بولبا گفت: خب، سروران و برادران عزیزم، هر کس هرجا دلش میخواهد بنشیند. شماها هم همینطور پسرکهایم. ابتدا گیلاسی به سلامتی هم بزنیم. خدا نگهدارتان باشد، به سلامتی شما فرزندانم: به سلامتی تو اوستاپ، به سلامتی تو آندره. خداوند در همهٔ جنگها پیروزتان کند. در شکست دادن کافرها، ترکها و نیز تاتارها یار و یاورتان باشد؛ وقتی لهستانیها هم بخواهند به اعتقادها و ایمانمان دستاندازی کنند، خداوند کمکتان کند که آنها را هم سر جای خودشان بنشانید!
mohaddeseh al
بولبا گفت: خب، سروران و برادران عزیزم، هر کس هرجا دلش میخواهد بنشیند. شماها هم همینطور پسرکهایم. ابتدا گیلاسی به سلامتی هم بزنیم. خدا نگهدارتان باشد، به سلامتی شما فرزندانم: به سلامتی تو اوستاپ، به سلامتی تو آندره. خداوند در همهٔ جنگها پیروزتان کند. در شکست دادن کافرها، ترکها و نیز تاتارها یار و یاورتان باشد؛ وقتی لهستانیها هم بخواهند به اعتقادها و ایمانمان دستاندازی کنند، خداوند کمکتان کند که آنها را هم سر جای خودشان بنشانید!
mohaddeseh al
بولبا پسرانش را برد توی اتاق بزرگ. بهمحض ورودشان دو دختر خدمتکار زیبا با گردنبندهای ارغوانی که مشغول آمادهکردن میز بودند، بهسرعت گریختند. بیشک به علت آمدن پسرهای جوان خانواده وحشت کرده و رمیده بودند، چون میترسیدند با آنها بدرفتاری شود، یا خیلی ساده خواسته بودند به وظیفهٔ زنبودنشان که نباید در جمع مردها حضور داشته باشند عمل کنند. قاعده بر این بود که به مجرد دیدن مردی، هراسان فریاد بکشند، صورتشان را با شرمندگی با آستین پیراهنشان بپوشانند و بگریزند
mohaddeseh al