نظرات کاربران درباره کتاب عشق در سال های وبا

درباره کتاب عشق سالهای وبا تقریبا ۸ سال طول کشید تا خوندمش نه از تنبلی بو.د و نه از اینکه کتاب خوبی نبود یا کتابخونه خوبی نیستم تو این چن. ۸ سال یک عالمه کتاب دیگه خوندم کلی عشق سالهای وبا واسه من ۸ سال طول کشید هر چند وقتی بهش حمله می کردم ولی زورم بخش نمی رسید آنقدر که دنیای نوشتن مارکز آدم را احاطه می کنه مثل استخر میشه نفست بالا نمیاد اونای قصه رو از آدم های کوچه و خیابون بیشتر میشناسی و استعاره های بی نظیر و روزمره اش کی جرات داره عشق را با وبا گره بزنه و علائم این حس بیخودی مقدس شده را با دل پیچه و تهوع و سایر علائم وبا غیر از مارکز شطرنج بازی کردن دکتر و ویزیت دوست مرده اش و طوطی و ویولن زدن های عاشق دل داده از بعضی خاطرات خودم واسم زنده تره

کتاب عالی با توصیفات خوب. داستانی که میتونه دیدگاهتون نسبت عشق رو کاملتر کنه.

چند سال قبل خوندمش.واقعا عالیه.توصیفهاش بسیار دقیق و جذابن

با قلم مارکز کبیر در این کتاب درد و رنج و عشق و انتظارو تجربه کردم . این کتاب یک شاهکاره همه باید بخونن.

صدسال تنهایی از نظرمن شاهکار بود که هنوزم فکرم درگیر شخصیتهاشه.اما اصلا با این کتاب ارتباط برقرارنکردم و درکش نکردم.بیش از اونکه داستانی عاشقانه باشه داستان هوا و هوس مردی بیماربود ...

خیلی جذاب و دوست داشتنی بود، جوری توصیف میکنه انگار داری فیلم میبینی، عالی بود

مزخرف بود نه داستان هیجان داشت نه قلم قلم شیوایی بود فقط نویسنده خوش اسم و رسم ما با این کتاب انگاری عقده های درونی اش رو ارضا کرد این یه ستاره هم برا همون دوران نوجوانی پسر و دختره دادم بنظرم اون رد و بدل کردن نامه ها تا حدی زیبا بود

اولین کتابی که از طاقچه می خرم

به نظر من که افتضاح بود. داستان سبک و بی معنی. با طول دادن های بی دلیل. انگار قلم رو دستش گرفته و هرچی به ذهنش رسیده نوشته. مملو از بی بند و باری و هوس درحالیکه به یه زن دیگه عشق می ورزه. ارزش خوندن نداشت به نظرم. نمی دونم ترجمه مشکل داشت یا قلم نویسنده اینقدر بد بود. بعضی جملات رو آدم گیج می شد فاعلش کیه.

واقعا زیباست،برای آشنایی با مارکز خوندن همین ی کتاب کافیه،،اشنایی ای که منجر به شناخت های بیشتری خواهد شد.

منکه واقعا ازش خوشم نیومد ب نظرم صد سال تنهایی جذاب تر بود شاید هم من به بلوغ لازم نرسیدم ک از این کتاب چیزی دستگیرم نشد ب هر حال کلا نفهمیدمش

ضمن توصیه صد در صد ی برای تهیه و مطالعه کتاب، می خواستم بدونم چطور می تونم من من هم بریده هایی از کتاب رو بنویسم و به اشتراک بذارم

