نظرات کاربران درباره کتاب دشمنان
۴٫۱
(۲۱)
سپیده
"سیمین دانشور"،
-باور کن
فرق زیادیست
بین کم آوردن با کوتاه آمدن...
-در این دنیا همه چیز دست خود آدم است...
آدمیزاد حکایتی است...
می تواند همه جور حکایتی باشد...
حکایت شیرین...
حکایت تلخ...
حکایت زشت...
majid001
جالب بود ، متشکرم
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
کتاب دشمنان نوشتهی آنتوان پاوولویچ چخوف دارای چندین داستان کوتاه و جذاب است؛ شاید یکی از علتهای نامگذاری این اثر به عنوان «دشمنان» موضوعیت مهم داستان اول آن باشد؛ نام این کتاب از نام داستان اول آن گرفته شده است. چخوف نویسنده برجستهی روسی در این اثر خواستار بیان روابط میان خانوادهها و چگونگی اثرگذاری این روابط بر زندگی فرزندانشان است. دروغ و فریبکاری از معضلاتی بود که چخوف در زمان خود در میان مردم متوسط روسیه میدید و در نوشتن این اثر، خود از آن بهرهی بسیار خوبی برد. داستان این اثر از جایی شروع میشود که پزشک یک منطقه در غم از دست دادن فرزند شش سالهی خود بر اثر بیماری دیفتری نشسته است و در همین لحظه فردی سراسیمه به او مراجعه میکند که همسرش در بستر بیماری است...
آنتوان پاولووچ چخوف
چخوف متولد سال 1860 در بخش تاگانروک شهر روسیه بود. او پزشک، داستاننویس، طنزنویس و نمایشنامهنویس برجستهی روسی به شمار میرود. پدر آنتوان فرد خشک مذهب بود و پنج فرزند پسر داشت؛ حال اگر هر یک از آنها امورات دینی را انجام نمیدادند به وسیلهی ترکهای تنبیه میشدند. چخوف در نیمهی سال 1880 تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهی پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد و جرقهی مطلبنویسی او در همین سال خورد. چخوف در سال 1904 بر اثر خونریزی مغزی در 44 سالگی در گذشت
Monica
فکر کن چخوف بنویسه و خانم دانشور ترجمه کنه عالیه
علی دائمی
🔻 چخوف یک پزشک بود؛ پزشکی که درد و رنج مردم را با گوشت و پوست احساس میکرد. توانایی حیرتانگیزش در توصیف جزییات و حالات هم ریشه در حرفهاش دارد. اما نکتهٔ جالب دربارهٔ داستانهای کوتاه گردآوریشده در این کتاب آن است که تقریباً تمام داستانها حول محور «امراض جسمانی» و بهخصوص بیماریهای ریوی پیش میرود.
🔻 آنطور که در پیشگفتار کتاب آمده است، چخوف از بیماری سل رنج میبرد و تجربهٔ بیماری خودش در کنار تجربهٔ مواجهه با بیماران مختلفی که معالجه میکرد، او را به اصول رئالیسم و بازنمایی دقیق واقعیتهای جامعه نزدیک کرد. برای همین است که هنر چخوف -آنگونه که رئالیستها میگویند- انعکاس حقایق زندگی بشری است. در داستانهای انتخابیِ سیمین دانشور، شخصیت پزشک حضور پررنگی دارد؛ یا بهعنوان شخصیت محوری و یا یکی از شخصیتهای فرعی. اما مهمترین شخصیت در این داستانها خود «بیماری» و «مرگ» است که بر زندگیِ همه -از پسربچهای فقیر گرفته تا پزشک فرزندمُرده و مرد دانشمند و حتی پیرمرد تابوتساز!- سایه افکنده است. همهٔ شخصیتها یا خودشان میمیرند یا عزیزی را از دست میدهند و یا مثل پاشکا در داستان «فراری» قرار نیست بمیرند، اما دارند همراه سایر بیماران مرگ را زندگی میکنند!
🔻 اگر مقدمهٔ ماکسیم گورکی را بخوانید (که باید بابت چاپش در ابتدای این کتاب از ناشر تشکر کرد) به میزان دغدغهمندی چخوف پی خواهید برد. سفر او به روستاها و مشاهدهٔ مصائب معلمان و دانشآموزان یا بیماریهای واگیردار، توجه او را به رنج تودهها جلب کرده بود و به همین دلیل به گورکی گفته بود «روسیهٔ عزیز ما مملکت بدبخت و مهملی است». همین دغدغهمندی بود که چخوف را تبدیل به پیشگوی تحولات بزرگ سیاسی و اجتماعی در روسیه کرد. یک سال پس از مرگ چخوف اعتراضات گسترده در امپراتوری تزاری شکل گرفت و منجر به مشروطه شدن سلطنت شد و حدود یک دهه بعد انقلاب ۱۹۱۷ را رقم زد.
🔻 قصدم این نیست که چخوف را هنرمندی سوسیالیست یا یک مبارز سیاسی بنامم؛ بلکه میخواهم بگویم هنرمندان هر جامعهای باید منعکسکنندهٔ وضعیت آن جامعه باشند، با نگاهی متفاوت از عوام پدیدههای سیاسی و اجتماعی را رصد کنند و جهان مفروض داستانهایشان از حیث زمان، مکان، فرهنگ، سیاست، قوانین و عرفهای درست و غلط آیینهٔ جامعهٔ آنان باشد. اگر سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان هر حکومتی به آثار هنری (بهخصوص آثار رئالیستها و ناتورالیستها) به چشم گزارشی از معضلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نگاه میکردند و نه صرفاً شبنامه یا طوماری که قدرت آنان را به خطر میانداخت، سرنوشت بهتری داشتند. 🔻 چخوف به دنبال بازنمایی فرهنگ موجود است و اصلاً قصد ندارد یک الگوی آرمانی از جامعهٔ خود ارائه دهد. اما هدف او از این بازنمایی واقعگرایانه، نقد آن است و نه تثبیتش؛ درست مثل طبیبی که با نشان دادن وضعیت بغرنج و مشمئزکنندهٔ مریضش به سایرین، آنها را به پیشگیری از بیماری یا درمان بهموقع آن ترغیب میکند.
🔻 راستش را بخواهید رویکرد چخوف در نگارش داستان و نمایشنامه به سلیقهٔ من نزدیک نیست. من طرفدار بازنمایی «زندگی آنگونه که هست» نیستم و گاهی اوقات از رخوت و رکودی که در نمایشنامههای او هست عذاب میکشم. اما اقرار میکنم که از بیشتر داستانهای این مجموعه لذت بردم؛ مخصوصاً داستانهای «جیرجیرک»، «دشمنان»، «راهب سیاهپوش»، «بوسه» و «هاملت مسکویی».
🔻 تا جایی که یادم میآید به جز داستان آخر، تمام داستانها با راوی سوم شخص دانای کل نوشته شده بودند و معمولاً کانونمندی روایت در صحنههای مختلف میان راوی و شخصیت اصلی تقسیم میشد. ساختار بیشتر داستانها بهگونهایست که حادثهٔ محرک داستان پیش از شروع آن به وقوع پیوسته و ما در طول داستان شاهد عواقب و نتایج آن هستیم. فرقی ندارد که داستانها با مرگ پایان یابند یا نه؛ در هر دو حالت پایانبندی داستان آمیزهای از حس فقدان، تنهایی و پشیمانی است، اما روش چخوف در توصیف حوادث طوریست که انگار هیچ چیز عوض نشده و زندگی همانیست که همیشه بوده! یک ناظر بیرونی فراز و فرودهای زندگی را به ما نشان میدهد؛ بدون آنکه خودش متأثر شود...
dorsa
یک کتاب عالی از به نویسنده عالی و با ترجمه دقیق 🤚🏻🤚🏻 امیوارم نسخه صوتی این کتاب بزودی فراهم بشه
کاربر ۴۵۱۴۱۲۰
ترجمه ای به شدت مبتدی و بی کیفیت
به نظرم، مترجم نه تنها در انتخاب معادل مناسب میتونسته سلیقه بیشتری به خرج بده، بلکه در خیلی موارد ترجمهی لغت به لغت انجام داده و در ارسال پیام نویسنده ناتوان بوده
org71
لطفا نیم بها کنید این کتاب
سرباز
دوتای اولشو خوندم زیاد جالب نبود ،بلکه مسخره ام بود !!
قربان خنده هایت
تا اینجا عالی بود
حجم
۲۴۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۶
تعداد صفحهها
۳۱۴ صفحه
حجم
۲۴۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۶
تعداد صفحهها
۳۱۴ صفحه
قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد