بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هشت کتاب | صفحه ۱۳ | طاقچه
کتاب هشت کتاب اثر سهراب  سپهری

بریده‌هایی از کتاب هشت کتاب

نویسنده:سهراب سپهری
امتیاز:
۴.۴از ۱۰۳ رأی
۴٫۴
(۱۰۳)
می‌تراود ز لبم قصۀ سرد: دلم افسرده در این تنگ غروب.
یك رهگذر
من در این تاریکی فکر یک برۀ روشن هستم که بیاید علف خستگی‌ام را بچرد.
saeid
دود می‌خیزد هنوز از خلوتم. با درون سوخته دارم سخن.
احسان
دیرگاهی است که چون من همه را رنگ خاموشی در طرح لب است. جنبشی نیست در این خاموشی‌: دست‌ها، پاها در قیر شب است.
احسان
روزگاری است در این گوشۀ پژمردۀ هوا هر نشاطی مرده است. دست جادویی شب در به روی من و غم می‌بندد. می‌کنم هرچه تلاش، او به من می‌خندد. نقش‌هایی که کشیدم در روز، شب ز راه آمد و با دود اندود. طرح‌هایی که فکندم در شب، روز پیدا شد و با پنبه زدود. دیرگاهی است که چون من همه را رنگ خاموشی در طرح لب است. جنبشی نیست در این خاموشی‌: دست‌ها، پاها در قیر شب است.
زن
با نفس‌های شبم پیوندی است. پرتویی لغزد اگر بر لب او، گویدم دل: هوس لبخندی است.
Baran
گرچه می‌سوزم از این آتش به جان، لیک بر این سوختن دل بسته‌ام.
marziation
جهان، آلودۀ خواب است. فرو بسته است وحشت در به روی هر تپش، هر بانگ چنان که من به روی خویش در این خلوت که نقش دلپذیرش نیست و دیوارش فرو می‌خواندم در گوش: میان این همه انگار چه پنهان رنگ‌ها دارد فریب زیست! شب از وحشت گرانبار است. جهان آلودۀ خواب است و من در وهم خود بیدار: چه دیگر طرح می‌ریزد فریب زیست در این خلوت که حیرت نقش دیوار است؟
فاطمه :)
شب ایستاده است. خیره نگاه او بر چارچوب پنجرۀ من. با جنبش است پیکر او گرم یک جدال. بسته است نقش بر تن لب‌هایش تصویر یک سؤال.
کاربر ۲۹۹۱۸۲۵
لیکن کسی، ز راه مددکاری، دستم اگر گرفت، فریب سراب بود.
کاربر ۲۹۹۱۸۲۵

حجم

۱۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۱۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۲۰%
تومان