بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دل شکستگی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دل شکستگی

بریده‌هایی از کتاب دل شکستگی

۴٫۵
(۲۰)
از ما انتظار می‌رود برای ثبت لحظات ارزشمند از آن‌ها عکس بگیریم، فکر می‌کنیم بی‌عدالتی‌ها و بی‌انصافی‌های گذشته باید در زمان حال اصلاح شود، قول می‌دهیم آشنایان قدیمی را فراموش نکنیم و سخت تلاش می‌کنیم با روان‌درمانی ماهیّت پراحساس کودکی‌مان را دوباره‌سازی کنیم. اما بدون رد کردن ارزش هر یک از این موارد، شایسته است به این موضوع توجّه کنیم که برای زنده ماندن لازم است که آگاهانه کار دیگری انجام دهیم: فراموش کردن. برخی خاطرات تهدیدی نابودکننده برای آینده و زندگی ما محسوب می‌شوند. اگر همهٔ وقایع گذشته را به همان صورتِ تمام‌رنگی و واضح که در اصل رخ داده در ذهنمان نگه داریم، بار سنگینی از اضطراب و ناراحتی بر دوش خود گذاشته‌ایم؛ دائماً می‌ترسیم و افسوس می‌خوریم؛ از آن همه پستی و فرومایگی که با آن روبه‌رو شده‌ایم، از همهٔ حماقتی که در آن دست داشته‌ایم، و بابت همهٔ زیبایی و خوبی‌هایی که از دست داده‌ایم دچار ناامیدی می‌شویم. داشتن یک حافظهٔ ضعیف، در خیلی جاها، به زنده ماندن آدم کمک می‌کند.
من
۱) غم دل‌شکستگی دردناک بود، آن‌قدر که فکر می‌کردیم از این درد خواهیم مُرد، و با این حال جالب است که نمردیم. هنوز هم داریم صاف‌صاف راه می‌رویم و هفتهٔ آینده به یک جشن دعوت شده‌ایم. به یک نتیجهٔ نسبتاً غیرعادی می‌رسیم: ما توانستیم از این ماجرا جان به در ببریم. و بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که: خیلی قوی‌تر از آنیم که تصوّر می‌کردیم.
شاداب
وهلهٔ اول ما ذاتاً عاشق مهربانی، خوش‌مشربی، و دیدِ باز هستیم،‌ نه آن شخصی که این ویژگی‌ها را در خود جای داده است. ما این صفات را در او و با او دیدیم و بنابراین تصوّر می‌کنیم با از دست دادن این فرد همهٔ ویژگی‌های مرتبط با او را نیز از دست داده‌ایم.
شاداب
خاطرات وقتی ارزشمندند که در شکل‌دهی برنامه‌هایمان و اجتناب از خطا به ما کمک کنند، اما وقتی مانعی در مسیر یک زندگیِ بهتر باشند، باید سعی کنیم فراموششان کنیم.
شاداب
اصلاً چرا آدم باید به گذشته فکر کند؟ پاسخ او دقیق بود: فقط باید تا حدّی گذشته را به خاطر بیاوریم که واقعاً به ما کمک کند در زمان حال زندگی کنیم.
شاداب
رنجِ از دست دادن کسی که دوست‌اش داشتیم و رنج برخوردهای ناخوشایند طرف مقابل در پایان رابطه که ماهیّت او را برای‌مان آشکار می‌کند، ولی حقیقتاً دربارهٔ ما چیزی را مشخص نمی‌کند. شاید نتوانیم از مشقّت دل‌شکستگی رهایی یابیم، اما همیشه می‌توانیم تلاش کنیم این درد و رنج را به کمترین مقدار منطقی برسانیم.
شاداب
البته رفتن ناگهانی دردناک است، اما رگه‌ای از محبّت خردمندانه در این رفتار تند پدیدار است: او در یک موقعیتِ مشخصاً دشوار رنجِ ممتدِ امیدِ واهی را به ما تحمیل نمی‌کند.
شاداب
واقع، ادامه دادن رفتار خوب فقط ما را بیشتر سردرگم می‌کند. این مهربانیِ آن‌ها باعث می‌شود از ته دل آرزوی از سر گیری رابطه را داشته باشیم؛
شاداب
شاید هیچ‌وقت واقعاً ندانیم چرا طرف مقابل ما را ترک کرده. هر چقدر هم که یک نفر را خوب بشناسیم، هرگز برای ما کاملاً شناخته شده نیست. چیزی که می‌گوید ممکن است فقط بخشی از آن چیزی باشد که واقعاً در ذهنش می‌گذرد.
شاداب
ما فکر می‌کنیم دوست به یک آشنای بی‌اهمیت می‌گویند که گاه‌به‌گاه می‌بینیمش و خیلی سرسری با هم خوش و بش می‌کنیم. اما دوستی واقعی کاملاً عمیق‌تر از این است: عرصه‌ای است که در آن دو نفر می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های هم تا حدّی آگاه شوند؛ حماقت‌های یکدیگر را بدون تهمت متقابل درک کنند، به هم اطمینان دهند که قدر هم را می‌دانند و با لطافت طبع و ملایمت به استقبال غم‌ها و مصیبت‌های زندگی بروند.
احسان رضاپور
نیچه داشت به یک سؤال بنیادستیزانه ولی کاملاً سازنده می‌رسید: اصلاً چرا آدم باید به گذشته فکر کند؟ پاسخ او دقیق بود: فقط باید تا حدّی گذشته را به خاطر بیاوریم که واقعاً به ما کمک کند در زمان حال زندگی کنیم. خاطرات وقتی ارزشمندند که در شکل‌دهی برنامه‌هایمان و اجتناب از خطا به ما کمک کنند، اما وقتی مانعی در مسیر یک زندگیِ بهتر باشند، باید سعی کنیم فراموششان کنیم. بهترین راه فراموشی فقط گذر زمان نیست، بلکه، دقیق‌تر بگوییم، وقوع رویدادهاست. بنابراین برای جدا کردن خودمان از مسائلی که ذهنمان را مشغول کرده باید اطمینان حاصل کنیم که می‌توانیم یک لایهٔ ضخیم از رویدادها بین خودمان و آن‌ها قرار دهیم؛ خلاصه این‌که باید کاری کنیم اتفاقاتی بیفتد.
احسان رضاپور
خودمان هستیم و خودمان.
niusha
بخش مهمی از خرد آن است که به نادانی خود در برخی شرایط اقرار کنیم: «عاقل وقتی چیزی را نمی‌داند، بر نادانی خود واقف است.»
niusha
وقتی به خودمان می‌آییم، می‌فهمیم که رضایت درونی ما کاملاً به هیچ شخص خاصی وابسته نیست. خیلی افراد و چیزها هستند که می‌توانند از ما حمایت کنند و ما را تحمل کنند. آن عشق عظیم رفته، اما عشق‌های فراوان دیگری هنوز پیش روی ماست. قدر آن چیزهایی را که برای‌مان باقی می‌ماند بیشتر می‌دانیم: کتاب‌های خواندنی زیادی برای مطالعه هست، غذاهای جدیدی هست که هنوز نچشیده‌ایم، باغ و بستان پر از گل‌های زیباست، و دوستانی داریم که وقتی آخر شب‌ها به آن‌ها زنگ می‌زنیم با روی باز جوابمان را می‌دهند. هنوز چیزهای دوست‌داشتنی فراوانی وجود دارد.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
غم دل‌شکستگی دردناک بود، آن‌قدر که فکر می‌کردیم از این درد خواهیم مُرد، و با این حال جالب است که نمردیم. هنوز هم داریم صاف‌صاف راه می‌رویم و هفتهٔ آینده به یک جشن دعوت شده‌ایم. به یک نتیجهٔ نسبتاً غیرعادی می‌رسیم: ما توانستیم از این ماجرا جان به در ببریم. و بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که: خیلی قوی‌تر از آنیم که تصوّر می‌کردیم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
