بریدههایی از کتاب اگر به خودم برگردم
۳٫۱
(۱۴)
چندتایی هم هستند که با صبر یک باغبان فن گزینگویی را در تمام عمرشان خیش میزنند و شکفتنش را ــ شاید دیر ولی در کمال ــ زیر پای خود میبینند: ویتگنشتاین و آن ایتالیاییآرژانتینیای که اسمش هیچ وقت یادم نمیماند چنین بودند. و باز هم عدهای هستند که خودشان را وقف کار پرزحمت تمیز کردن زبان خود از علفهای هرز میکنند و در زمینهای ظاهراً بایر ریشه میدوانند؛ زمینهایی که در واقع از خاک شعر غنیاند: آن کومههای آفتابخوردهای از تندیسهای شکسته که تی. اس. الیوت در لندن هرز توصیفشان میکند.
علیرضا
نویسندههایی داریم که شهرها را اختراع میکنند و دورانهای تاریخی را در دست خود میگیرند؛ کسانی که بر لبهٔ تیز نبوغ قلم میزنند: لندن جانسون (۲۹) و چسترتون، پاریس روسو و بودلر، دوبلین جویس. دیگرانی هستند که با نیروی مطالعه، انزوا و ساعتهای آرامشان، قلمروهایی ادبی، پارادایمهایی فلسفی، و فضاهایی محال فتح میکنند: برج مونتنی (۳۰)، سلول سور خوانا اینس دلاکروز (۳۱)، قبر شاتوبریان (۳۲).
علیرضا
وقتی آدمهایی با حداقل بهرهٔ هوشی مدام به مسائل مربوط به هویت، زندگی یا مرگ فکر میکنند احتمالاً دیر یا زود به نتیجهای منطقی یا حتی جدید میرسند. من هیچ وقت نتوانستهام وقت زیادی روی این موضوعات بگذارم: بعد از یکی دو دقیقه حواسم پرت میشود و جاهای عجیبی از بدنم به خارش میافتد.
smoothybook
شاید بشود موقع پرواز شبانه روی شهر چند دقیقهای آن را از نو دید. از آن بالا چراغها در دره سوسو میزنند و شهر گذشتهٔ آبگونش را دوباره به دست میآورد: دریاچهای پر از قایقهای ماهیگیری. در هوای صاف روز هم از پنجرهٔ هواپیما میشود کموبیش شهر را فهمید؛ بازنمایی سادهتری از خودش است، به مقیاس تصور انسانی. ولی هواپیما که به زمین نزدیک میشود میبینی آن شبکهٔ شهری روی چیزی شبیه پهنهای بیشکل از آبهای خاکستری شناور بوده. شکنهای دره از خطر موجی جیوهای خبر میدهد که هیچ وقت به کوهپایه نمیزند؛ کوچه و خیابانهای شهر چینهایی منکوباند در دریاچهای سرریز و بیرنگ.
چڪاوڪ
تشبیه همیشه با کمی شعبدهبازی همراه است: هم ایدهای را که از آن حرف میزند در دل خودش دارد و هم سعی میکند برای رسیدن به هدفش از آن ایده فاصله بگیرد. ولی بعضی چیزها ــ قلمروها، نقشهها ــ از زیر مشاهدهٔ مستقیم در میروند. بعضی وقتها برای لحظهای ثابت نگه داشتن چیزی که مدام از چنگمان فرار میکند باید نوری غیرمستقیم به آن بتابانیم تا اُبژهٔ فرّار روشن شود؛ باید برایش تشبیه بسازیم.
چڪاوڪ
برای آدمهای کمطاقت هیچ شکنجهای بدتر از اینی نیست که تازگیها در پروازهای بر فراز اقیانوس اطلس مُد شده: اینکه نقشهٔ تکهای از جهان را میاندازند روی صفحه و هواپیمایی ریز و سفید هر شصت ثانیه یک میلیمتر جلو میرود.
سی دقیقه، یک ساعت، هفت ساعت میگذرد و شمایل هواپیما هنوز دور از ساحل هر دو قاره دارد روی همان سطح آبی میخزد. بهترین کار این است که یا بخوابی یا خودت را سرگرم خواندن چیزی کنی و فقط وقتی دوباره به صفحه نگاه کنی که دو سانتیمتر دیگر از نقشهٔ جهان تسخیر شده. ولی ماهایی که صبر نداریم محکومیم به چشم دوختن به آن هواپیمای ریز؛ انگار اگر خیرهتر نگاهش کنیم میتوانیم کمی جلوتر ببریمش.
چڪاوڪ
بعضیهای دیگر داستانهایی میسازند شبیه قصرهای خارقالعاده یا جزیرههای کویری و بعد خودشان، مثل شخصیتی تازه که به تار و پود قصهشان وارد شده باشد، در آنها ساکن میشوند ــ شاید سبالد، بولانیو، پیتول (۳۳) و ویلا ماتاس (۳۴) از این دسته باشند.
علیرضا
معمولاً میگویند شروع مدرنیته همزمان بود با پاک شدن مرز بین فضای عمومی و فضای خصوصی و درنتیجه پرش به ورطهٔ محرمیتهایی همهجاحاضر. شاید همینطور باشد. ولی این روزها اگر کسی بخواهد از پند دلفیِ دربان شبانهٔ ساختمان ما پیروی کند ــ خودت را بشناس ــ دیگر نمیتواند به فضای داخلی پناه ببرد. ما حتی در فضاهای شخصیمان هم در احاطهٔ دائمی امپراطوری توسعهطلبانهٔ گوگل هستیم و ارتش نامرئی دوستان نزدیک و آشنایان دور زاغسیاهمان را چوب میزند. جایی برای رفتن نیست، پنجره هم پناه نیست، صفحه هم تسکین نمیدهد.
علیرضا
برگشتن به کتاب مثل برگشتن به شهرهایی است که فکر میکنیم شهر ما هستند ولی در واقع فراموششان کردهایم و فراموشمان کردهاند. در شهر ــ در کتاب ــ بیهوده به گذرگاهها سر میزنیم و دنبال نوستالژیهایی میگردیم که دیگر مال ما نیست. محال است برگردیم به جایی و همان طوری بیابیمش که آخرین بار ترکش کرده بودیم. محال است در کتابی دقیقاً همان چیزی را کشف کنیم که اولین بار بین خطوطش خوانده بودیم.
علیرضا
شهرها را زیاد با زبان مقایسه کردهاند: میگویند شهر را میشود خواند؛ درست همانطور که کتاب را میخوانیم. ولی این استعاره را میتوان برعکس کرد. سفرهایی که موقع خواندن کتاب به آنها میرویم بهنوعی نقشهٔ فضاهای شخصیمان را ترسیم میکنند. متنهایی هستند که همیشه برایمان خیابانهای بنبست خواهند بود؛ پارههایی که پل خواهند بود؛ کلمههایی که مثل داربستهای محافظ سازههای ناپایدار خواهند بود.
علیرضا
حجم
۱۶۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۶۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۹,۰۰۰
تومان