نظرات کاربران درباره کتاب آخرین شب دنیا

قشنگ بود یاد این شعر از فاضل نظری افتادم: غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش آمدی با من به «جمع» مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ می زنند می بینمت... برای تماشا خوش آمدی راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست ای من به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای دل و عشق، روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیری ام سخنی غیر از این نبود منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی

زیباست، اگر پایان دنیا هم باشه، اون رو در کنار کسی تجربه کنی که دوستش داری.

راست گفته ما خیلی بد نبودیم، اما خیلی هم خوب نبودیم...

داشتم فکر می‌کردم اگه بدونم آخرین شب دنیاست، من چی‌کار می‌کنم و چه‌طور حسی می‌تونه یاشه؛ دوست دارم مثل این خانواده باشم، مثل هر روز و هر شب دیگه‌ام، ظرف‌هام رو بشورم و شیر آبی رو که فراموش،کردم ببندم رو ببندم و شب بخیر بگم و بخوابم. نه حسرت و نه آرزوی دور و درازی، مثل همیشه عادی رفتار کردن!

اگر بدون اینکه عنوان داستان رو در نظر بگیرید، داستان و بخونید یک اتفاق کاملا ساده و تکراری از یک خانواده چهار نفره رو بیان میکنه. ولی وقتی که میدونید عنوان داستان چی هست نگاهتون به داستان کاملا عوض میشه و حس و حال کاملا متفاوت و کنجکاوانه ای بهتون میده. به نظرم عنوان داستان و نوع داستان گویی خیلی خوب انتخاب شده بود.

مرگ اندیشی موضوع جالبیه ولی یه چیز جالبی که داشت این بود که منتظر بودن تا مرگ برسه و شب آخر، به انتها برسه و نشون داد که این یه کاره عبثه و نکته مهم دیگه این بود که شب باید به موقع خوابید حتی اگه آخرین شب دنیا باشه😂😉

بدانید و آگاه باشید که.... آیا هر شب زندگی تان، آخرین شبِ دنیا خواهد بود یا نه؟؟؟!!! تأمّل اش با خودتان...

چه جالب بود،منظور ایشون اینه که ما همه ادم ها میدونیم ک یه روزی عمره ما به پایان میرسه،بد یا خوب یروزی میمیریم ولی بی توجهیم.روزاها با عادات خودمون میگذرونیم ولی به مرگ فکر نمیکنیم با اینکه از یک دقیقه بعد خودمون بی خبریم.

دیدگاه هرکدوممون درمورد داستانه مطرح شده متفاوته ولی اینکه ب مرگ فکر میکنیم یانه بستگی ب فطرت هرشخص داره.واینک همین پدیده اورنده ک پدیده یاماهارو ب وجود اورد یه روزی هم یکی ب یکی را ازبین می برد.مرگ ومردن همه ی ما بستگی ب اون تصوری ک ذاتا یافطرتا داریمو بیان میکنه درواقع یکی ب مرگ و مردن فکر میکنه یکی دیگ نه اصلا بهش فکرنمیکنه یا ب صورت های گوناگون دیگ این چرخه ارتجالا تکرارمیشه

عجیب بود! دلم آخرین شب دنیا رو خواست ! زیاد فکر کردم که آخرین شب چه کار میتونم بکنم ؟ جوابش برام فق این بود که منتظر بمونم تا تموم شه . من فق تصمیم دارم صبر کنم...!

هیچ معنی و مفهموم تازه ای نداشت ... پایانش هم خیلی بی مزه بود ‌‌‌‌‌... من که اصلا نپسندیدم ...

قشنگ بود. ذهن آدم رو میبره سمت این که اگر همین امشب آخرین شب باشه چی... خیلی موضوعات برامون بی اهمیت میشن و ارزش ها مهم میشن

فضای داستانو خیلی دوست داشتم ,عالی بود

مسخره و بی معنی

داستان خوبی بود . داستان حامل افرادی بود که میخواستن از مرگ فرار کنند و چون خودشون هم میدونستن که نمیتونن از مرگ فرار کنن با بی روحی و غم منتظر اومدن قیامت و مرگ بودن . (البته این نظر من هست از داستان ) و اینکه کلا نوشته های ری برادبری خوب هستن مثل فارنهایت ۴۵۱ یا حکایت های مریخ

اصلا پیشنهاد نمیکنم مزخرف

محتوای خاصی نداشت فقط تو چند صفحه خیلی کم میگفت هر شب فکر کن که امشب شب اخرت هست و از چیز های ساده زندگیت لذت ببری.خیلی خوندن و نخوندنش فرقی نداره

جالب بود👌🏻😊🌹

این قسمتی از کتاب مرد مصور بود. کتاب مرد مصور کتابی است که به شما با استفاده از ادبیات علمی تخیلی درس می دهد.

نکته‌ی قابل عرضی ندارم در یک کلام: 🤦