زندانیان آمریکا ۲۳٫۴ درصد کل جمعیت زندانیان جهان را تشکیل میدهند
افرا
همه از روبهرو شدن با گروهی، هرچند کوچک، که حاضرند بر سر عقیدهشان جان بدهند، میترسند.
• Khavari •
رفتم وسط خیابانی که چند نفر آنجا ایستاده بودند و فریاد زدم: «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا الله! و اَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ!» اگر این روزها چنین کاری میکردم، شاید مردم وحشت میکردند؛ ولی آن روز فقط فکر کردند دیوانهام!
...
مسلمانانی را میبینم که برای عبادات فردی، برای عرفان، اهمیت زیادی قائلاند، ولی برای امت و جامعۀ مسلمانان، نه.
هر دوی این دیدگاهها اشتباه است. مسلمان واقعی باید هم به رابطهاش با خدا و هم با جامعه اهمیت بدهد.
ادریس
آدم باید پاسخ سؤالات دینی خود را پیدا کند. اصلاً، تفکر دربارۀ دین و تشکیک در عقاید برای رسیدن به حقیقت، هیچ اشکالی ندارد. هروقت که سؤالی داشتیم، باید بپرسیم. اگر نفر اول نتوانست جوابمان را بدهد، باید از نفر بعدی و بعدی آنقدر بپرسیم تا بالاخره به جواب درست دست پیدا کنیم.
|قافیه باران|
تولد در خانوادۀ مسلمان، نعمت هست؛ اما تنها مایۀ امتیاز فرد بر دیگران، تقواست.
کامکار
مسئولیتهای اجتماعی مسلمان بسیار بیشتر از مسئولیتهای فردی اوست.
ادریس
یاد جملهای میافتم که از آیتالله مصباح یزدی خواندهام. ایشان میگوید که مسئولیتهای اجتماعی مسلمان بسیار بیشتر از مسئولیتهای فردی اوست. دربارۀ این جمله فکر کنید. به کدام یک از مسئولیتهایتان بیشتر اهمیت میدهید؟
|قافیه باران|
به نظرم در این روزگار، مردم باید بدانند که هرکس لباس طلبگی بهتن داشت یا در قم درس خوانده بود، آدم خوبی نیست. آدمهای بدی هم هستند که در حوزه درس خواندهاند. آدم باید مراقب باشد که دین را از چه کسی یاد میگیرد.
|قافیه باران|
همین یادم میآید که همۀ استدلالهای مسیحیان را نقشبرآب کرد. آنها ابتدا از انجیل کمک گرفتند و او هم با انجیل شکستشان داد. بعد، از راه مباحث عقلی وارد شدند و او هم از همین راه مغلوبشان کرد. دست آخر، سراغ قرآن رفتند و او هم با استناد به قرآن جوابشان را داد. همۀ ما شاهد صحنۀ شگفتانگیزی بودیم؛ ولی شاهد مثال من قضیهای است که در پایان اتفاق افتاد. بعد از شکست همۀ استدلالهای مسیحیان، سؤالی مطرح شد: با همۀ این حرفها، چرا بازهم به مسیحیت اعتقاد دارید؟
سکوت کامل بر فضا حاکم شد. سردرگمی را میشد در چهرۀ آن جوانان مسیحی دید. بالاخره سرگروهشان لبخندی زد. بعد در چهرۀ تکتک اعضای گروه خود نگاهی کرد، سری تکان داد و باز لبخند زد. همه منتظر بودند ببینند چه جوابی دارد. دل توی دلم نبود. گمان میکردم که استدلالی تازه و قویتر مطرح خواهد کرد که حتی برادرْ کوثر هم نتواند جوابش را بدهد؛ اما از جوابش بیشازپیش تعجب کردم. گفت: «اعتقاد داریم، چون... اعتقاد داریم!»
کامکار