راست شد
چهقدر کیفور شدم و چهقدر راضیام از وقتی که بیش از اندازه برای چنین کتاب کمحجمی گذاشتم...
در یک کلام: لذیذ بود!
Mehdi Kazemi
سال ۸۸ برای بار اول نسخه کاغذیش رو خوندم و خیلی لذت بردم ازش و برای بار دوم در پایان ۹۸ بعد ۱۰ سال! نمیدونم اما برای اون سالها خوب بود اما برای بار دوم اصلا جذب نشدم . شاید دنیام خیلی عوض شده ولی در کل جز کتابهای خوب مستور هست .
*Zahra*
آخر کتاب ،فضانورده ها ، گیج ، مست ، معلق... مثل ما در انتهای کتاب!
سینا
خیلی پر کشش و جذاب
phoenix
چه عنوان زیبایی: «استخوانهای خوک و دستهای جذامی».
واقعاً کتاب خوبی نبود. داستان بیسر و ته است و زندگیهای موازیِ کتاب ، تنها ارتباطشان حضور در دنیایی است که از استخوان خوک در دستهای جذامی پستتر است. عشقها کاملاً مسخره به نظر میرسند و حتی شخصیتها مستقل نیستند.(انگار در ذهن نویسنده یک نفر بوده که حالا یک کپی از آن گرفته و یک شغل دیگر به او داده) از این نویسنده ، «روی ماه خداوند را ببوس» یه نظرم کتاب بهتری بود.
شاید بستگی به خواننده دارد اما واقعاً هیچ حرف جدیدی در این کتاب نمیبینم. «آنتونی فلو» که در این کتاب به او اشاره شده و در زمان نگارش این کتاب، یک فیلسوف منکر خدا بوده (و به همین سبب از او جملاتی نقل شده)، در سالهای بعد کتابی نوشته با عنوان «خدا وجود دارد» و از اعتقاد قبلی خویش برگشته.
LiLy !
کتاب من دانای کل هستم از آقای مستور رو قبلا خونده بودم و جذبش شده بودم. این که شخصیتی همنام من تو کتابش بود ، برام جالب بود :) اینکه همون شخصیت رو اینجا هم دیدم خوشحال شدم و حس کردم خیلی میشناسمش. بر خلاف داستان هایی که جدیدا خوندم و از اول تا آخر مدام غم رو القا می کنند ، این داستان ها رو دوست داشتم چون تو این روز های سخت حالم رو خوب کرد.اینکه به مشکلات ساکنین یه برج اشاره کرده و در انتها اون مشکلات از بین رفته و اتفاق های خوب افتاده. برام قشنگ بود...
این کتاب رو خالم از ۱۱ سالگی بهم معرفی کرده بود که اون موقع درکی ازش نداشتم ، اما بعد ۱۲ سال امروز خوندم و تموم کردم و لذت بردم.
ماهی یک برکهی کاشی
باعث خوشحالی است که یک نویسنده ایرانی چنین داستان خوبی مینویسد.
.
.
قسمتی از کتاب:
"همهاش هفتاد، هشتادسال. یعنی اگر شانس بیارید، خیلی زودتر ریقِ رحمت رو سر نکشید، خیلی که توی این خرابشده باشید هفتاد، هشتاد سال بیشتر نیست. لامسبا اگه هفتصد سال میموندید چیکار میکردید؟گمونم خون هم رو تو شیشه میکردید. گرچه همین حالاش هم میکنید. یعنی غلطی هست که نکرده باشید؟"
شیلا در جستجوی خوشبختی
من این کتاب رو توی یه روز خوندم . داستانش بنظرم خیلی روان جذاب بود حوصله آدم سر نمیرفت . و اینکه کتاب بریده های خیلی قشنگی داره .
9.
Hanieh Mohamadi
حرف ها و شخصیت دانیال برای من خیلی جذاب بود و واقعا داستان رو دوست داشتم
|قافیه باران|
روزتون به خیر و نیکی 🌿
کتاب استخوان خوک و دست های جذامی از دید مسائل اجتماعی به زندگی نگاه میکنه، ایده جالبی که شخصیت های داستان ساکنین یک برج مسکونی هستند و هر کدوم مشکلات خودشونو دارن. تا به الان کتاب های زیادی شبیه به این مطالعه کردم بنابراین برام چندان تازگی نداشت.من این نوع نگاه به زندگی رو دوست ندارم... کتاب عملا چیزی برای آموختن نداره و چیزی از دست نمیدید اگر کنارش بذارید. صرفا به یک سری معضلات اشاره میکنه که همه مون میدونیم بدون اینکه نتیجه گیری خاصی داشته باشه... صرفا از عنوانش خوشم اومد که انتخاب خوبی بوده.
ممنون از توجه 🌾
فاطمه ^-^
نمیدونم تا حالا از مستور خوندید یا نه، نمیخوامم بگم از روی نظر من حتما حتما این کتاب رو مطالعه کنید
اما بنظرخودم بخشی از نویسنده های خوب رو کسایی شامل میشن که حرف خودشون رو درقالب داستان و کاملا پوشیده بگن. این کتاب کوتاه بود، اما همون مفهومی رو میرسوند که عنوانش گفته: دنیا به اندازه ی استخوانی در دست یک جزامی هم ارزش نداره (امام علی علیه السلام)
حسین
خواندنی بود و فضای سیالی داشت که خواننده را همراه می کرد. تفکرات کتاب تلفیقی از احساسات متناقض شخصیت های داستان بود و حرف ها بدون شعار زدگی بیان می شد .
ترمه🍁
👌
h
حالت مریض مانند داستان واقعا خیلی بد و بسته بود انگار فقط داشتی قسمت حوادث یه روزنامه که پر از اتفاقای بد و وحشتناک بود و میخوندی و اصلا ارزش نداشت که با چپوندن چندتا جمله زیبا درش از همچین داستان مریضی معنی بخواد دربیاره و مثلا اثر جالبی خلق شده باشه
farzane
انقدر زیبا صحنه ها تصویر شده ن که انگار داری یه فیلم سینمایی جذاب میبینی که دلت نمیخواد تموم بشه. عاشق نوشته ها و قلم آقای مستور شدم و هیجان دارم که زودتر کتابای دیگه ازشون بخونم. . اتفاقا و فضاسازی ها همه تمثیلی ان، حتی به نظرم تعداد طبقه های این ساختمون 17 طبقه هم تمثیلی از بهشت و جهنمه،اگه فیلم ساکن طبقه ی وسط از آقای شهاب حسینی رو دیده باشین، بیشتر ارتباط رو متوجه میشین. حامد ساکن طبقه ی نهم درگیر عشق به مهناز و نگاره، عشقی که یا به بهشت ختم میشه یا به جهنم.
دکتر مفید که نماد یه انسان کامل ودانشمنده توی بالاترین طبقه ست. یعنی انگار آدما طبق ارزش ها توی طبقه های مختلف این ساختمون جا گرفته اند.
. پیشنهادم اینه که اگه میخواین از این کتاب لذت ببرین و به خاطر تعداد زیاد کاراکترا گیج نشین اول شخصیت ها و جایگاهشون توی این ساختمون رو به طور لیست وار برای خودتون بنویسین. و بعد با لذت مطالعه کنین.
Fariba
داستان حال و هوای آدمهای یک ساختمان رو به تصویر کشیده که هر کدام به نوعی اونقدر توی زندگی غرق شدند که خودشون رو گم کردند.کتاب خوبی بود ارزش خوندن داره.
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان