نظرات کاربران درباره کتاب حسرت

بیشتر تبلیغ تشکیل خانواده و فرزند آوری بود تا داستان کوتاه .حال دوشیزه اورلی هم خوب میشه . اگه خیلی بچه دوست داشته باشه میره از پرورشگاه میاره !!!

"تاسیان" غمی که از نبودن کسی بوجود میاد :)

به نظرم گاهی مهم نیست ایده اصلی داستان تکراری یا دست‌خورده باشد. مهم این است که نویسنده بتواند به خوبی از پس تعریف کردن چیزی که در سر دارد، بربیاید. و کیت شوپن مسلما توانسته این کار را انجام دهد. متن و ترجمه روان، ایده داستان جذاب و داستان‌پردازی به خوبی انجام شده است و قطعا ارزش خواندن دارد.

خوب نبود با اینکه بعضی جملات دلنشین بود ولی خیلی بسته و سریع همه چیز گفته شده بود و داستان با موضوعی تکراری بود

تشکیل خانواده با همه سختیاش ولی ارزش داره ،بیاییم این کتابو با کتاب بانو مقایسه کنیم: بانو یک زندگی ساده ولی همراه با خانواده ،این خانم همه چیز داره به جز خانواده کودومش بهتره . هرکس خودش قضاوت کنه و تصمیمشو تو زندگی بگیره

موضوع ارزشمند بود ولی داستان چندان جالب نبود

متن روان و ساده با توصیف های خوب... حسرت چیزیه که همه به نوعی تجربه می کنن مثل غم مثل شادی

معمولا میگن ازدواج کردن و بچه دار شدن باعث ایجاد محدودیت و مسئولیت میشه...شاید در نگاه کلی درست باشه اما شاید هم یه روز مثل خانم پنجاه ساله این داستان برای لحظه ای این حس در وجود هر انسانی تداعی بشه که ای کاش منم کسی رو داشتم که الان کنارم بود و میتونست دلیلی برای تلاش بیشتر و دیدن زیبایی های بیشتر زندگیم باشه:)

داستان خیلی ساده ای بود، درباره زنی که اعتقادی به ازدواج نداشت ولی در میانسالی تازه میفهمه چقدر تنهاست...

عالی

با لذت وقت اضافه رو پر کرد

گنجی بنام خانواده.

😀😉

متاسفانه اکثرا دوستان کتابخوان ایرانی با مفهوم داستان کوتاه بیگانه هستند و به همین دلیل نظرات خیلی منفی میدن ، لطفاً برای شناخت این نوع داستان بیشتر مطالعه کنید با اجازه ی همگی سروران عزیز کتابخوان میخوام یه توضیح مختصری درمورد داستان کوتاه و تفاوتش با رمان بدهم ،، در رمان ما با چند داستان که درنهایت همگی بهم مرتبط هستن مواجه میشیم و معمولا متن طولانی هست اماااااا در داستان کوتاه فقط یک برش از زندگی شخصیت اصلی داستانو نشون میدن ، توی داستان کوتاه باید به سرعت وخیلی کوتاه شغل موقعیت اجتماعی وضعیت اقتصادی وضعیت تجرد وسطح فرهنگی شخصیت اصلی نشون داده بشه که توی چندسطر اول داستان به خوبی اینکار انجام شده و بعد با بررسی یک اتفاق به یک خلا اشاره میشه ،، که اونهم در داستان مشخصه با وضعیت اضطراری که برای زن همسایه پیش میاد شخصیت اصلی داستان به کاستی بزرگ زندگیش پی می‌بره ، نویسنده به خوبی نشون میده که آدمها هرچقدر هم ثروتمند و قوی باشن تنهایی میتونه اونها رو از پا در بیاره و خورد کنه

بنظرم بیشتر به این توجه میکرد ک انسان یک روز حسرت چیزهاییرو میخوره که فکر میکرد ازار دهنده هستن مثل صدای او بچه ها که اول براش ازار دهنده بودن اما بعدا بهش عادت کرد به سازگاری انسان با شرایط هم اشاره داره

در واقع کتاب می خواست به ما روایتی از زندگی فردی را بگوید که کاری را انجام نداده است و بعد حسرت می خورد و اینکه ما باید قبل از هر کاری آینده نگری بکنیم .

عالی

داستان خیلی زیبایی بود .. و حسرت واقعا توی داستان شناور بود.

زیبا و دلنشین بود نویسنده از جمله های استفاده کرده بود که خواننده جذب میشد

حسرت داشتن همدم و بچه...حسی که من هم دارم،اما کاریش نمیشه کرد،سن که از یه حد بگذره دیگه فقط حسرت بخوری،مگه اینکه خواهر برادری داشته باشی و اونا بچه داشته باشن و بعضی روزا پیشت بیان و یواشکی بهشون بگی پسرم،مامان جان...اینم حسرت امثال منه.