بریدههایی از کتاب آنک آن یتیم نظر کرده
۴٫۵
(۷۳)
آری، ای پسرم؛ حكايت غمها در زندگانی انسان، حكايت زمستانها در طبيعت است. زمستان اگر نباشد، بهاری در كار نخواهد بود. آن نيز هرچه دشوارتر، بهارِ پس از آن، زيباتر و پربارتر.
آرام
شبی كه او زاده شود، بهشت را، سر به سر، آذين كنند. آنگاه، آن را ندا دهند: شاد شو و بر خود ببال؛ كه سروَر و پيشوای دوستان تو، زاده شد.
پس، بهشت بخندد، و تا روز رستاخيزْ خندان ماند.»
Zahra
هستی رازها و حكمتهايی دارد كه بسا خِرد اندك انسان، از پی بردن بدانها ناتوان باشد. بسيار ماجراها و حالتها كه در زمان خود بر انسان گران میآيند و پذيرش آنها دشوار است؛ ليك، چون زمانی از آنها میگذرد، او درمیيابد كه آن بذرهای تلخ، چه ميوههای شيرين در دل خويش پنهان داشته بودهاند.
shariaty
خط كمرنگ راه. دگرگونی رنگ زمين از زردِ مايل به سرخ، به خاكستری و سياه. اميد، اميد، اميد...! زندگی، زندگی، زندگی...! خاكِ مهربانِ دوست.... قلههای آشنای مأنوس....
پايان پذيرفت! مرگ گريخت. تن، بیدريافت ذرهای طعام يا قطرهای آب، دوباره جوان شد و جان گرفت.
چه معجزهها میكند اميد!
فرياد. قيقَه. پريدن به هوا. كارهای ديوانهوار. در بر كشيدن يكديگر. خندههای كودكانه و بلند. گريه، گريه، گريه؛ با صدا و بیپروا. بازگشت به سرشت پاك كودكی. فروافتادن پردههای كبر و خودپسندی از برابر چشم. بوسه بر سر و روی بزرگِ بزرگوارِ قوم؛ نظر كرده خدای كعبه.
mahdi masihipoor
من خود در خبرهای پیشینیان خواندهام که خدای بلندمرتبه، از این دیار پیامبری بر خواهد انگیخت که یتیم است و او پناهش میدهد؛ و درویش است و خداوند بینیازش میگرداند؛ و حیران و سرگردان است و خدایش راه مینماید.
او پیامبر آخرین است و از پسِ وی هیچ پیامبری نخواهد بود.
hana87
ای علی؛ نماز اندیشه انسان را با خدای آسمان و زمین پیوند میدهد، و او را از زشتی و پلیدی باز میدارد.
زهرا جاویدی
نيك در يادم هست كه از جوانی نيز به گوش شويم زمزمههايی گنگ و دوردست میآمد، كه جز او، هيچكس آنها را نمیشنيد. گاه نيز او چيزها میديد، و ما نمیديديم. ليك، در اين ماهها، آن صداها فزونی گرفته بود. پس، چون در راهی، تنها به رفتن بود، از بُنِ هر سنگ و كلوخ و بوته خار، زمزمه بر میخاست: درود بر تو، ای برگزيده!
shariaty
در مردمان درگذشته، برای ما عبرتهاست:
چون ديدم آنان به آبشخوری رفتند كه بازگشتی نداشت
و خويشاوندان را نيز - از خُرد و بزرگ -
رو بدان سوی روان ديدم،
- كه نه رفتگان باز میآمدند و نه زندگان ماندنی بودند -
برايم يقين شد كه خود نيز به همان راه رفتنیام.
shariaty
هر تازه كهنه میشود، و هر زنده، میميرد. من نيز میميرم.
shariaty
«اين آيا تويی، ای عبدالله، كه اينسان دست و پابسته و ناتوان، اسيرِ اين خاك تيره گشتهای!
پس چه شد آن طراوت و شادابی و نيروی جوانی! دريغ از تو نبود كه اينسان زود، پيكرِ نازنينت با خاك همدم شد!»
shariaty
آن روزگار من به ستد و داد، در ديار پارسيان بودم. شنيدم كه همان شب ايوان كاخ بزرگ كسری لرزيده، و چهارده كنگره آن فرو ريخته است.
shariaty
او، محبوبترين آفريده خدا نزد اوست.
shariaty
چه معجزهها میكند اميد!
shariaty
محمد كار را بس دوست میداشت، و از آن - هر چند دشوار بيمنداشت.
shariaty
او عَمْرو زَيْد، يكی از آن چهار يكتاپرست مكه بود، كه نامشان بر زبانها بود. همو، كه در آن سفر نوجوانی محمد به شام، با كاروان قريش بود.
«آن ديگر سه تن، وَرَقَه نَوْفِل، عُبَيْدُالله جَحْشوعثمان حُوَيرِث بودند.
shariaty
پيشتر محمد، ابزار سفر خود را در كيسهای چرمين نهاده بود: دوگونه جامه. يكی ساده؛ برای ميانه راه. آن ديگر، مرغوبتر؛ تا در شهرها بپوشد. نيز، شانهای از چوب، سُرمهدانی كوچك با سُرمه سنگ، مُشكدانی مفرغی، تايی چند مسواك چوبی، جامی كوچك از برنج، برای آشاميدن آب، روغندانی با روغن بنفشه، سوزنی با نخ، و يك قيچی.
shariaty
آری، ای پسرم؛ حكايت غمها در زندگانی انسان، حكايت زمستانها در طبيعت است. زمستان اگر نباشد، بهاری در كار نخواهد بود. آن نيز هرچه دشوارتر، بهارِ پس از آن، زيباتر و پربارتر.
shariaty
«چه بسيار مرگها ديدهايد شما، ای خورشيد، زمين، كوهها، دشتها و آسمان؛ و خود هنوز برجاييد. چه سان بیاحساس، چه مايه سنگدل...! آنانكه دراز زمانی با شما آنگونه پيوسته و بدان مايه دلبسته بودند و احساس خويشی و آشنايیشان بود، اينك نيستند. شمايان اما، بیهيچ تغيير ماندهايد و بیاعتنا، هستیِ خويش را پی میگيريد. گويی هيچگاه نمیشناختهايدشان، و ميان آنان با شما الفتی نبودهاست! انگار كه بود و نبودِ ايشان برای شما يكی است!
آه كه چِه ناپايدار مونسانی هستيد!»
shariaty
فرمان تنها از سوی آفریدگار یکتاست. آن خداوندی که تواناییاش را مرزی نیست. نه زاده شده است و نه میزاید. پیوسته بوده است و هماره نیز خواهد بود. او بیهمتاست. از هر آنچه که در گمان ما گنجد، بزرگتر است. از این رو، در مکانی چونان کعبه و هم از آن بزرگتر، محدود نمیشود. او در هر زمان، به هر جا هست. هم از این رو، سخن گفتن با او و خواستن چیزی از وی نیاز به میانجیای همچون خدایان ندارد.
آفریدگار جهان، صاحب صورت نیست. جسم نیست. او یکتاست. از این رو، شایسته چُنان است که تنها او پرستیده شود....
نورانا
محمد كار را بس دوست میداشت، و از آن - هر چند دشوار بيمنداشت.
shariaty
حجم
۲۰۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۶۳۰ صفحه
حجم
۲۰۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۶۳۰ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان