بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اگر به خودم برگردم | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اگر به خودم برگردم

بریده‌هایی از کتاب اگر به خودم برگردم

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۳.۱از ۱۷ رأی
۳٫۱
(۱۷)
تشبیه همیشه با کمی شعبده‌بازی همراه است: هم ایده‌ای را که از آن حرف می‌زند در دل خودش دارد و هم سعی می‌کند برای رسیدن به هدفش از آن ایده فاصله بگیرد. ولی بعضی چیزها ــ قلمروها، نقشه‌ها ــ از زیر مشاهدهٔ مستقیم در می‌روند. بعضی وقت‌ها برای لحظه‌ای ثابت نگه داشتن چیزی که مدام از چنگ‌مان فرار می‌کند باید نوری غیرمستقیم به آن بتابانیم تا اُبژهٔ فرّار روشن شود؛ باید برایش تشبیه بسازیم.
چڪاوڪ
برای آدم‌های کم‌طاقت هیچ شکنجه‌ای بدتر از اینی نیست که تازگی‌ها در پروازهای بر فراز اقیانوس اطلس مُد شده: این‌که نقشهٔ تکه‌ای از جهان را می‌اندازند روی صفحه و هواپیمایی ریز و سفید هر شصت ثانیه یک میلی‌متر جلو می‌رود. سی دقیقه، یک ساعت، هفت ساعت می‌گذرد و شمایل هواپیما هنوز دور از ساحل هر دو قاره دارد روی همان سطح آبی می‌خزد. بهترین کار این است که یا بخوابی یا خودت را سرگرم خواندن چیزی کنی و فقط وقتی دوباره به صفحه نگاه کنی که دو سانتی‌متر دیگر از نقشهٔ جهان تسخیر شده. ولی ماهایی که صبر نداریم محکومیم به چشم دوختن به آن هواپیمای ریز؛ انگار اگر خیره‌تر نگاهش کنیم می‌توانیم کمی جلوتر ببریمش.
چڪاوڪ
بعضی‌های دیگر داستان‌هایی می‌سازند شبیه قصرهای خارق‌العاده یا جزیره‌های کویری و بعد خودشان، مثل شخصیتی تازه که به تار و پود قصه‌شان وارد شده باشد، در آن‌ها ساکن می‌شوند ــ شاید سبالد، بولانیو، پیتول (۳۳) و ویلا ماتاس (۳۴) از این دسته باشند.
علیرضا
معمولاً می‌گویند شروع مدرنیته همزمان بود با پاک شدن مرز بین فضای عمومی و فضای خصوصی و درنتیجه پرش به ورطهٔ محرمیت‌هایی همه‌جاحاضر. شاید همین‌طور باشد. ولی این روزها اگر کسی بخواهد از پند دلفیِ دربان شبانهٔ ساختمان ما پیروی کند ــ خودت را بشناس ــ دیگر نمی‌تواند به فضای داخلی پناه ببرد. ما حتی در فضاهای شخصی‌مان هم در احاطهٔ دائمی امپراطوری توسعه‌طلبانهٔ گوگل هستیم و ارتش نامرئی دوستان نزدیک و آشنایان دور زاغ‌سیاه‌مان را چوب می‌زند. جایی برای رفتن نیست، پنجره هم پناه نیست، صفحه هم تسکین نمی‌دهد.
علیرضا
برگشتن به کتاب مثل برگشتن به شهرهایی است که فکر می‌کنیم شهر ما هستند ولی در واقع فراموش‌شان کرده‌ایم و فراموش‌مان کرده‌اند. در شهر ــ در کتاب ــ بیهوده به گذرگاه‌ها سر می‌زنیم و دنبال نوستالژی‌هایی می‌گردیم که دیگر مال ما نیست. محال است برگردیم به جایی و همان طوری بیابیمش که آخرین بار ترکش کرده بودیم. محال است در کتابی دقیقاً همان چیزی را کشف کنیم که اولین بار بین خطوطش خوانده بودیم.
علیرضا
شهرها را زیاد با زبان مقایسه کرده‌اند: می‌گویند شهر را می‌شود خواند؛ درست همان‌طور که کتاب را می‌خوانیم. ولی این استعاره را می‌توان برعکس کرد. سفرهایی که موقع خواندن کتاب به آن‌ها می‌رویم به‌نوعی نقشهٔ فضاهای شخصی‌مان را ترسیم می‌کنند. متن‌هایی هستند که همیشه برایمان خیابان‌های بن‌بست خواهند بود؛ پاره‌هایی که پل خواهند بود؛ کلمه‌هایی که مثل داربست‌های محافظ سازه‌های ناپایدار خواهند بود.
علیرضا
ویتگنشتاین زبان را شهری بزرگ می‌دید همیشه در حال ساخت‌وساز. برایش زبان هم، مثل شهر، محله‌هایی مدرن، فضاهایی در حال بازسازی و مناطقی تاریخی داشت. پل داشت، زیرگذر داشت، پیاده‌راه داشت، آسمان‌خراش داشت، خیابان و کوچه‌های باریک و ساکت داشت. استعارهٔ ویتگنشتاین وسوسه‌برانگیز است: ولی از اینجایی که من نشسته‌ام همه چیز خیلی فرق دارد. اینجا زبان و شهر آستانه‌ای هستند که من در آن انتظار زلزلهٔ بعدی را می‌کشم.
علیرضا
صدای برخورد آهن به سنگ قطع نمی‌شود و همین‌طور که خطر آن سوراخ گشاد در حیاط بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود، در جای دیگری از شهر عده‌ای دارند پیاده‌رویی را می‌کَنند؛ در جایی دیگر کسی دارد دیواری را خراب می‌کند؛ و در کلهٔ کوچک و گرد بچه‌ای که آرام تکیه داده به پنجرهٔ مترو ایده‌ای تازه شکاف باز می‌کند؛ ترک خوردن کلمه‌ای جدید.
ZinBook

حجم

۱۶۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۱۶۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۴۷,۲۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد