نظرات درباره کتاب جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد و نقد و بررسی خوانندگان | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد اثر بختیار علی

نظرات کاربران درباره کتاب جمشیدخان‌ عمویم‌، که‌ باد‌ همیشه‌ او را با خود‌ می‌برد

۴٫۱
(۴۷)
zahrratta
از خوندنش خوشحالم. با اینکه تخیلی بود اما عجیب به واقعیت پیوند خورده بود.
madishka
بختیار علی نگاهی انسانی به دنیا داره و این از هرچیزی مهمتره❤
hoda.family
بد نبود. برداشت من این بود: یه نفر سعی میکنه که در مسیر باد پیش بره تا بتونه از چیزهایی ک میبینه فاصله بگیره. ولی تلاشش بیهوده است و در نهایت به مملکت خودش برمیگرده هویت ما رو ملیت و قومیت ما می‌سازه و نمیشه اونها رو به فراموشی سپرد
کورش
داستان بسیار جالبی است که توانایی ها ، ناتوانی ها و نقاط ضعف و قوت یک انسان و شاید یک جامعه انسانی را با خیال پردازانه ترین شکل از داستان پردازی ، با خلق شخصیتی که می تواند با جریان باد مانند بادبادک پرواز کند ، به نمایش می کشد.
کاربر ۸۵۹۶۱۸
خوندنش جذبم نکرد نوع نوشتارش رو دوست نداشتم
FaRaZ fArAz
در بدر تر از باد زیستم در سرزمینی که در آن گیاهی نمی روید ای تیز خرامان من ، لنگی پای من از ناهمواری راه شما بود... شاملو
roxana
این دومین کتابی هست که از بختیار علی نویسنده کُرد عراقی میخونم, به نظرم بهترین ترجمه برای کارهای ایشون ترجمه روان و زیبای مریوان حلبچه ای هست که هربار از خواندنش کلی لذت میبرم , سبک ادبی بختیار علی رئالیست جادویی هست که برای طرفداران این سبک این کتاب رو حتما پیشنهاد میکنم ,کتاب بیشتر در مورد نقد ایدوئولوژی های متفاوتی هست که یک انسان در طول زندگی باهاش روبرو میشه و پیروی کورکورانه ازشون میتونه انسان رو تا مرز نابودی و زوال بکشونه ,در کل کتاب جذاب , زیبا و عمیقیه که وقتی شروع به خوندنش کنید لحظه ای نمیتونید زمین بذاریدش , کتابِ " آخرین انار دنیا" از همین نویسنده هم اگر تا به حال نخوندید پیشنهاد میکنم بخونید که فوقالعادست.
Ssdt Hosseiny
داستان گیرا و ترجمه روان. بسیار بسیار جذاب.
امیرحسین
بد نبود... کشش داشت ولی با عقل جور در نمیومد. راجع به آدم‌هایی که مدام از این شاخه به اون شاخه می‌پرند
hamid
ولی من خیلی دوسش نداشتم، هرچند یه جاهایی خیلی به دلم نشست
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
عنوان کتاب داستان رمان را به خوبی مشخص می‌کند. در این رمان سالارخان داستان زندگی عمویش یعنی جمشیدخان را روایت می‌کند. سالارخان کسی بود که در بیشتر مراحل زندگی جمشیدخان همراه او بود و به خوبی از سختی‌ها و خوشی‌های زندگی او آگاه بود. جمشیدخان اما، در ۱۷ سالگی به دلیل داشتن افکار کمونیستی توسط بعثی‌ها دستگیر و راهی زندان می‌شود. در زندان او را بسیار شکنجه و آزار می‌دهد اما جمشیدخان هیچ چیزی را فاش نمی‌کند. بنابراین بعثی‌ها شکنجه‌ را ادامه می‌دهند و در نتیجه آن توانایی جسمی جمشیدخان از بین می‌رود و او آنقدر وزن از دست می‌دهد که باد می‌تواند او را مانند یک تکه کاه جابه‌جا کند. هر بار هم که باد جمشیدخان را با خود می‌برد یک تحول و دگرگونی در جمشیدخان ایجاد می‌شود و او قسمتی از حافظه‌اش را از دست می‌دهد.در ادامه، عفو عمومی برای زندانیان صادر می‌شود و زمانی که می‌خواهند جمشیدخان را نیز عفو کنند جنگ ایران و عراق شروع می‌شود و بعثی‌ها که به توانایی جمشیدخان پی برده بودند، تصمیم می‌گیرند از او به عنوان پهباد جاسوسی استفاده کنند. در این میان هم سالارخان و اسماعیل وظیفه نگهبانی از جمشیدخان را به عهده گرفته‌اند. کار آن‌ها این بود که در روزهایی که باد شدت می‌گرفت، جمشید را با ریسمان به خود ببندند تا مبادا باد او را با خودش ببرد. اگر هم جمشید قصد پرواز داشت، باید با طناب او را از زمین کنترل می‌کردند هر فصل از کتاب ماجرای قسمتی از زندگی جمشید استاین رمان نیز مانند رمان آخرین انار دنیا به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. قبل از خواندن کتاب و صرفا با روبه‌رو شدن با عنوان کتاب، افکار مختلفی به سمت مخاطب سرازیر می‌شود. اما با خواندن کتاب متوجه می‌شوید که اعتراضات و مواردی که نویسنده در کتاب از آن‌ها شکایت می‌کند به خوبی با داستان مردی که باد او را با خود می‌برد سازگار است. این رمان به ما می‌گوید که اگر سنگین نباشید، خط فکری نداشته باشید، عقاید درستی نداشته باشید باد شما را با خود می‌برد و شما هم به ناچار باید با جریان تاریخ همراه باشید. شما هم به ناچار باید به سمتی بروید که دیگران شما را به آن سمت می‌برند. در این کتاب جمشیدخان گاه در جنگ جاسوسی می‌کند، گاه در کوه زندگی می‌کند، گاه مرد خدا می‌شود، گاه قاچاقچی می‌شود، عاشق می‌شود و… به نظر من جمشیدخان نماد اکثریت آدم‌های سرگردان دوران خود ما است. آدم‌هایی که خط فکری ثابتی ندارند و هربار مسیر خود را تغییر می‌دهند. باد از هر سمتی که بیاید، مسیر این افراد موافق باد خواهد بود. در واقع جمشیدخان حافظه تاریخی ندارد و بازهم بسیار شبیه ما است که حافظه تاریخی نداریم. نمی‌توانیم در تصمیم‌های جدید، گذشته را مرور کنیم و از حافظه تاریخی خود استفاده کنیم. جمشیدخان نماد بی‌هویت است، نماد افرادی جامعه‌ای است که فقط تاریخ را تجربه می‌کنند، هرچه که باشد و حتی کوچک‌ترین قدرتی در انتخاب مسیر تاریخی ندارند. نماد انسان‌های بی‌فکر که هرگز سوالی نمی‌پرسند و به چیزی اعتراض نمی‌کنند.کتاب جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود می‌برد، دومین رمانی است که از بختیار علی، نویسنده کُرد می‌خوانم و پیشنهاد می‌کنم اگر به ادبیات کُرد علاقه دارید حتما این رمان را مطالعه کنید.✨🌸

حجم

۱۱۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۱۱۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد