بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۳۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
ویراستار:قهرمان عسکری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۱۱ رأی
۳٫۳
(۱۱۱)
چیزی که پدرم از آن خبر نداشت این بود که عبارت «فقط بازیه«برای تری‌دین کاملا بی‌معنا بود. برای تری زندگی مثل بازی بود و بازی خود زندگی بود، و اگر من متوجه این موضوع نشده بودم، نمی‌توانستم از این اطلاعات برای انتقام غم‌انگیز خودم سوءاستفاده کنم
Ehsan
موزیک زده می‌شود و تو خبر نداری که کی متوقف می‌شود. تو در تمام بازی روی لبهٔ ریسک ایستاده‌ای؛ تنش این بازی غیرقابل‌تحمل است. همه دایره‌وار دور صندلی‌ها می‌رقصند، اما این رقص از روی شادی نیست. همه چشمشان روی مادری است که بالای سر دستگاه ایستاده و دستش را روی کنترل صدای دستگاه ثابت نگاه داشته است. گاهی بچه‌ای حرکت دست او را اشتباهی پیش‌بینی می‌کند و به سمت صندلی شیرجه می‌رود. سر پسر بچه فریاد می‌زنند و او از روی صندلی می‌پرد. حالش گرفته می‌شود. موزیک هم چنان نواخته می‌شود. صورت بچه‌ها وحشت‌زده است. هیچ کس نمی‌خواهد از بازی حذف شود. مادر با تظاهر به متوقف کردن صدا، بچه‌ها را دست می‌اندازد. بچه‌ها زیر لب نفرینش می‌کنند. بازی بی‌شباهت به زندگی واقعی نیست: به‌قدر کافی صندلی و زمان کافی برای نشستن نیست، نه غذای کافی، نه شادی کافی، و نه خبری از جای خواب و خنده و دوست و لبخند، و پول یا هوای تمیزی برای نفس کشیدن... و با این وجود، موزیک نواخته می‌شود.
Ehsan
اما اگر بچگی چیزی به من آموخته باشد این است که تفاوت فقیر و ثرتمند چیزی نیست. بلکه شکاف بین آدم سالم و بیمار است که نفوذناپذیر است.
Ehsan
می‌دونن چه‌جور پا بشکنن، مطمئنا! اما باید بهشون بگی کدوم پا. می‌دونن چه‌جور قبر بکنن اما اگه بالا سرشون نباشی، قبر رو درست وسط پارک شهر، دو کوچه اون‌ورتر از پاسگاه پلیس می‌کنن. تازه خبر مرگشون، اگر سرشون داد نزنی که احمقا شب! شب انجامش بدین! وسط روز میرن و این کار رو انجام می‌دن.
Ali Broujerdi
البته فقط بزرگ‌ترها به دیدنم می‌آمدند، بچه‌ها نمی‌توانستند بودن با من را در یک اتاق تحمل کنند. که این چیز مهمی را به من آموخت: سالم و بیمار با هم رفیق نیستند، حالا هر چقدر هم با هم نقطهٔ اشتراک داشته باشند.
Ehsan
شهری که یکی از خودشان را دفن می‌کند یک شهر زنده است. فقط شهرهای مرده، مرده‌های خودشان را به جاهای دیگر می‌فرستند.
Ehsan
انتخاب از میان گزینه‌های موجود اصلا شبیه فکر کردن نیست. تنها راه واقعی اندیشیدن اینه که گزینه‌های خودتو ایجاد کنی، گزینه‌هایی که قبلا وجود نداشتن
Ehsan
اگه اون قالب به‌خاطر بودن زیر نور خورشید شکسته و داغون شده باشه و مورچه‌ها توش وول بخورن و یه دائم‌الخمر پیرم روش شاشیده باشه، اونا بازم ازش استفاده کردن تا منو بسازن. تو شاید خبر نداشته باشی که اونا همیشه منو به‌خاطر باهوش بودنم، دست انداختن. همیشه می‌گفتن، مارتین تو خیلی باهوشی، خیلی باهوش، واسه خیر و صلاح خودت هم که شده زیادی هوش داری. من لبخند می‌زدم و فکر می‌کردم دارن اشتباه می‌کنن. چطور می‌شه که یه نفر خیلی باهوش باشه؟ مثل این نمی‌مونه که یه نفر خیلی خوشتیب باشه؟ یا خیلی پولدار؟ یا حتی خیلی خوشحال؟ چیزی که اون موقع به ذهنم نمی‌رسید، این بود که مردم فکر نمی‌کنن؛ اونا تکرار می‌کنن. اونا چیزی رو حلاجی نمی‌کنن؛ فقط نشخوارش می‌کنن. مردم هضم نمی‌کنن، کپی می‌کنن
Ehsan
می‌گفتند چه مرگم هست. می‌پرسیدند چرا مبارزه نکردم. شاید حقیقت این بود که به‌قدری مشغول مبارزه با اشک‌هایم برای نریختن بودم که مجال مبارزه با آن‌ها را پیدا نکردم، اما سؤالشان را بی‌جواب گذاشتم. تف انداختند و مرا خونین و مالین رها کردند. قرمز روی پیراهن سفید رنگم جلوه‌ای درخشان داشت.