یکی از درس‌های عجیب‌تر ـ و عمیق‌تری ـ که از دل‌شکستگی می‌گیریم این است که نهایتاً می‌فهمیم عشق ما واقعاً به یک فرد خاص معطوف نشده، بلکه عشق به مجموعه‌ای از خوبی‌هاست که خوشبختانه نمی‌تواند ویژگی منحصربه‌فرد یک شخص خاص باشد، بلکه در یارانِ احتمالی آینده هم یافت می‌شود، کسانی که منتظرند به محض آن‌که قوی‌تر شدیم، با ما دیدار کنند.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
او رفته و دلمان برایش خیلی تنگ شده. هیچ‌کس نمی‌تواند جای او را بگیرد: احساس می‌کنیم دیگر هیچ‌چیز نمی‌تواند خوشحالمان کند. شاید دوستان دلسوزمان توصیه کنند دیگر به او فکر نکنیم. اما عجیب است که شاید عاقلانه‌تر و نهایتاً مفیدتر باشد که سعی کنیم با خودمان فکر کنیم و ببینیم دلمان برای چه چیز او تنگ شده. به جای آن‌که فقط بگوییم دلمان برایش تنگ شده، می‌توانیم سعی کنیم دقیقاً و ذره‌ذره برای خودمان مشخص کنیم که چه‌چیز در آن رابطه این‌قدر خوب بوده. شاید لبخند خیلی ملیحی داشته، یا شاید از پختگی و دنیادیدگی‌اش خوشمان می‌آمد
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
احساسات مثل پیله‌ای دور ما تنیده است. قلبمان بارها و بارها می‌شکند. شاید برخی اوقات بخواهیم از شرّ دنیایی که در آن یک بار عشق و عاشقی را امتحان کرده‌ایم راحت شویم، ولی نمی‌توانیم. نمی‌توانیم کوسن‌ها را آتش بزنیم یا آن رستوران را از روی زمین محو کنیم. برای فراموش کردن، باید یک لایهٔ جدید از تجربیات روی چیزهایی که با عشق ناکاممان مرتبط بوده‌اند بکشیم. باید یک گروهِ جدید از دوستانمان را به آن پیتزافروشی ببریم، کتابی را که تأثیرِ خاصی روی‌مان دارد کنار آن رودخانه مطالعه کنیم، یا آشنایان جدیدی پیدا کنیم تا روی آن مبل در کنار ما بنشینند. باید شور زندگی‌مان را از شخصی که دلمان را شکسته پس بگیریم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
نیچه داشت به یک سؤال بنیادستیزانه ولی کاملاً سازنده می‌رسید: اصلاً چرا آدم باید به گذشته فکر کند؟ پاسخ او دقیق بود: فقط باید تا حدّی گذشته را به خاطر بیاوریم که واقعاً به ما کمک کند در زمان حال زندگی کنیم. خاطرات وقتی ارزشمندند که در شکل‌دهی برنامه‌هایمان و اجتناب از خطا به ما کمک کنند، اما وقتی مانعی در مسیر یک زندگیِ بهتر باشند، باید سعی کنیم فراموششان کنیم.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷
اگر همهٔ وقایع گذشته را به همان صورتِ تمام‌رنگی و واضح که در اصل رخ داده در ذهنمان نگه داریم، بار سنگینی از اضطراب و ناراحتی بر دوش خود گذاشته‌ایم؛ دائماً می‌ترسیم و افسوس می‌خوریم؛ از آن همه پستی و فرومایگی که با آن روبه‌رو شده‌ایم، از همهٔ حماقتی که در آن دست داشته‌ایم، و بابت همهٔ زیبایی و خوبی‌هایی که از دست داده‌ایم دچار ناامیدی می‌شویم. داشتن یک حافظهٔ ضعیف، در خیلی جاها، به زنده ماندن آدم کمک می‌کند.
کاربر ۴۹۳۲۲۹۷

حجم

۷۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۷۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۲۹,۰۰۰
تومان