بریدههایی از کتاب اول شخص مفرد
۳٫۵
(۳۰)
«دوست داشتنِ دیگری یکجور بیماری روانی است که بیمههای تأمین اجتماعی پوشش نمیدهند.»
.
گهگاه اتفاقاتی شبیه این در زندگی میافتد؛ رویدادهایی فهمناپذیر و غیرمنطقی که با خود آشفتگی و پریشانی خاطر عمیقی به همراه میآورد. نباید اجازه دهی دلمشغولیات شود. چشمانت را ببند و آن را پشت سر بگذار؛ گویی موجی عظیم از سر میگذرانی.
زهرا غفاری
یک دقیقه یک دقیقه و یک ساعت یک ساعت است. باید پاسش بداریم. باید خود را با زبردستی با زمان وفق دهیم و هرچقدر از خاطرات ارزشمندمان را که میتوانیم پشتسر بگذاریم؛ این آنچه است که بیشترین اهمیت را دارد.
da☾
تمام صداها و بوها را دوست دارم. میتوانم بنشینم و فقط به آسمان زل بزنم. نسیم ملایمی را که پوستم را نوازش میکند دوست دارم.
da☾
میدانم تصادفی بیش نیست، اما دست خودم نیست و احساس میکنم بین تمام این ماجراها ارتباطی وجود دارد و کارمایی در کار است.
da☾
از چه کهکشانی گذشتم تا این ستارهٔ زودگذر و کمفروغ را ـستارهای که پیدا کردنش در آسمان شب از هر ستارهای دشوارتر است ستارهٔ بخت خود کنم؟
da☾
همیشه از جمعیت بدم میآمده؛ حتی وقتی بچه بودم.
da☾
کمابیش همهٔ ما نقاب میزنیم. چون بدون نقاب نمیتوانیم در این دنیای وحشی زنده بمانیم. زیر نقابِ روح شریر، صورت ساده و بیپیرایهٔ یک فرشته و زیر نقاب فرشته، صورت روحی شریر خوابیدهست. اینکه فقط اینیکی یا آنیکی را داشته باشی غیرممکن است. ما چنین موجوداتی هستیم
da☾
ما باشگاه دونفرهٔ طرفداران کارناوالِ مخصوص خودمان را ساختیم.
da☾
دنیا بسته به نگاهی که به آن داریم ممکن است زیرورو شود. نحوهٔ افتادن شعاع نور خوشید بر چیزی میتواند سایه را به نور یا نور را به سایه تغییر دهد. مثبت منفی و منفی مثبت میشود.
da☾
«دیگر یارای نوشتن در من نیست. واژهها قاصرند از بیان این احساس که اینگونه ادامهٔ زندگی برایم جانکاه است. کسی هست که بر من منت گذارد و مرا در خواب حلقآویز کند؟»
da☾
ممکن است قبل از اینکه به پایان عمرت برسی، مرده باشی و مرگ حقیقی، زمان اضمحلال و فروپاشی است؛ لحظهای که باقیماندهٔ وجودت نیز بهناگاه و بهتمامی محو میشود و به عدم بازمیگردد؛ و این بیان حال من بود.
da☾
هیچ رشتهای در زندگی مرا به او پیوند نمیدهد. اگر در خیابان از کنار هم رد شویم یا اگر در رستورانی پشت یک میز کنار هم بنشینیم، بعید است یکدیگر را بهجا آوریم.
da☾
آدمی در یک چشمبههمزدن پیر میشود
da☾
«گهگاه اتفاقاتی شبیه این در زندگی میافتد؛ رویدادهایی فهمناپذیر و غیرمنطقی که با خود آشفتگی و پریشانی خاطر عمیقی به همراه میآورد. نباید اجازه دهی دلمشغولیات شود. چشمانت را ببند و آن را پشت سر بگذار؛ گویی موجی عظیم از سر میگذرانی.»
da☾
خواندن رمانهای بالزاک برایم بهمراتب لذتبخشتر از سروکله زدن با حساب دیفرانسیل بود.
da☾
به گمانم آنچه عمیقاً حزن و اندوه مرا برمیانگیزد این است که میبینم دخترانی که زمانی میشناختم همگی پیر شدهاند و مرا وامیدارد با این واقعیت کنار بیایم که تمام آمال و آرزوهای دوران جوانیام جملگی از دست رفته؛ برای همیشه. از دست رفتن رؤیاها بهمراتب اندوهبارتر از مرگ موجودی زنده است.
Hopefull_librarian
عدالتی در این جهان باقی مانده است؟
پویا پانا
بعضی روزها اینطور میشود. وقتتان آزاد است و میخواهید کاری بکنید، اما چیزی به ذهنتان نمیرسد. مطمئنم کارهای خیلی زیادی میشد کرد
mrzi
خوشبختی همیشه یک چیز نسبیست، قبول نداری؟
mrzi
حجم
۱۳۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه
حجم
۱۳۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه
قیمت:
۳۹,۵۰۰
تومان