Ehsan
«جاسپر یادت باشه. غرور اولین چیز تو زندگیه که باید ازش فاصله بگیری. غرور برای این خوبه که تو راجع‌به خودت حس خوبی داشته باشی. مثل اینه که تو به هویج چروک شده یه دست کت و شلوار بپوشونی و ببریش تئاتر و بعدش هم تظاهر کنی که اون یه شخص مهمه. اولین قدم برای آزادی، آزاد شدن از احترام به خوده. درک می‌کنم که چرا برای بعضی‌ها به دردبخوره. وقتی مردم چیزی واسه خودشون ندارن، حداقلش می‌تونن غرورشون رو حفظ کنن. واسه اینه که به فقرا لقب شرافت داده شده چون ظرف غذاشون خالیه. گوشِت با منه؟ این خیلی مهمه جاسپر. ازت می‌خوام دور و بر چیزایی مثل شرافت، غرور، یا احترام به خودت نباشی. اینا فقط چیزایی هستن که سرتو باهاش به باد می‌دی.»
Ehsan
همهٔ آن‌ها می‌خواستند ناله و زاری مرا ببینند. البته من این موضوع را به خود نگرفتم. فقط این دفعه نوبت من بود، همین. این را باید تذکر دهم که لذت بچه‌ها از تماشای دعوا، وصف‌ناپذیر است. هیجانش به مانند سوپرایز کردن با کادوی کریسمس است. این ذات انسان است که با گذشت سن و کسب تجربه هم کمرنگ نمی‌شود! این بشر هنوز هم مثل کالای آکبند، دست نخورده و بدون تغییر است! هر کس که می‌گوید، زندگی از انسان‌ها هیولا می‌سازد باید به طبیعت خام کودکان نگاهی بیندازد، توله سگ‌هایی که هنوز شکست و پشیمانی، و ناامیدی و خیانت را در زندگی تجربه نکرده‌اند و با این وجود مثل سگ‌های وحشی رفتار می‌کنند. من مشکلی با بچه‌ها ندارم، فقط می‌دانم که نمی‌توانی از هیچ‌کدام انتظار داشته باشی که وقتی اشتباهی پایت روی میدان مین می‌رود باعث کرکر خنده‌شان نشود.
Ehsan
پدرم در تلاش بوده است تا هرگونه عکسی از برادرش را از بین ببرد تا شاید او را به فراموشی بسپارد. یک تلاش بی‌ثمر، وقتی تلاش می‌کنی تا کسی را از ذهنت بیرون کنی، این تلاش خود تبدیل به‌خاطره می‌شود، بعد مجبوری تلاش کنی تا این کار را هم فراموش کنی که این عمل هم خود خاطره‌ای شده و در ذهنت ماندگار می‌شود.
Ehsan
هرگز تجسم روزی که زیر خاک بپوسند رو نداشتند یا حتی نمی‌خواستن تا روزای آخر عمرشون این فکر به ذهنشون بیاد. بدون که اون‌ها نمی‌خواستن روزهای زندگیشون به آخر برسه. باید بدونی که اونا مردند و مرده‌ها خواب بدی میبینن. اونا خواب ما رو می‌بینند.»
Ehsan
چرا تا حالا نگفتی که اگه یه بار دیگه انسانی به دست انسان دیگه رنج بکشه، همه چیز تموم می‌شه. همه چیز رو تموم می‌کنم. چرا تا الان نگفتی، اگه یه بار دیگه مردی از درد گریه کنه چون مرد دیگه‌ای پا روی خرخره‌اش گذاشته، دوشاخه رو از برق می‌کشم. چقدر دلم می‌خواد که این حرف رو بزنی و سر حرفت هم بمونی. سیاست سه جرم برابر با اعدام واقعا چیزیه که نژاد بشری برای کارهایی که در حق همدیگه کرده بهش نیاز داره. خدایا، وقت سختگیر شدنه. دیگه نه کوتاه آمدنی، نه سیل‌های مبهم و رانش‌های غیرشفافی. تحمل صفر. سه جرم. بیرون کردن ما.»
yasinds
«خیلی خوبه که بخشی از یه چیز بزرگ‌تر از خودت باشی» اما تو همین الانش هم هستی. تو بخشی از یک چیز عظیمی. تمامی بشریت. این چیز بزرگی است. اما نمی‌توانی آن را ببینی، پس خودت انتخاب می‌کنی، اما چه چیزی را؟ یک سازمان؟ یک فرهنگ؟ یک مسلک؟ این‌ها بزرگ‌تر از تو نیستند. این‌ها خیلی خیلی کوچک هستند.
yasinds
بعدش زیر آب رفت، گویی که با دستانی نامرئی به آغوش کشیده شد، و با عجله رفت تا خود را به گوشهٔ غریبی از این دریا معرفی کند.
yasinds
فکر می‌کنم همهٔ آدم‌ها در بستر مرگ نباید خود را برای خودکشی نکردن ببخشند، حتی برای یک روز قبل‌تر از آن. این‌که اجازه دهی تا طبیعت با دست خود، تو را به قتل برساند، واقعا بی‌عقلی محض است.
yasinds
فکر می‌کنم همهٔ آدم‌ها در بستر مرگ نباید خود را برای خودکشی نکردن ببخشند، حتی برای یک روز قبل‌تر از آن. این‌که اجازه دهی تا طبیعت با دست خود، تو را به قتل برساند، واقعا بی‌عقلی محض است.
yasinds
«چخوف اعتقاد داشت که انسان اگه بهش نشون بدی چه‌جور آدمیه، بهتر می‌شه. فکر نکنم که حرفش درست از آب دربیاد. فقط غمگین‌تر و تنهاتر می‌شه.»
yasinds
پدر سعی داشت خود را متقاعد کند که روز مرگش بدترین روز زندگی‌اش نیست بلکه فقط یک روز عادی است. با این وجود نتوانست و یک بار دیگر از لای دندان‌های به هم قفل شده‌اش نالید.
yasinds

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان