نظرات درباره کتاب یک تکه کاج و نقد و بررسی خوانندگان | صفحه ۷ | طاقچه
۳٫۰
(۴۲۵)
FAS
بیان و روایت داستان رو دوست داشتم ساده و مختصر و مفید،دقیقا مثل بیماری که وقتی برای زیاده کویی و حرافی های بیهوده نداره و باید به اصل مطلب اشارات واضحی داشته باشه،تنها قسمتی که طوبی وارد داستان میشه درست مانند فرشته ای که از درختی بهشتی به زندگی راوی پا میذاره لحظات کشدار و با معنا و با توصیفات حسی در هم امیخته میشه تا بدین وسیله راوی از کیفیت ناب این لحظات بگه ، و چه زیبا بود انتخاب اسم پرستار وهماهنگی کاملش یا تکه کاجی که از پنجره اتاق قابل دیدن بود ،گویی هردو نمادی از بهبودی و سلامتی و امید بودند،کاج نماد امید در این دنیا و طوبی بعد از مرگ
رایان
عالی بودفوق العاده ولی بی نهایت غم انگیز😥😥😥
mehrshad
واقعا قلم توانایی دارید. عالی بود .
Mehr.noosh
درایت و هوشمندی نویسنده در پس داستان پیداس
کاربر 302849
خیلی خوب بود، خسته نباشید
کامران
جالب بود
کاربر 302839
داستان احساسات خواننده رو با خودش همگام میکرد،واقعا لذت بردم ،ممنون
سودی میران
این بهترین داستان این مجموعه بود. بسیار توصیفات ظریف و دل نشینی داشت. موفق باشید.
Fatemeh
داستان جالبی بود.
كاوه
خیلی خوب نوشتی،قطعا منتظر نوشته های دیگرت میمونم
نییما
از خواندن داستانتان لذت بردم موفق باشید
نییما
آفرین به این قلم
کاربر 90994
بسیار عالی👍🏻👍🏻
کاربر 90994
👍🏻👍🏻بسیار عالی بود.
soheila45
بسیار زیبا ولطیف لحظه ها رو نوشته.
fatemeh
طنز جالبی در لابلای قصه گنجانده شده بود قابل تحسین بود ولی همان طور که در زیر نظر یکی از دوستان توضیح دادم توقع داشتن یک پرستار مهربان با توضیح تراش دست او و شکل و ظاهرش با این دقت متفاوت است فرهنگ سازی غلطی هست در رابطه با این شغل مقدس
تینا
من بیشتر جذب طرز شروع و بیان روان داستان شدم تا موضوع (روایتی از بیمار سرطانی که وقت زیادی نداره) و از شیوه روایی نویسنده خوشم اومد، هرچند خیلی به شخصبت پردازی آدم های داستان پرداخته نشده بود و شناخت و ارتباط با ادم های داستان از طریق توصیف حس و حال شون امکانپذیر بود. من تا حدودی تحت تاثیر غم و اندوه شخصیت اول داستان قرار گرفتم و اتفاقا بر خلاف نظر دوستان هیچ اشکال و ایرادی به حس و حال شخصیت اول نسبت به طوبی و توصیفات اندام و یا وجه زنانه طوبی وارد نمی بینم چه بسا که بیشتر از اینکه رد پای غلیان غرایض رو در توصیفات ببینم، غلیان احساسات و تمنای برقراری پیوند و ستایش زیبایی زنانه و دربرگرفتن حس هایی رو میبینم که فرصت دیگه ای برای لمس و تجربه شون نیست و اتفاقا قدرت زنانه ای در شخصیت طوبی دیدم که با کمال خوشرویی و بدون دلسوزی تو ذوق زننده رابطه انسانی برقرار میکنه ، کاری که پرستار شیفت روز دیگه ازش برنیومد و مثل ربات برخورد کرد، مثل خیلی از آدم ها فارغ از زن یا مرد بودن شون در همه مشاغل و این سردی و مکانیکی بودن برای شخصی که وقت زیادی نداره و سنسورهای احساسی حساس تری داره و تمنای گرمی داره، خیلی آزار دهنده ست. کافیه یه سر به قسمت شیمی درمانی مراکز بزنیم و ببینیم چقدر با برخورد سرد و بی تفاوت و بی توجه مواجه می شیم. طوبی روزنه امید واهی نبود، طوبی نماد زنی بود که مثل هر زن دیگه میتونه راه را هموارتر و دل ادم ها رو گرم تر کنه. بیشترین توصیفی که در داستان دوست داشتم، توصیف پدر و روند غم انگیز شکسته شدنش بود و ویلچری شدن ش که از به قایقی تشبیه ش کرده بود و اشاره ای که به حس امنیت طلبی که در شطرنج کرد اونجاییکه میگه:"مسئولیت کمتری داره وقتی خودت بازی رو شروع نمیکنی" این تمایلیه خیلی از ما آدم ها ممکنه تو زمینه های مختلف زندگی مون داشته باشیم و باعث میشه جسارت کمتری بخرج بدیم و بدنبال امنیت بیشتری باشیم تا کمی جاه طلبی و میل به بردن. توصیف از دنیا رفتن شخصیت منو تکون نداد ولی نقطه قوت نویسنده رو توصیفات تشبیهی ش و بیان بی پروای احساسات شخصیت اول داستان میبینم.
zahra
نثر داستان خوب و روان بود صراحت و در مواردی اشاره هایی طنازانه در داستان وجود داشت که نثر آن را جالب می کرد انتقادی که به داستان دارم این است که نویسنده مدام از ظاهر و شکل و شمایل پرستار صحبت می کند و شخصیت داستان، به جای این که زحمات یک پرستار را ببیند از شکل و شمایلش صحبت می کند و این برای امثال من که به عنوان یک خانم شغل درمانی دارند ، ناراحت کننده است. نویسندگان عملا می توانند با نوشته هایشان فرهنگ سازی کنند و این درست نیست که برای جذابیت قصه از شغل درمانی این گونه یاد شود
کاربر 71766
داستان خوبی بود با تصویر‌سازیهای حساب‌شده. یکی از بهترینها تا اینجایی که بقیه رو خوندم
مریوسن
منم دوست داشتم هر چند که اخرش رو با بغض خوندم

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه