نظرات کاربران درباره کتاب ‫پاییز فصل آخر سال است‬‌‫

از نظر شیوه داستان پردازی و پرداخت شخصیت ها و فضای داستان خوب هست ولی کلا موضوع جالبی نداره و نویسنده نتیجه ای هم نمیگیره فقط رنج یادآوری خاطرات رو شرح میده.

اینکه نویسنده قلم روان و قوی دارد، انکار ناپذیر است اما چیزی که ممکن است خیلی‌ها را آزار بدهد، فضای سیاه و تاریک و حتی منفی‌ای است که ترسیم شده. مخصوصا در نیمه‌ی اول کتاب... پایان‌بندی هم از نظر بنده خوب نبود...

انقدر تعریف این کتاب رو شنیده بودم که انتظار خواندن یک شاهکار رو داشتم. اما در نهایت فقط با یک داستان معمولی روبرو شدم که فقط روان نوشته شده و مثل تمام رمانهای ایرانی، چیزی جز تلخی در ذهنتان باقی نمی گذارد. اگر داستانهای ساده ای رو دوست دارید که فقط روزنامه وار بخوانید و بگذرید، این کتاب را حتما دوست خواهید داشت.

بسیار کتاب نچسبی خواندش فایده ای ندارد

خیلی عالی بود.میدونم که معنوی نبود.اماروح رونوازش میداد.منکه خیلی دوستش داشتم

داستان در مورد سه دختر میباشد که در بدو ورود به دانشگاه باهم دوست میشوند- این دوستی ادامه می یابد -و اکنون ۲۸ ساله هستند این دختران بایددر زندگی تصمیم های سر نوشت سازی برای خود بگیرند جایی که دچار تردید میشنود نویسنده راوی چالش های درونی این شخصیت ها و همچنین علل پیدایش این چالش‌ها به زبانی داستان وار است. همپوشانی این سه داستان بعلت دوستی، جذابیت وعمق داستان را بیشتر کرده

تشخیص فلش بک ها تو این کتاب خیلی برام سخت بود و به نظرم نظم خوبی نداشتن. و اینکه زبان کتاب اگر عامیانه بود خیلی بهتر میشد. نکته دیگه ای که اذیتم کرد فضای غم آلود و تلخ رمان بود. خوندن رمان یا داستانی که از اول تا آخرش( بدون حتی یه وقفه کوتاه) فقط از غم و ناامیدی باشه برای من به شخصه جذابیتی نداره.

چنگی به دل نمی زنه !

اگر دوران دانشجویی خاطره انگیزی داشتید (مخصوصا تو دهه 80) خوندن این کتاب پیرتون میکنه...

به شدت برام کسل کننده بود و حالمو بر میکرد دیگه تموم شده دوران نوشتن از ترک کردن آدم ها به خاطر مهاجرت و این داستان‌های تکراری یکم خلاق باش نویسنده بی نهایت تکراری و کسل کننده پشیمونم از خرید کتاب و حروم کردن وقتم ...

داستان روان و تند بود.مدام خواننده درحال چرخش درگذشته و حال بود. سه تا ادم متفاوت با درگیریهاو فکرهای متفاوت باهم دوست هستند کتاب رو دوست داشتم.

شبانه،لیلا و روجا...درگیر در دغدغه های بی انتهای زندگی که هرگز تمام شدنی نیست...یکی درگیر عزیز از دست رفته،دیگری ترس از تنها ماندن عزیزش و آن یکی در پی فرار و کسی شدن. حتما به همه دوستان پیشنهاد میکنم،ارزش خوندن داره واقعا...

با اینکه کتاب رو بدون توقف خوندم که قطعا دلیل بر کشش داستان و حذابیتش بود، اما احساس میکنم رمانهای ایرانی جدید سبکی شبیه به هم دارند و ترجیح میدم با احتیاط بیشتری رمان ایرانی انتخاب کنم.

اون طور که تعریفش رو شنیده بودم خوب نبود

کتاب قوی ولی تلخ و غم انگیزیه.بنظرم چیزای مثبت تر و بخونین.ولی کتاب خوبیه.زندگی های الان ب اندازه کافی غمگیتمون میکنه که با جمله جملع های کتاب غرق غم های روزمرمون نشیم دوباره

خب راستش من تعریف این کتاب رو زیاد شنیدم قبل از خوندنش و باید بگم به اون خوبی که فکر میکردم نبود راجب محتویات فضا خیلی غم و اندوه داشت بنظر من و ناامیدانه بود و در اخر کتاب دقیقا این سوال در ذهن من بولد شد که چیشد خب؟ به طور کلی محتویات داستان روی یک خط غم روزمره بود و هیچ فراز و نشیب یا معمایی نداشت که آدم رو به وجد بیاره برای خوندن ولی با همه این ها فلش بک ها به گذشته ماهرانه و شیرین بود و هر موضوعی جوری روایت میشد که دقیفا میفهمیدی چی میخواد بگه اون شخص و نویسنده در انتقال احساسات و افکار شخصیت ها خیلی خیلی موفق بود بنظرم و این کتاب واقعا ارزش خوندن رو داره ومیتونه خواننده رو پرت کنه وسط زندگی شخصیت ها

این کتاب به خوبی نشان می دهد که چگونه کودکی ما، آینده ما را تحت تاثیر قرار می دهد. من حس خوبی هنگام مطالعه این کتاب داشتم و از نویسنده مستعد و دقیق آن تشکر میکنم😍

قشنگ بود ولی اخرش خیلی زشت و بی خود و بی مزه تموم شد

سه مسیر داشتن داستان خوب بود اما کشش خاصی برایم نداست. فقط خواندم که تمام شود. این همه پادرهوایی شخصیت ها حس خوبی برایم نداشت. البته خواندن داستان شخصییت هایی که شاید خیلی از خود ما جای همان ها باشیم میتواند به تصمیم گیری هایمان کمک کند. مثل دیدن زندگی پادر هوای خودمان از بیرون است و از این دید داستان خوبی ست. برای همین برای توصیه ان به دیگران مطمین نیستم

اولش فکر کردم که کاملا باز رها کرده، اما بعد از کمی فک کردن روی جمله آخر فهمیدمش. اسپویلر👇 در حقیقت هر سه با گذشته و خانواده ای که از اون فرار میکنن و به آینده ای رویایی دل بستن، و میثاق تا حدودی این آینده رو برای همه اونها به تصویر میکشید، مهاجرت و ادامه تحصیل و دکتری، یعنی کسی شدن که آرزوی پدر از دست داده س. ازدواج با پسری که کاملا درک کنه برای فرار از سرکوفتها و مشکلات خانواده. و لیلا کسی که مثل خواهرش تنها نذاره و مهاجرت کنه، و اون رو به رشته و شغلی که بهش علاقه مند نیست مجبور نکنه. هر سه در مقابل هزار تصویر از این آینده ایستاده بودن.