سلام دوستان من هنوز این کتاب رو نخوندم کسی میدونه ترجمه ی کدوم نشریه بهتره؟؟

با شوق شروع به خوندنش کردم ولی در نهایت نه عشق چندانی توش پیدا کردم و نه وبا! البته که نگاه متفاوتی به عشق داشت ولی درست جایی که از عشق پیرمردی به دختری ۱۴ ساله نوشته بود ناخوداگاه دچار حالت تهوع شدم! در کل توقع بیشتری داشتم. توصیفاتش هم دقیق و مفصل و البته خسته کننده بود... من توقع خوندن چیزی مشابه رمان "طاعون" رو داشتم با توجه به اینکه بعضی ها نوشته بودن در زمان کرونا خوندنش باید جالب باشه! ولی اصلا قابل مقایسه نبود. طاعون شاهکار بود. طاعون واقعا درباره ی بیماری همه گیری بود که شهر رو فلج کرده بود. و خیلی حال آدماش رو میشد درک کرد. ولی در رمان "عشق در زمان وبا" عملا تنها سه چهار بار اسم وبا برده میشه و تنها به اشاره به جسدهای باقی مونده از دوران شیوع وبا کفایت میکنه. حتی بستر وقوع خط اصلی داستان هیچ ربطی به وبا نداره و اصلا نمیدونم برای چی باید اسمش توی کتاب بیاد و حتی اسم اصلیش عشق در زمان وبا باشه. چون حتی عاشق و معشوق داستان، عشقشون هیچ ارتباطی به وبا نداره و وبا عملا هیچ نقش خاصی توی داستان بازی نمیکنه. خلاصه حس میکنم به قدر هزار صفحه وقت تلف کردم که میتونستم به جاش چندتا کتاب به درد بخور بخونم...

ترجمه متاسفانه خوب نیست، ولی داستان بی نظیره،عاشقانه و تکان دهنده💕

بنظرم کتاب خوب بود اما این عقبگردها و جلو گرد ها یکم و اینکه زیاد به جزییات میپرداخت ادمو خسته میکرد ... و اینکه فکر میکنم نقطه ضعف داستان اونجایی بود که فرمینا یهو عشقش به فلور تموم شد و جواب رد داد. اما این کتاب بیشتر یک حس مهار ناپذیر جنسی بود تا عشق و من ارتباط با یک دختر بچه رو نمیفهمم ...اما خب این حقیقت زندگیه و قطعا اگر جور دیگه بود داستان تخیلی میشد..در کل خوب بود ..اما من با ترجمه کیومرث پارسای خوندم که کمی سانسور داشت

خیلی کتاب خوبی بود و چه خوب که خوندمش به نظرم اگه آدم نخونه ضرر کرده . پیام کتاب برام این بود که عشق خیلی پیچیده تر از چیزی هست که فکر میکنیم و به نظر میرسه و یه جمله کتاب : زندگی جاوید میمونه و مرگ نه . از ویژگی های مثبت کتاب این بود که داستان جالبی داشت و مخاطب رو ترغیب میکرد که ادامه ش رو بخونه حتما و یکی هم با اینکه در طی داستان گاهی زمان وقایعی که در اون لحظه داشت راجع بهش حرف میزد نسبت به قبل تغییر میکرد ولی بازم هیچ لطمه ای به متن یا روند داستان وارد نمیشد و یکی هم مطالب ش روند خسته کننده نداشت یعنی با اینکه صفحاتش کم نبود ولی هیچ چیز اضافه ای نبود و همه مطالب متن لازم و به جا بود . از ویژگی های منفی ش این که بعضی چیزا مبهم موند و آخرسر هم تکلیفش مشخص نشد یعنی نویسنده اشاره کوتاهی یه یکی دو تا مطلب کرده بود توی متن ولی کامل نبود و برای آدم همچنان علامت سوال باقی میموند البته موارد این مدلی خیلی کم و ناچیز بود .دیگه اینکه من متوجه این نشدم که دقیقا چجوری وفادار مونده بود وقتی با اون همه آدم ارتباط داشت ؟! میدونم برای این بود که نمیتونست عشق رو فراموش کنه ولی به نظرم بازم توجیه خوبی نیست و یه نقدی هم دارم در مورد کتاب نیست در مورد شخصیت هاشه دقیقا یکی از چیزایی که از کتاب یاد گرفتم همین مورده شخصیت هاش با خودشون صادق نبودن این رو میتونید توی هوس های اون مرد ببینید که اون وسط عاشق میشد بعد یکی دیگه رو از این یکی بیشتر دوس داشت و ... و تهشم مدعی این بود که بازم عاشق وفاداره به نظرم اگه عشقش صادقانه بود دلیلی وجود نداشت که این همه راحت باشه اونقدر که همه جا اونجور شناخته بشه فقط یه سری حد و مرزهایی رو رعایت میکرد که من توی داستان متوجه نشدم دقیقا کجا حد و مرز رو رعایت کرد و از طرفی چرا بازم پای کسی که اونجور رهاش کرد موند ؟؟ اصلا به فرض مونده اون دختره چرا اونجوری بود یه جای داستان خودشم میگفت که من هیچ وقت نفهمیدم که از عشق بوده یا نه اون چند سال و کل داستان حس میکنم دختره هیچ وقت با خودش روراست نبود این کتاب رو این نقد ها رو بهش وارد میکنم ولی در کل نقاط قوتش برام بیشتر بود ولی خب این ایراد ها رو هم داشت به نظرم اگه فقط توی این زمینه یکم کتاب تغییر پیدا میکرد کتاب دیگه بی نقص میشد ولی خب در کل داستانش روندش و خیلی چیزای خوب هم داشت برای همین امتیاز کامل دادم چون واقعا به دلم نشست ولی خب بی عیب هم نبود ترجمه ش خوب بود تقریبا بدون مشکل بود و از ترجمه راضی بودم این کتاب منو یاد کتاب جز از کل و سم هستم بفرمایید انداخت علتش هم اینه بعد این اتمام کتابا یه حسی داشتم هم حس خوب که کتاب رو تموم کردم هم حس بد اینکه کتاب رو تموم کردم این کتاب دقیقا همین حس رو داشت در مورد دومی هم اونم داستان عاشقانه داشت و یادمه مثل داستان این کتاب خیلی درگیر ماجرای اون دو تا هم بودم کتاب سیر و روند جالبی داشت اصلا تکراری نمیشد یا مثلا فراز و نشیب داشته باشه بعد یه چیز جالب که داشت شما اوایل کتاب با برخی شخصیت ها از یه زاویه و شاید حتی در حد اسم آشنا میشدید ولی بعد ها از زوایای دیگه و حتی بیشتر یا مثلا یه بخشی از داستان با زندگی یکی از شخصیت ها بررسی میشد در ادامه شما میرفتید و وارد زندگی یه شخصیت دیگه هم میشدید و این خیلی جالب بود اسم های متعدد و زیادی داشت ولی یکی از همین ویژگی های مثبت همین بود که شما شخصیت های اصلی رو کامل میشناسید و از این نظر مشکلی نیست آخرای کتاب هم که اسامی زیاد شده و شما یادتون نمیاد که فلانی کدوم بود خود نویسنده به طرز درست و هوشمندانه ای میاد ادامه اسم میگه که منظورش کدوم شخصیته و شما هم میگید : آهان اون ! آخرین صفحه کتاب رو شدیدا دوس داشتم یه حسی داشت که فکر نکنم هیچ وقت فراموش کنم کتاب رو در طی چند روز خوندم و معمولا کم پیش میاد این جور بشه خصوصا وقتی حجم کتاب زیاد باشه ولی اونقدر داستان گیرایی داشت آدم بازم ادامه میداد یکی از چیزایی که برام جالبه عکس روی جلد کتابه چیزایی که در عکس وجود داره خیلی منو یاد آخرای کتاب میندازه اسم های شخصیت ها هم خیلی جالب بود گاها😂 در عین حال که کتاب از جزییات هم حرف میزد گاهی ولی هیچ وقت حس نکردم اون جزییات لازم نیستن توی اون بخش کتاب اسمشم قشنگه #چالش_کتابخوانی_۱۴۰۳

خیلی زیبا بود.ترجمن میشد از این بهتر باشه ولی خود رمان عالی بود.کمتر از یک هفته خوندمش

با توجه به نظراتی که نوشته شده بود منتظر یه داستان عاشقانه جذاب بودم ولی با یه داستان ساده تکراری و بدون عشق روبرو شدم.یه داستان ساده ،یه ادبیات معمولی .برای من هیچ جذابیتی نداشت.

خوب بود